تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34739
بازدید دیروز : 4473
بازدید هفته : 39921
بازدید ماه : 166625
بازدید کل : 11223476
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 11 / 1394

 

 

 

 

آيات هل اتى
منظور از آيات (هل اتى ) همه سوره (هل اتى ) و يا اين آيات شريفه مى باشد: (( ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا... ان هذا كان جزاء و كان سعيكم مشكورا.
زمخشرى در كشاف نقل كرده است كه ابن عباس مى گويد: حسن و حسين - عليهما السلام - مريض شدند، رسول خدا - صلى الله عليه و آله - با جمعى از اصحاب به عيادت آنها آمدند. آنها گفتند: يا اباالحسن ! بهتر است براى شفاى فرزندانت نذرى نمايى . على ، فاطمه و كنيزشان فضه نذر كردند كه اگر خدا به آن دو شفا دهد، سه روز را روزه بگيرند. آن دو از مرض شفا يافتند اما چيزى براى افطار نمودن در منزل نبود. على - عليه السلام - سه صاع جو، از شمعون خيبرى قرض كرد. فاطمه زهرا - سلام الله عليها - يك صاع آن را آرد كرد و پنج عدد قرص نان پخت ، آنها را نزد خويش نهادند تا افطار كنند كه سائلى آمد و گفت : السلام عليكم يا اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله ! من مسكينى از مساكين مسلمانانم ، مرا اطعام كنيد، خداوند شما را از مائده هاى بهشتى اطعام كند. همه طعام را به او دادند و جز آب چيزى نچشيدند. روز بعد نيز روزه گرفتند، هنگام شب ، چون طعام را پيش خود گذاشتند، يتيمى بالاى سر آنها ايستاد و او را بر خود مقدم داشتند و طعام را به او داده و خود فقط با آب افطار كردند، شب سوم - كه بقيه طعام را آماده كرده بودند - اسيرى بر آنها وارد شد و تقاضاى طعام كرد، آنها نيز همه طعام را به او دادند.
چون صبح شد على - عليه السلام - دست حسنين - عليهما السلام - را گرفت و محضر رسول خدا - صلى الله عليه و آله - رسيدند. وقتى پيامبر اكرم ديد كه آنها از شدت گرسنگى مى لرزند، با آنها به منزل فاطمه - عليها السلام - آمد... جبرئيل نازل گرديد و گفت : يا رسول الله ! بگير اين سوره را خداوند تو را درباره اهل بيت تحيت فرموده است . آنگاه همه سوره را بر آن حضرت خواند.
امين الاسلام طبرسى (ره ) آن را با اندكى تفاوت ، در مجمع نقل كرده است و در آخر آن آمده است : (و نزول جبرئيل بسورة هل اتى ).
على بن ابراهيم قمى در تفسير خود مى گويد: پدرم على بن ابراهيم از عبدالله بن ميمون قداح از امام صادق - عليه السلام - نقل كرده است كه فرمود: (نزد فاطمه - عليهاالسلام - مقدارى جو بود. آن را عصيده (77) نمود. هنگامى كه پخته شد، آن را آورد تا بخورند، فقيرى آمد و گفت : خداوند شما را رحمت كند! مرا اطعام كنيد از آنچه خداوند روزيتان داده است . على - عليه السلام - برخاست و ثلث طعام را به او داد. كمى بعد يتيمى آمد و گفت : خداوند شما را رحمت كند! از آنچه خدا داده است ، مرا اطعام كنيد. على - عليه السلام - برخاست و ثلث طعام را به او داد. آنگاه اسيرى آمد و گفت : (( رحمكم الله اطعمونا مما رزقكم الله )) على - عليه السلام - برخاست و ثلث بقيه را نيز به او داد و از (عصيده ) چيزى نخوردند. خداوند در اين باره اين آيات شريفه را نازل فرمود: (( و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا تا: و كان سعيكم مشكورا )) .
