گریه بر عطش یا آگاهی بر هدف؛ کدامیک؟
در طی سه سال گذشته عاشورای حسینی و نوروز ایرانی با یکدیگر مصادف شدند و شور تشیع در ایرانی مسلمان بر حس ملی گرایی فائق آمد و این سه سال عید به عزای حسین(ع) نشست. در طی سه سال گذشته این جمله آرایه هر دیوار و پرچمی بود:" بهار من حسینیه، نگار من حسینیه" ، واین چنین ملت ایران نشان داد که عشق حسین(ع) با تار وپود وجودش آمیخته است . واینک محرمی دیگر در راه است تا در سایه نام ویاد حسین(ع) ویادآوری جانفشانی های او وخاندانش ، جان ما را زنده کند وقطره ایی از خون جان بخش حسین(ع) که در صحرای کربلا جاری شد در رگهای ما وبا در آمیختن با خون ما ، ما را در راه پاسداری از کرامت های انسانی استوار سازد.
از تاثیر واقعه عاشورا بر اذهان تاریخ و بر جان انسان ها بسیار گفته و نوشته اند و پیش از آنکه بخوانیم و بشنویم خود آن را با تک تک تارهای عصبمان احساس کرده ایم. به راستی برجسته ترین چهره عاشورا کدام است؟ به راستی آنچه جانها را در اندوهی جانکاه فرو می برد و چشمان را با بارش مدام همراه می سازد چیست؟ آنچه در عاشورا جانسوز است، آنچه عاشورا را در بلندای چهارده قرن زنده و پویا، تاثیرگذار و مانا نگاه داشته است کدام است؟ و آنچه حسین(ع) را این عصاره ایمان و عشق، این وارث آدم تا عیسی ، وارث محمد و علی و فاطمه را به چنین فداکاری سترگ وامیدارد چیست؟ آنچه ما از واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) می شناسیم ، می دانیم و می فهمیم مظروفی بزرگ به بزرگی حقیقت حسین(ع)است در ظرفی کوچک به بی مقداری اندیشه، عشق و جان ما :
بخشی از جامعه که عشق آنان بر آگاهی و بینایی اشان تفوق دارد با نوای هر نوحه گری هم نوا شده و جان خود را در این همنوایی سبک می کنند، اینان بر درد حسین(ع) ، برعطش وی، بر تنهایی اش، بر پرپرشدن عزیزان و فرزندانش و بر جسم پاکش که در زیر سم اسبان مالیده شد و بر اسارت خاندانش می گریند. اینها دردهایی است که برای این عاشقان ملموس است، چرا که اگر خود، تنها باشند و در تنهایی داغ عزیز یا عزیزانی را در دل و غم سنگین آن را بر دوش داشته باشند، دردمندانه خواهند گریست.آنچه این عاشقان را در ادامه این شیوه عزاداری ترغیب و تشویق می کند، روایات متعددی است که بیان می کند "گریه بر حسین آتش جهنم را فرو می نشاند" و یا "مایه پاک شدن گناهان و رستگاری آخرت است" ، و نوحه گران با تکیه بر این روایات با نوحه هایی غلاظ و شداد همگان را به اشک ریختن بر دردهای حسین(ع) ترغیب می کنند و گاه چندان پیش می روند و چنان وقایعی را بیان می دارند که به راستی در شان بزرگمردی چون حسین(ع) نیست.
به راستی حسین(ع)آنگاه که علی اصغرش را بر دستان بلند کرد، از یزیدیان برای او آب مطالبه کرد؟ آیا به راستی علی اکبر در گرماگرم نبرد بازگشته با اظهار عطش، از پدر آب درخواست کرده است؟ آیا به راستی این وقایع به همین شکل رخ داده است؟ آیا روح بزرگی چون حسین(ع) در حین خلق بزرگترین صحنه عاشقی، فداکاری و از خودگذشتگی و در حین آفرینش ماندگارترین قیام تاریخ با اظهار عطش گوشه ایی از این صحنه عظیم ماندگار، صحنه ایی که از ابتدای تاریخ تا انتهای آن یگانه بوده و خواهد بود، را لکه دار کرده است؟ به زعم نگارنده هر چند عطش، بی آبی و یا کم آبی در صحرای کربلا و در روز عاشورا یک مشکل بوده است ولی هیچگاه این مشکل بر زبان ارواح بزرگی چون حسین و عباس، زینب و علی اکبر(علیهما سلام ) و یاران ایشان جاری نشده است. چگونه واقعه ایی که جان های تمام جویندگان انسانیت راستین را در سراسر تاریخ سیراب کرده است خود می تواند از عطش بنالد؛ و شیعه ایی که بر عطش حسین می گرید همانقدر با جان او بیگانه است که شیعه ایی که بر زخم فرق علی می گرید از علی هیچ نمی داند.
با نگاهی دوباره بر واقعه عاشورا، کنکاش در رازماندگاری آن و قیاسی میان آنچه ما از عاشورا می گوئیم و می نویسیم با آنچه واقعاً عاشورا بوده و روی داده است می تواند در روشن کردن بعضی تحریف ها و برجسته کردن بعضی رویدادهای بعضاًغیر واقعی مفید باشد.
همواره از عاشورا و کربلا با واژه "واقعه" یاد می شود، واقعه به معنی بلا و سختی، حادثه و اتفاق است که البته در معنی نخست بیشتر رساننده رویداد کربلا است، واقعه عاشورا یا واقعه کربلا بیانگر رویدادی سخت در آن زمان و مکان است ولی اگر بخواهیم با ادبیات موجود بر این رویداد صفتی نهیم به نظر واژه "انقلاب" بسیار رساننده و گویاست. گرچه انقلاب یک شورش بی آرام و یک تغییر و تحول ناگهانی است و در بدو امر میان واژه انقلاب و آنچه در عاشورا روی داده است مشابهت چندانی دیده نمی شود ولی " عاشورا در حقیقت امر چهره اسلام و جامعه اسلامی و ساختار حکومت بنی امیه را دگرگون نمود، دگرگونی درعمق ریشه ها، هیچکس مثل امام حسین(ع)عمق جان و جامعه را تکان و تغییر نداده است."(1)
از اینرو میتوان واژه انقلاب را برای عاشورا به کار برد و به راستی عاشورا انقلابی ترین و ماندگارترین انقلاب هاست. " عاشورا از بُـعد تغییر حالت روحی انسان ها، واقعه یگانه تاریخ است . هیچ حادثه و واقعه دیگری مثل عاشورا اثرگذار نبوده و نیست... عاشورا نه تنها مبانی ارزش ها را دگرگون کرد و سیطره بنی امیه را از درون فروپاشاند، بلکه خود حادثه و یا اسطوره ایی شد که فراتر از بحث دگرگونی و مقوله قدرت ، در قلمرو روح انسان ها تغییر و تحول ایجاد می کند. از این زاویه نه تنها عاشورا را می توان یک انقلاب حقیقی دانست بلکه عاشورا به دلیل زنده بودن محرم و اوج سوگواری مسلمانان در این ماه ، انقلاب زنده و سازنده روزگار ما نیز هست."(2)
این انقلاب در زمان رویداد دامنه محدودی را تحت تاثیر قرار داد: از کوفه تا شام و بعد از آن مدینه. در کربلا 72 تن به شهادت رسیدند و تعدادی در همین حدود به اسارت درآمدند. پس این انقلاب در مقیاس کمّی به هیچوجه با انقلاب های بزرگ به لحاظ وسعت مکانی و تعدد نفرات درگیر در آن قابل مقایسه نیست ؛ ولی انقلاب عاشورا یک انفجار بزرگ بود که از یک مبدأ کوچک (به لحاظ کمی و نه البته کیفی ) آغاز شد و گسترش واقعی و دامنه تاثیر آن نه به مکان بین النهرین و شامات و صحرای حجاز، نه به شیعیان و یا حتی مسلمانان و نه در سال 61 هجری محدود شد بلکه جان تمام آزادی خواهان در طول تاریخ و در هر نقطه از کره زمین را مخاطب قرار داد و بر خلاف انقلاب های دیگر که هر چه از مبدا وقوع دورتر می شویم از تاثیر آن کاسته شده ، رفته رفته به افول می گراید، در طول زمان دامنه نفوذ آن گسترش و افزایش یافته است. ولی آیا آنچه ما از انقلاب عاشورا در می یابیم چهره حقیقی آن است. در سالهای گذشته چهره های متفاوت سیاسی، صوفیانه، فداکارانه و... از عاشورا ترسیم شده است. این فاصله گیری از سیمای انقلابی عاشورا از کجا آغاز شده است؟
" امامان شیعه از نقطه نظر مبارزات انقلابی ، پس از کربلا راه مسالمت جویانه ای را در پیش گرفتند . این در حالی است که امامان زیدی بر پایه الگوی نظامی کربلا پیش رفتند. سخن بر سر ارزیابی نتایج ایندو حرکت نیست بلکه بر سر آن است (که) امامان حرکت خویش را نه بر پایه مشی انقلابی بلکه بنا به ضرورتی که تشخیص دادند بر پایه روشی به ظاهر آرام و مسالمت جویانه قرار دادند."(3)
حکومت های جابرانه امویان و عباسیان سبب شدند که امامان شیعه پس از امام حسین مبارزه آشکار و مسلحانه را واگذشته و در جبهه فرهنگ و علم و اندیشه به بسط اسلام راستین بپردازند. چرا که شرایط زمانه این چرخش در عمل و نه هدف را الزامی کرده بود، هدف همان بود که امام حسین(ع)را وادار به قیام کرد، یعنی: پاسداری از اسلام ناب محمدی و نمایاندن چهره کریه اسلام اموی و بعدها عباسی ؛ امامان شیعه هم از طریق مباحث علمی در این راه اهتمام فراوان مبذول داشتند . تاسی به این شیوه و رواج تقیه در میان شیعیان سبب شد که " شیعه علیرغم داشتن زمینه های سیاسی مهم ، کم کم رنگ عرفانی به خود گرفت و یا دست کم فقهش از سیاست تهی شد... در چنین وضعیتی شهادت امام حسین(ع)چه تحلیلی می یافت؟ آیا راهی جز تقویت برداشت های صوفیانه وجود داشت؟... با گرایش روز افزون شیعه به شیوه... تقیه... مساله شهادت امام حسین(ع)به عنوان خود را فدای امت ساختن... شد. در عین حال گریه کردن... بعنوان تنها هدف از... خاطره مجاهدت امام حسین شناخته شد."(4)
در اینجا این سؤال اساسی مطرح است که : اساساً حکمت شهادت امام حسین(ع)چه بوده است؟ چه مصلحتی ایجاب می کرد که آغاز سال 61 هجری به خون نیک ترین انسان های دهر رنگین شود؟ پای چه هدف والایی در میان بود که امام حسین(ع)را واداشت تا نه تنها جان عزیز خویش که جان عزیزانش، یارانش و خاندانش را در آن راه نهد.
هم اینک بسیاری از شیعیانی که داعیه حسین شناسی دارند به این سئوال چنین پاسخ خواهند داد : " اساساً خداوند امام حسین و یارانش را به این مصایب گرفتار کرد تا در بهشت جایگاه والاتری داشته باشند." این پاسخ تقریباً برگردان این بیت است که "هر که در این دهر مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند". از دل پاسخ نخست پاسخ دومی هم زاده می شود. " او به شهادت رسید تا دیگران به نحوی با سوگواری برای او بتوانند از وجود او در آخرت برای خود بهره برند."(6)
ایندو پاسخ انقلاب عاشورا را از طوفانی با رنگ آشکار سیاسی و نظامی ، از یک حرکت آشکارا اصلاح طلبانه اجتماعی به یک فاجعه صرفاً انسانی بدل می سازد و امام حسین (ع)را که می تواند الگوی هر انسان آزادی خواهی باشد به یک قدیسِ عشقِ ایثار و عشقِ فداکاری تبدیل می کند که تنها برای آنکه دیگران را وارد بهشت سازد یک چنان صحنه خونین و عظیمی را ترتیب می دهد.
شیوع این نوع نگرش به قیام امام حسین(ع)برخاسته از تفکر مسیحیان نسبت به مصلوب شدن عیسی مسیح است. مسیحیان از عیسی با لقب "قربان بزرگ " یاد می کنند ، یعنی عیسی خود را قربانی کرد تا پیشاپیش گناهان امتش بخشوده گردد. گریستن بر حسین(ع)و محور قراردادن آن و تاکید فراوان بر اینکه گریه بر حسین(ع)گناهان را محو می کند، قرابت زیادی با این تفکر مسیحیان دارد. چگونه کسی که عمری در راه یزید گام نهاده، یزیدی زیسته، عنان اختیار در کف نفس نهاده، حق الناس بسیار بر گردن داشته، می تواند از راه گریستن بر حسین پاک شود. آیا این تفکر وارونه کردن قیام امام حسین(ع)نیست. اصولاً ثوابی که از گریستن بر حسین(ع) حاصل می شود چیست؟ " باید توجه داشت که اگر گریه کردن برای امام حسین(ع)زایل کننده گناهان است، ناشی از تاثیر معنوی کربلا در ایجاد شرایط تحول درونی و آماده کردن یک شیعه برای دفاع و پاسداری از دین و احیانا فداکاری و جانبازی در راه آن است."(7)
در این نوع نگرش نسبت به گریه و عزاداری برای امام حسین(ع)پاسخ سوم چرایی نهضت ایشان نهفته است و آن بخش سیاسی- اجتماعی قیام و انقلاب امام حسین(ع)است. " بخش سیاسی کربلا تا اندازه ای و در دوره هایی به طور کامل در میان شیعیان مورد غفلت قرار گرفته است. این مساله ناشی از نوعی برداشت غیرصحیح از متون روایی و زیارتی است."(8) تاکید این متون بر برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین(ع)و گریه بر ایشان وچنانکه پیشتر آمد رواج تقیه و مغفول نهادن عناصر سیاسی مذهب تشیع سبب شد که قیام امام حسین(ع) ماموریت سری خداوند برای ایشان تلقی گشته ، و تبلیغ اندیشه جدایی دین از سیاست در طول زمان های بسیار رنگ عارفانه – صوفیانه قیام امام حسین را تشدید کرد . برای تشریح اهداف سیاسی قیام امام حسین(ع)کافی است نگاهی به سال 60 هجری بیفکنیم : از پیامبر تنها منبری باقی مانده که بر روی آن سَب جان پیامبر- علی- می گویند، بوزینه باز میخواره ای با نام امیرالمومنین بر مردم خلافت میکند نماز صبح را در اثر مستی چهار رکعت می خواند و در برابر اعتراض مسلمین می گوید اگر می خواهید رکعتی چند بر آن بیفزایم . حکومت ساده پیامبر که آزادی وبرابری را درسایه تعالیم الهی ترویج می کرد اینک به دست فرزندان آزادشدگان - آنانکه تنها از بیم جان اسلام آوردند- افتاده و آنانکه راسخترین دشمن اسلام و دین محمد(ص)بودند اینک میراث دار وی در حکومت اسلامی هستند ، از اسلام محمد(ص)جز نامی باقی نمانده و آنچه اجرا می شود اسلام اموی و معاویه است. اشرافیت عرب جانشین " ان َّ اکرمکم عندالله اتقیکم " شده است و" اکنون حسین(ع) به عنوان یک رهبر مسئول می بیند که اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک " دین دولتی" در می آید. اسلام تبدیل می شود به یک قدرت نظامی- سیاسی و دیگر هیچ!"(9) حسین(ع) به عنوان وارث راستین پیامبر، بعنوان تنها انسان مسئول موجود در برابر تمام این تحریف ها، قلب ها و کژی ها چه باید کند؟ . او نمی تواند خاموش بنشیند که مسئولیت جنگیدن با ظلم را دارد. راه حسین(ع)آشکار و روشن است.
الموت خیر من رکوب العارِ والعاراولی من دخول النارِ
اناالحسین ابن علی امضی علی دین النبی
( مرگ بر زیستن با ننگ شرف دارد وننگ بهتر از دخول در آتش است ، من حسین ابن علی هستم و بر دین رسول خدا پیش می روم .)
او برای اعتراض به این روند فریادی سرخ را بر می گزیند چرا که سرخی خون ماندگارترین رنگ در ذهن تاریخ است. حسین(ع)در این فریاد "هل من ناصر ینصرنی" سر می دهد تا نشان دهد که ماموریت او یک ماموریت آسمانی، سری و مختص او نیست که ماموریت هر انسان زنده ایست که روح جستجوگری در کالبد دارد." شهادت " برای حسین(ع)در شرایطی که در میان امت اسلامی تنها 72 تن عزم یاری او را دارند تنها راه رساندن پیامش به دیگران است. " امام حسین(ع)به عنوان یک نمونه و سرمشق برای امت اسلامی در تمام طول تاریخ عمل می کند. انقلاب او یک حرکت فردی و مختص زمانه نیست.... که در اینصورت دیگر امام حسین(ع)یک نمونه و اسوه نمی تواند تلقی شود: زندگی او و شهادت او یک زندگی خاص و مامویت ویژه اوست که برای دیگران امکان پیروی از آن امام وجود ندارد."(11)
متاسفانه آنچه در عزاداری های ما با وجود گذشت 25 سال از انقلاب و در نتیجه 25 سال تبلیغ بر سیاسی بودن حرکت و انقلاب امام حسین(ع)، دیده می شود آن است که به جای شناسایی اهداف قیام امام و تشریح آن ، گریستن بر حسین(ع) محور و اصل قرار گرفته است و این نتیجه مستقیم تفکری است که امامان شیعه را نه الگوهایی برای زندگی سیاسی - اجتماعی و فردی که انسان هایی تنها برای ستایش می دانند ومی شناسند .
" اگر کسی امام را در آسمان ها و غیرقابل پیروی تلقی کند، حداکثر باید بنشیند و در عزای امام اشک بریزد و آن چشم گریان و اشک ریزان در قیامت بهانه و وسیله رستگاری اش شود."(12)
برای یافتن هدف قیام امام حسین(ع) نیازی به ورق زدن کتب زیادی نیست تنها رجوع به خطبه ها و سخنان ایشان در صحرای کربلا این مسئله را آشکار خواهد ساخت که امام حسین(ع)"برای اصلاح امور در امت پیامبر" دست به قیام زد. امام حسین(ع) برای "احیای امر به معروف و نهی از منکر" قیام کرد و خود در سخنی فرمود: "و لکم فی اسوه حسنه" برای شما من مقتدای نیکویی هستم ؛ از اینروست که پیامبر فرموده است: "حسین از من است و من از حسینم" . بسیاری این سخن پیامبر را حمل بر تاکید بر نسبت خویشاوندی میان پیامبر(ص) و امام حسین(ع)می دانند در صورتیکه اگر اسلام زنده است و اگر نام رسول اکرم امروزه بر مناره هر مسجدی به بانگ بلند خوانده می شود از برکت خون امام حسین(ع)است، که با خون پاکش اسلام را زنده نگهداشت.
آنچه آمد تصاویری است که از نهضت عاشورا در اذهان جامعه باقی است و سعی شد در خلال آن با نقد این تصاویر به تصویر حقیقی از انقلاب امام حسین(ع) نزدیک شویم. آنچه چهره نجیب و در عین حال شجاعانه عاشورا را مخدوش کرده است نقل ها و روضه هایی است که در مجالس عزاداری امام حسین(ع)خوانده می شود. تحریفات لفظی که با عنوان وقایع تاریخی و به صورت رویدادهای جعلی در قیام امام حسین(ع)وارد شده، از یک سو و تحریفات معنوی که در قلب اهداف امام حسین(ع)صورت گرفته است از سوی دیگر " امام را در سطح یک آدم پست و کم فکر و العیاذبالله کم شعور پائین می آورد."(13) و از امام یک چهره ضعیف ، ناتوان و نالان در برابر سپاه یزید می سازد. انسانی که از عطش می نالد، برای کودکش از کوفیان طلب آب می کند به هیچ روی با امام حسین، فرزند علی و فاطمه( علیهم السلام ) همخوانی ندارد. و متاسفانه باید گفت که اگر کوفیان و یزیدیان جسم امام را لگدکوب سم اسبان خود کردند شیعیان روح پاک او و هدف والایش را در زیرگام های احساسات احمقانه، به عرش رساندن های بی مورد و به فرش افکندن های افراطی پامال کرده اند." حرکت عاشورا نشانگر مردانگی و مقاومت شماری از بهترین انسان ها در برابر دنائت انسان های پست فطرت است... اگر تصویر حادثه به گونه ایی باشد که این مردانگی و استواری را نه تنها نشان ندهد بلکه به نوعی باشد که آنها را در برابر دشمن عاجز تصویر کند، در اینجا یک تحریف معنایی رخ داده است"(14)
عروسی قاسم، بوسیدن گلوی امام حسین توسط حضرت زینب بنا به وصیت حضرت فاطمه، درخواست دختر سه ساله امام حسین(ع)برای دیدن سر بریده ایشان و جان دادنش و... همه از جمله تحریفات لفظی است و به زعم نگارنده آنچه در روضه ها و مراثی از نبرد حضرت علی اکبر می خوانند که " ایشان در گرما گرم نبرد پشت به دشمن کرده از پدر آب می خواهد و امام حسین(ع)زبان خویش را در دهان فرزند می نهند و بیان می کنند که من نیز همانند تو تشنه ام" نیز یک تحریف معنوی و لفظی توامان است چرا که این رفتار از سوی کسی که شبیه ترین خلق به رسول خداست نمی تواند سرزده باشد." در خصوص حادثه عاشورا یک عامل خاصی هم دخالت کرده و آن اینکه به خاطر فلسفه خاصی از سوی پیشوایان دین توصیه شده که این جریان به عنوان یک مصیبت یادآوری شود و مردم بر آن بگریند... ولی این مطلب بدون توجه به هدف گریستن ها و گریاندن ها، خود گریستن موضوع شده است ، بلکه هنر مخصوص شده است و این خود عاملی شده که عده ایی از اهل منبر برای اینکه مردم گریه بکنند روضه های دروغ و اگر بخواهیم محترمانه بگوئیم روضه های ضعیف می خوانند."(15)
بعضی از اهل تحقیق ، روضه خوانی را نه" نقل وقایع تاریخی" ( که کسی حق کاستن یا افزودن بر آن را ندارد) بلکه حوزه ای اختیاری ناشی از خلق یک اثرهنرمندانه می دانند و کار روضه خوان را " برگرفته از روحی شاعرانه" و نه" ذهنیت تاریخی" می دانند. ولی باید متذکر شد " وقتی تاریخ با ادبیات و هنر آمیخته شد دیگر نمی توان انتظار آن را داشت که تنها پای روایت صحیح تاریخی در میان باشد؛ باید احساسات مذهبی را نیز نشان دهد، این جاست که به سوی ساختگی بودن می رود تا ماجرا را غم انگیزتر، پرجاذبه تر و گیراتر نشان دهد.(16) و البته باید بر این صفت ها، عوامانه تر، سطحی تر و هر چه تهی تر شدن را هم افزود. چرا که افزودن بعضی قطعات به مراثی عاشورا جز به فرش کشاندن امام حسین(ع)از عرش انسانیت و آزادگی چیز دیگری نیست. فلسفه اقامه عزای حسین(ع)چیست؟ در عزای حسین(ع)ما با چه کسی روبرو هستیم ؟ هر سال با برپایی عزاداری امام حسین(ع) ما با یک دوره درس فشرده توحید روبروئیم. با پایمردی و استقامت و پای فشاری برهدف در بدترین شرایط روبروهستیم. آیا این مظهر نفس مطمئنه، مظهرآزادگی و استقامت نمی تواند در کنار گریستن تبلیغ شود. اینک زمان آن رسیده که گرد و غبار خرافه، جهل و عوام زدگی را از چهره پاک عاشورا بزدائیم ، وقت آن رسیده که برای نزدیک شدن به حسین(ع)، خود و شعور خود را بالا کشیم و نه حسین را به آنجا که حضیض اندیشه و عشقمان است پائین آوریم. وقت آن است که علماء، روضه خوانان و مداحان را به بررسی منابع تاریخی وادار ساخته وبه مردم بیاموزند که یکی از موارد شماتت خداوند بر قوم بنی اسرائیل عتاب " سمّاعون للکذب" ( آیه 45 سوره مائده) بوده است و برای آنکه ملت رسول اکرم خطاب این عتاب نگردند هر جا که احساس کردند مداح و یا مرثیه سرایی پا را از مرزهای احترام و عزت امام حسین(ع)و خاندان ایشان فراتر نهاده ، مجلس را ترک گویند تا بدین وسیله مقام امام را ارج نهاده باشند.
پینوشتها:
1- مهاجرانی. سید عطاءالله ، انقلاب عاشورا، 1376- ص12.2- مهاجرانی. انقلاب، ص 15.
3- جعفریان. رسول، تاملی در نهضت عاشورا، 1381، ص 225.
4- همان، ص 226.
5 و6- همان، ص 231.
7- همان، ص 252.
8- همان، ص 252.
9و10- شریعتی علی، حسین وارث آدم، ص 154.
11- مهاجرانی. انقلاب، ص 215.
12- همان، ص 216.
13- مطهری. مرتضی، حماسه حسینی، ج3، ص 281.
14- جعفریان10 و 309.
15- مطهری. حماسه، ج3، ص 259.
16- جعفریان، ص 302.
نظرات شما عزیزان: