ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

مستمندیم ، نگاهِ کرمت ما را بس

 از فراوانیِ جودِ تو کمت ما را بس

سر به پای تو نهادیم و سرافراز شدیم

قدمی نِه که غبارِ قدمت ما را بس

خیلی من دِل به تو بستم … خبرداری؟

خیلی  من مدیونت هستم … خبرداری؟

عمریه عاشقت هستم … خبرداری؟

*از کجا بگم ؟رجبُ شعبان ازدست داده ها ، من که رو نمیشه ماه رمضان” هرکه روش میشه بسم الله … من که روم سیاه” هرقولی دادم زدم زیرش، یه چند ساعتِ دیگه وقت داری ، یه کاری بکن رویِ زهرا (س) رو زمین نمیزنه … رویِ رُقیه رو زمین نمیزنه ….*

میزبان فاطمه باشد ، چه نیازی به جنان

لحظه ای گریه به زیر علمت ما را بس …

*آقام این روزا یه خرده دلتُ خون کردن … به پا ما نزار … عکسِ حرمِ امام رضا رو پاره کردن خاک به سرم ….این روزا بد دهنی وکج دهنی مردمُ پا نوکرایِ امام حسین نزار ….*

تا خدا را به زیارت بنشینیم حسین

سحر یک شبِ جمعه حَرمت ما را بس

حسین … قلبِ منم جَلا بده …

حسین … به خاطرِ خدا بده …

حسین … به ما یه کربلا بده …

عشق ربطی به قیل و قال ندارد

عاشقی حرف جز کمال ندارد

شاهِ عُشاق که مثال ندارد

باغ او میوه‌ای کال ندارد

نخل هایِ علی نهال ندارد

غیر راه علی ، هیچ مسیر ندیدم

داخلِ خانه اش صَغیر ندیدم  …

سربلندندُ سر به زیر ندیدم

من دراین خانه غیر شیر ندیدم

شیر بودن که سنُ سال ندارد

بی بی جانم …

چون شده حیدری تبار رقیه

هست عجوبۀ وِقار رقیه

*بعضی ها دنبال اینن که این خانم بوده یا نبوده ؟ … ما داریم براش شهید میدیم … ما سرطانی از حرمش بلند کردیم …بی بی … راستی خانم تولدت مبارک …*خانم … دیدی چه جشن هایی برات گرفتیم … غلط کردن زدنت … بچه گیر آوردن آی نامردا … دیدی خانم چقد عروسک دادن … چه کِیکا تَولدی برات گرفتن …*آیینۀ تبارم … تولدت مبارک …بخداحواسم جمع ما آخرشعبان فرقی هم نمیکرد اگر الان اینجا چراغونی هم بود حاله همین بودنن تا حالا جشن خانم شاد ندیدم من بدترین روضه ها رو تو تولدش شنیدم … اصلا حسین موافق با گوشواره نیست …. ای وای کجا رفت دلم … بزا اون وری نرم وقتم کمِ … سریع جمع وجور کنم … عزیزدلم بخونه براتون مهمان نوازی کردی اما یادگار میمونه قبل رمضان فردا قیامت گردن هم حق داریم اینی که من اعتقادمم هست روشنایی گریه کنید عادت کنی برا اینه همه رو تو روشنایی زدن …بابا کوچه روز بود …گودال روز بود ….وسط روز به زینب خندیدن …فقط یه نفرُ شب زدن … آره همین خانم سه ساله باقی رو هرکی رو زدن روز بود …**دروازه شام روز بود زدن … بابا چتونه هنوز روضه نخوندم …*

چون شده حیدری تبار رقیه

هست عجوبه ی وقار رقیه

همچون زینب شد استوار رقیه

گرچه دیده سه تا بهار رقیه

حیف در زندگی مجال نداد …

دست به دیوار رفت ، مسخره کردن

کوچه هر بار رفت ، مسخره کردن

پیش اَنظار رفت ، مسخره کردن

سر بازار رفت ، مسخره کردن

چادر پاره که قیلُ قال نداره ….

زجر ول کن نبود ، حرمله میزد

دخترک را بدونِ فاصله میزد ….

*سیدا برن بیرون من میخوام یه مصرع بخونم …*

گردنش را که سِلسِه میزد

گفت جامانده ام زقافله ، می زد

نزن …نزن … او با کسی جدال ندارد

حسین ..

دریافت صوت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم حسینی
برچسب‌ها: ویژه نامه محرم حسینی

تاريخ : یک شنبه 7 / 6 / 1399 | 10:2 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.