امام - صلوات الله عليه - افزود: اين درباره اميرالمؤ منين نازل شد. و اين درباره هر مؤ منى كه مثل اين كار را براى خدا انجام دهد، جارى است .
در اين روايت آمده است كه : اين جريان در يك شب انجام گرفته ولى روايات ديگر كه در تفسير برهان نقل شده است . و همچنين روايات اهل سنت ، در آن است كه اين جريان در سه روز اتفاق افتاد. و در هر سه روز، آن بزرگواران ، با آب افطار كردند.
اين واقعه و نزول آيات هل اتى در اين باره ، مورد تصديق شيعه و اهل سنت است . براى نمونه رجوع كنيد به كتاب : اسباب النزول ، تاءليف واحدى ، در سوره انسان مناقب خوارزمى ، صفحه 188 به بعد ( فصل سابع عشر) تذكره سبط ابن جوزى ، صفحه 281 (باب حادى عشرفى ذكر خديجة و فاطمه ) تفسير حافظ نسفى در هامش تفسير خازن . ابن حجر در الاصابه ( شرح حال فضه ؛ خادمه فاطمه - عليهاالسلام ) و نور الابصار شبلنجى .
در الغدير (78)، آن را از 34 منبع معتبر نقل كرده است .
آيه مؤ من
(( افمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لايستوون )) (79)
يعنى : (آيا پس كسى كه مؤ من است مثل كسى است كه فاسق مى باشد (اين دو) مساوى نيستند).
ميان على بن ابيطالب - عليه السلام - و وليد بن عقبة بن ابى معيط، جريانى پيش آمد. وليد به آن حضرت گفت : من در زبان از تو گوياترم ، و سر نيزه من از سر نيزه تو تيزتر است . و من بهتر از تو مى توانم دشمن را به عقب برانم !!!
على - عليه السلام - فرمود: ساكت شو! تو يك نفر فاسق هستى . خداوند در اين باره ، آيه فوق را نازل كرد. در الغدير (80)، آن را از ده جا نقل كرده است . براى نمونه رجوع شود به تفسير نيشابورى و ابن كثير.
آيه مباهله
(( فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين )) (81)
يعنى : (هر كس كه درباره عيسى با تو محاجه كند، بعد از آنكه جريان او را دانسته اى ، بگو: بياييد بخوانيم پسران ما را و پسران شما را، زنان ما را و زنان شما را، ما را و نفسهاى شما را، آنگاه به درگاه خدا ناله كنيم و لعنت خدا را از آن دروغگويان گردانيم ).
اين آيه شريفه ، راجع به جريان (مباهله ) است كه عده اى از نصاراى نجران ، به مدينه آمده و با رسول خدا - صلى الله عليه و آله - درباره عيسى - عليه السلام - به مجادله برخاستند. حضرت فرمود: عيسى بنده خدا بود. طعام مى خورد، آب مى آشاميد، بول و غائط مى كرد. آنها گفتند: پدرش چه كسى بود؟ وحى آمد كه از آنها بپرس درباره آدم چه مى گويند آيا بنده مخلوق نبود كه مى خورد مى آشاميد و حدث مى كرد و زن مى گرفت ؟ گفتند: آرى . فرمود: پس ‍ پدر حضرت آدم چه كسى بود؟ آنها در جواب عاجز ماندند اما درباره حضرت عيسى قانع نشدند.
حضرت به آنها فرمود: با من مباهله كنيد اگر راستگو باشم عذاب بر شما نازل شود و اگر دروغگو باشم عذاب بر من نازل گردد. گفتند: با انصراف سخن گفتى لذا وعده مباهله گذاشتند.
قرار شد روز 24 ذيحجه از سال دهم هجرت ، مباهله انجام شود. رسول خدا - صلى الله عليه و آله - با اطمينان به وعده خدا و با كمال آرامش ، به محل مباهله آمد على بن ابيطالب در پيش ، فاطمه زهرا در پشت سر و آن حضرت نيز در وسط، دست حسنين - عليهم السلام - را گرفته و حركت مى كردند. سپس آن بزرگوار، دو زانو نشست و آماده مباهله گرديد.
رئيس نصارا از ديدن آن منظره كه چگونه رسول خدا- صلى الله عليه و آله - با آن اطمينان خاطر به محل آمده ، دانست كه اگر آن حضرت ذره اى در حقانيت خويش و در وعده خدا شك داشت اقدام به چنين كارى نمى كرد لذا او دانست كه در صورت مباهله ، نصارا از بين خواهند رفت . بدين خاطر به اتباع خود چنين گفت :
(( يا معشر النصارى انى لارى وجوها لوشاء الله ان يزيل الجبل من مكانه لازاله بها فلا تباهلوا فتهلكوا... ))
يعنى : (اى گروه نصارا! من چهره هايى را مى بينم كه اگر خدا بخواهد كوهى را از جايش بركند، بخاطر آنها برمى كند، مباهله نكنيد و گرنه هلاك خواهيد شد...)
آنها نيز مباهله نكرده و به جزيه حاضر شدند و حضرت هم از آنها پذيرفت . در اين ماجرا رسول خدا - صلى الله عليه و آله - جز على ،فاطمه ، و حسنين - عليهم السلام - كسى را با خود نبرده است . و احدى از مسلمانان خلاف آن را نگفته است لذا ديگر نيازى به ذكر مآخذ و كتب نمى باشد. در اين آيه شريفه ، على بن ابيطالب - عليه السلام - (نفس ) رسول خدا- صلى الله عليه و آله - شمرده شده است . و اين از دلايل خلافت مى باشد.
آيه تبليغ
(( يا ايها الرسول ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين )) (82)
يعنى : (اى پيامبر! آنچه از جانب تو نازل شده است آن را به مردم برسان . و اگر اين كار را انجام ندهى ، پيام خدا را نرسانده اى . خداوند تو را از شر ديگران حفظ مى كند و خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند.)
اين آيه شريفه ، هنگام مراجعت آن حضرت ، از (حجة الوداع ) نازل شد. و به دنبال نزول آيه شريفه ، پيامبر اكرم دستور داد تا مردم در (غدير خم ) جمع شوند و آنگاه على بن ابيطالب - عليه السلام - را به خلافت منصوب فرمود.
در تمام قرآن مجيد، خطابى به اين سنگينى به آن حضرت نشده است كه ظاهر آن بسيار معتدل اما محتواى آن بسيار خشن و خطرناك است . خلاصه آن چنين است كه خداوند مى فرمايد: اگر اين كار را نكنى ، تو پيامبر نافرمانى هستى و از نبوت ساقط هستى و ديگر پيامبر من نخواهى بود؛ چون اگر پيامبر، امر خدا را اطاعت نكند از پيامبرى ساقط است .
بهر حال (بلغ ما انزل ) حاكى است كه قبلا خلافت على - عليه السلام - نازل شده بود اما هنوز تبليغ آن نرسيده بود كه خداوند در آنجا به پيامبر اكرم فرمود: برسان آنچه را كه قبلا نازل شده است .
(( و ان لم تفعل بلغت رسالته )) ضمير (رسالته ) خواه به همه رسالت برگردد و يا به آن فرمان بخصوص ، در هر حال ، عدم تبليغ آن ، مساوى با سقوط نبوت آن حضرت بود.
(( والله يعصمك من الناس )) اين قسمت ، نشان مى دهد كه پيامبر اكرم (ص ) باطنا ناراحت بود از اينكه مردم جريان خلافت را چطور تعبير خواهند كرد. و آيا اختلاف پديد مى آيد. آيا خواهند گفت با اين همه صحابه ، چرا داماد خود را مقدم كرد؟ و... ولى خداوند فرمود: از اجراى رسالت خويش ، وحشت نكن خداوند نگهدار و حافظ تو مى باشد.
(( والله لا يهدى القوم الكافرين )) اين قسمت ، حكايت از اين دارد كه نقشه ديگران ، خنثى خواهد شد و خداوند نخواهد گذاشت كه كار انكار كنندگان ، پيش برود و موفقيتى به چنگ آورند.
واحدى نيشابورى (متوفاى 468 هجرى ) در اسباب النزول ، صفحه 115 ذيل همين آيه شريفه نقل كرده است كه : ابوسعيد خدرى گفت : اين آيه در روز غدير هم درباره على بن ابيطالب نازل گرديد.
فخر رازى در تفسير كبير خود (83) مى گويد: (( ... نزلت الآية فى فضل على و لما نزلت هذه الآية اخذ بيده و قال : من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه )) (84)
نيازى به ذكر منابع نيست چرا كه شيعه ، به اين مطلب اتفاق دارد. علامه امينى در الغدير (85) آن را از سى كتاب معتبر اهل سنت نقل كرده است .
آيه اكمال الدين
(( اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا )) (86)
يعنى : (امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و دين اسلام را براى شما راضى شدم ).
آنگاه كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - على بن ابيطالب - عليه السلام - را در (غدير خم ) به امامت ، منصوب كرد، هنوز از غدير، خارج نشده بود كه جبرئيل اين آيه شريفه را آورد؛ يعنى با امامت على بن ابيطالب ، دين تكميل شد و نعمت خدا تمام گرديد. و خداوند از دينى كه با امامت على بن ابيطالب است راضى و خشنود شد، به طورى كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - از نزول اين آيه شريفه متعجب شد و فرمود:
(( الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و ولاية على بن ابى طالب من بعدى )) .
مرحوم علامه امينى در الغدير (87) آن را از شانزده كتاب اهل سنت ، نقل كرده است .
آيه سئل سائل
(( سئل سائل بعذاب واقع ، للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج )) (88)
آنگاه كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - على بن ابيطالب - عليه السلام - را در (غديرخم ) به امامت منصوب كرد، اين مطلب در تمام بلاد شايع شد و مردم آن را براى يكديگر خبر دادند. حارث بن نعمان فهرى ، محضر آن حضرت آمد و گفت :
(( يا محمد امرتنا من الله ان نشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله و بالصلاة و الصوم و الحج و الزكاة ، فقبلنا منك ثم لم ترض ذلك رفعت بضبع ابن عمك ففضلته علينا و قلت من كنت مولاه فعلى مولاه )) .
يعنى : (اى محمد! از جانب خدا ما را به وحدانيت خدا و رسالت خود و به نماز، روزه ، حج و زكات خواندى قبول كرديم ولى به اينها قانع نشدى تا دست عموزاده ات را بلند كرده و او را بر ما برترى داده و گفتى (( من كنت مولاه فعلى مولاه )) بگو تا بدانم كه اين كار از جانب خودت مى باشد يا از جانب خداست ؟! حضرت فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست ، اين دستور از جانب خداوند است ).
حارث بن نعمان بعد از شنيدن اين سخن ، به طرف مركب خود برگشت و مى گفت : خدايا! اگر آنچه محمد مى گويد حق و راست مى باشد پس از آسمان بر ما سنگ بباران و يا عذاب اليمى بر ما بفرست . او هنوز به مركب خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش سقوط كرد و كشته شد. خداوند متعال در اين باره آيات شريفه : (سئل سائل ...) را نازل فرمود.
اسم آن بدبخت ، در روايت امام صادق - صلوات الله عليه - در مجمع البيان نعمان بن حرث فهرى ، و در جاهاى ديگر ( حارث بن نعمان فهرى )، و در تفسير غريب القرآن ابوعبيد هروى ، جابر بن نضر بن حارث ، است كه اميرالمؤ منين - عليه السلام - پدر او نضر بن حارث ، را كه از اسراى (بدر) بود به دستور رسول خدا - صلى الله عليه و آله - گردن زد.
اين جريان و نزول آيه شريفه را در اين باره ، مرحوم امينى در الغدير (89)، از سى كتاب معتبر اهل سنت ، نقل كرده است .
آيه انما وليكم الله
اين آيه شريفه درباره على بن ابيطالب - عليه السلام - نازل شده است ؛ هنگامى كه در ركوع نماز، انگشتر خويش را به سائل داد. در مجمع البيان نقل نموده است كه : روزى عبدالله بن عباس در كنار زمزم نشسته بود و به لفظ: (قال رسول الله صلى الله عليه و آله ) براى مردم حديث مى گفت . مردى كه رخسار خود را پوشانده بود، در آنجا حاضر شد. هر چه ابن عباس مى گفت : (قال رسول الله ) آن مرد نيز آن را مى گفت .
ابن عباس گفت : تو را به خدا تو كيستى ؟ مرد صورت خود را باز كرد و گفت : مردم ! هر كس مرا مى شناسد كه هيچ ، و هر كه مرا نشناخته است من خودم را معرفى مى كنم ؛ من (من جندب بن جناده بدرى ، ابوذر غفارى ) هستم . و با اين دو چشمم ديدم - اگر دروغ گويم (كور) شوند - كه مى فرمود: (( على قائد البررة و قاتل الكفرة و منصور من نصره و مخذول من خذله )) .
بدانيد كه روزى با رسول خدا نماز ظهر خواندم ، سائلى در مسجد چيزى خواست ، اما چيزى به او ندادند. او دست به آسمان برداشت كه خدايا! گواه باش ، من در مسجد رسول تو اظهار حاجت كردم اما كسى چيزى به من نداد. على - عليه السلام - آن وقت در ركوع نماز بود، با انگشت كوچك دست كه به آن انگشتر مى كرد، به سائل اشاره نمود، سائل آن انگشتر را از انگشت على گرفت . رسول خدا اين عمل را ديد و سر را به آسمان كرد و فرمود: خدايا! برادرم موسى از تو خواست و گفت : (( رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى ... واجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى )) (90) در جوابش نازل فرمودى كه : (( سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكما )) .(91)
خدايا!منم محمد، برگزيده و پيغمبر تو، سينه مرا فراخ گردان ، كارم را آسان كن و براى من وزير و يارى از اهلم معين نما. على برادرم را و با او مرا تقويت فرما.
به خدا سوگند رسول خدا سخن خويش را تمام نكرده بود كه جبرئيل نازل شد و گفت : يا محمد! بخوان ، گفت : چه بخوانم ؟ گفت : بخوان (( انما وليكم الله و رسوله و الدين ... )) .
سپس طبرسى مى گويد: اين خبر را ثعلبى با اين سند، بعينه نقل كرده است . و ابوبكر رازى ، در كتاب احكام القرآن ، به نقل از مغربى و رمانى روايت كرده كه اين آيه در حق على نازل شد، آنگاه كه در ركوع ، انگشتر خويش را به سائل بخشيد. مجاهد و سدى نيز چنين گفته اند. و در اين مضمون از امام صادق - عليه السلام - نيز نقل شده است .
نگارنده گويد: علامه امينى آن را در جلد دوم الغدير صفحه 52 - 53 از تفسير ثعلبى ، تفسير طبرى ، اسباب النزول واحدى ، تفسير فخر رازى ، تفسير خازن ، صواعق محرقه ابن حجر و مانند آن ، از كتب اهل سنت نقل كرده است .
و در المراجعات ، مرحوم شرف الدين در مراجعه چهلم به طور مفصل مطرح گرديده است . و من در تفسير احسن الحديث ، آيه شريفه فوق را به طور مشروح بررسى كرده و در اطلاق لفظ (الذين ) به مفرد، سخن گفته ام براى اطلاع بيشتر، به آنجا رجوع شود. ناگفته نماند كه : آيات نازله در شاءن اهل بيت - عليهم السلام - عموما و در شاءن على - عليه السلام - خصوصا فراوان است . آياتى كه نقل گرديد به عنوان نمونه بود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قرآن شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی