ـــ از دست دولت موقت بسیار ناراحت بودم. این دولت به من حکم داد و رئیس ساواک شدم به گونه ای که اطلاعات و امنیت دست من بود. می گفتند: خامنهای آخوند نیست و عین خود ماست؛ اما من پس از مدتی، از دست دکتر یزدی قهر کردم و نامهای به امام نوشتم.
ـــ مچ آنها را در لحظه خیانت گرفتم. داشتند اسناد ساواک را میدزدیدند که من رسیدم. در این صحنه عبدالعلی بازرگان هم بود. به من هم دم در گفتند از فردا هیچ کدام را راه نداد. دو روز بعد یزدی آمد و به من گفت: آقای خامنهای باید با شما صحبت کنم من هم گفتن حرفی برای گفتن ندارم و بالاخره با دعوا قهر کردم و دیگر نرفتم.
ـــ ببینید بازرگان شخصا ضعف دارد. من داستانهایی دارم که نشان میدهد عبدالعلی بازرگان از نظر اجرایی، عقیدتی تنها یک تئوریسین و استاد دانشگاه بود و اطلاعاتی در این زمینه داشت. او عین کسی بود که رانندگی را از روی کتاب یاد گرفتند، دستش در کار نبود و دکتر یزدی به معنای واقعی رئیس دولت بود.
ـــ بله من نخستین و آخرین نفری بودم که بازرگان از او شکایت کرد؛ آن هم سر حرف هایی که در روزنامه کیهان درباره دولت موقت (فکر کنم سال 59 یا 60) زدم. بازرگان شکایت کرد و دفاع کردم و در دفاعیه گفتم: مرده نمیتواند حرف بزند و شکایت کند. چون دولت موقت مرده پس مرده نمیتواند شکایت کند و من تبرئه شدم.
ـــ این نتیجه بود که حاصل شد، قصد امام (ره) این نبود. به امام (ره) گفته بودند اینها نیروهای خیلی خوب، مذهبی و متدین هستند. البته مهندس بازرگان را من میشناختم. ما برای تدوین اصل پیش نویس قانون اساسی به حسینیه ارشاد میرفتیم و جلسات در آنجا برگزار میشد و بعدها به دلیل ممنوعیتهای به وجود آمده در منزل حاج سید جوادی تشکیل میشد.
ـــ مرحوم بهشتی گفت: خودمان نوشتیم، پس درست است. مرحوم آیت الله منتظری به دفاع از من بلند شد و در آن لحظه بود که مجلس هشیار شد که با این آییننامه دارد کلاه سرمان میرود. گفتم: اگر ما اختیار داریم، باید طرز اداره آن هم با خودمان باشد و خودمان چگونگی آن را تعیین کنیم. دولت نباید دخالت کند. امام (ره) متوجه شد، اینها دارند با هول کردن، می خواهند آنچه را خودشان میخواهند، در کاسه ما گذارند. پس به این نتیجه رسیدیم که اینگونه نمیشود این مجلس خبرگان قانون اساسی است که با حدود هفتاد آدم خبره که پنجاه نفر آنها روحانی هستند، تشکیل شده است، روحانیانی که هیچ در این زمینهها کار نکرده بودند و تنها هوش ایمانی به آنها کمک میکرد.
ـــ مرحوم آیت بسیار آدم هشیاری بود، اصل ولایت فقیه را ایشان باعث شد؛ البته در کنار وی همه جوانها هم بودند. مرحوم هاشمینژاد، آیت الله، آیت الله العظمی شیرازی. البته باهنر خیلی آرام بود، اصلا صدا نداشت. در یک جلسه برای بررسی بنی صدر حرف میزد. آیت الله مکارم شیرازی دفاع کرد که بسیار دفاع خوبی بود و خطر نبود اصل ولایت فقیه از بیخ گوش ما گذشت. جاهای مهمی هم بود که خودم نقش کلیدی داشتم و توضیح نمیدهم.
ـــ مثلا گروه نهضت آزادی همیشه مراقب من بودند، همیشه حواسشان به این بود که من یک جاهایی باشم و یک جایی نباشم. در دورهای که قرار شد هرکس کمیسیون خود را اعلام کند من کمیسیون مربوط به دولت و قوه مجریه را نام نویسی کردم، زیرا در آنجا بحث اصل ولایت فقیه مطرح میشد، مرحوم باهنر مصئول تقسیمبندی شد و گفت: به جز آقای خامنهای بقیه اعضا در همانجایی که ثبت نام کردند مشغول به فعالیت میشوند و فقط آقای خامنهای به دلیل رشتهاشان به کمیسیون قضایی میروند و این مسئله نشان داد که اینها ولایت داشتند بر من.
ـــ نهضت آزادی میگفت شورای نگهبان هست و ما آن را قبول داریم اینها هم نگهبان قانون اساسی هستند و کافیست. اینها میخواستند یک چیز درست کنند که قم باشد و درب خانه همیشه بسته باشد و اینها تنها تایید کارهایشان را از آنها بگیرند؛ اما نمیدانستند روحانی زور باطنی دارد و با نور الهی که از زمان مشروطه جمع شده بود تصمیم اینها را وتو میکنند.
ـــ روحانی باید از لحاظ علمی سطح بالایی داشته باشد و در حد مرجعیت باشد و در سطح تقوا هم که شرط ضعامت حکومت این است که تقوا داشته باشد. کسی اگر تقوا داشته باشد مثل امام (ره) می میرد، در حالی که قرض دارد.
ـــ در حال حاضر سران برخی از کشورها چهل تا دویست میلیادر دلار در دنیا پول حساب شده شمرده دارند، در صورتی که فردی که بخواهد منافع مملکت را رعایت کند، باید مطیع به امر مولا و قانونمدار محض و حقوق مردم باشد. رهبر جمهوری اسلامی روحانی باشد کفایت دارد. رئیس قوه قضاییه باید مجتهد باشد، اما نیازی به این نیست که معمم باشد. وزیر اطلاعات هم همینطور. اینها اگر مجتهد باشند کافی است، اما نیازی نیست همه اینها معمم باشند.
ـــ در آن برهه زمانی خیلیها دنبال مقام بودند، اما سید علی تنها میگفت: به من بگویید برای انقلاب چکار کنم؟ میزها را تمیز کنم. روزی زمین بشینم. مملکت را اداره کنم. فرقی برایشان نمیکرد. اگر تاریخ بدانید یادتان میآید ایشان حاضر نشد رئیس مجلس بشود. معاون چمران شد.
ـــ مدیریت بحران؛ هنر هم است. اینکه در جاده صاف حرکت کنید و در آب آرام شنا کنید هنر و مهارت نیست. سید علی این خصوصیات را دارد.
ـــ اینها به جوانی که سبز بسته چقدر میتوانند محبت داشته باشند؟ فرض کنید با جوان که میآید در خیابان من خودم را در کنار آن بگذارم و همان کار را انجام دهم. بعد میبینم که من چرا باید این کار را انجام دهم. اینکار چه نفعی برای ما دارد. بعد میبینم نه برای من و نه برای نسلهای پس از من هیچ نتیجهای ندارد. نتیجه این میشود که این ملت باید به صورت ید واحد در مقابل دشمن خارجی بیایستد و نباید این کارها را انجام دهد. رأی میخواهد بدهد باید رأی درست بدهد و کسی را انتخاب کند که بتواند حقوق، شخصیت و عزت آن را حفظ کند با این وضع هم هیچ مشکلی پیش نمی آید.
ـــ رسانه عمده ما صدا و سیماست و من کارش را قبول ندارم. اگر یک مغازهای یا رستوران غذاپزی 99 درصد غذاهایش لذیذ و مفید باشد و یکی از آنها مسموم باشد، در آن را می بندید. صدا و سیما هم تا 100 درصد سالم نشود، باید در آنجا را بست.
ـــ من در زمان انقلاب در مدرسه نهضت آزادی کمال و کارآموز درس میدادم و مسئول پذیرش من هم مرحوم باهنر و بهشتی شدند. آنها آنجا درس میدادند اما گفتند ما گرفتاریم و حالا نوبت شماست و من میرفتم آنجا و در کنار جوانها بودند.
ـــ یکی از ضرورت های جامعه این است که با جوان حرف زده شود. در همین رسانه تلویزیون که من به هیچ عنوان نمیپسندم در برخی از مواقع، حرفهای خوبی از روحانی و غیر روحانی در آن زده میشود، ولی آیا کفایت میکند یا نه؟ شبکه سه دایما فوتبال نشان میدهد معلوم است در این شرایط، جوان به حرف های یک پیرمرد گوش نمیکند ذایقه شان نمیکشد و مزه آن را نچشیده است.
ـــ چون دوره اول نخست وزيري ميرحسين موسوي سراسر با مصالح ملي و مذهبي برخورد داشت و ناهماهنگي آن با رئيس جمهوري و خط مستقيم مجلس و روحانيت مشهود و مسلم شد، پس از انتخاب دوباره رئيس جمهور اين موضوع مسلم بود كه نه رئيس جمهوري مايل به انتخاب دوباره موسوي براي نخست وزيري است و نه قشر اصلي مجلس و نه اكثريت ملت و قراين نشان ميداد كه امام(ره) هم با وي موافقت ندارند؛ بنابراين، دورنماي سياست هم نشان نمي داد كه شخص مذكور دوباره از طرف رئيس جمهوري معرفي شود و مجلس به آن رأي بدهد، از اين روی، همه عوامل طرفدار سياست هاي مخرّب وي به كار افتادند كه ميرحسين موسوي دوباره به قدرت برسد.
ـــ چون از انصراف مجلس و رئيس جمهوري مأيوس بودند، به امام خميني روي آوردند و همه عناصر مؤثر در توطئه به كار افتادند و با حضور مكرر نزد امام (ره) و مدح موسوي چنين وانمود كردند كه جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوي هستند و انتخاب نشدن وي صدمه محسوسي به جبهه خواهد زد و اين همان نقطه حساسي بود كه امام نسبت به آن فوق العاده حساسيت داشتند و اطرافيان هم اين را به خوبي مي دانستند؛ درست همان وضعي كه بعد درباره جام زهر دادن به امام تكرار شد و يكي دو نفر مؤثر جنگ چنين به عرض امام رسانده بودند كه جبهه امكان دفاع بيشتر ندارد و امام ناگزير به سختي و به تلخي براي حفظ نظام و جان جوانان جام زهر را نوشيدند و با متاركه جنگ موافقت كردند ولي بعد كه خلاف گفته امناي خائن برايشان ثابت شد، جبران آن ممكن نبود و امام نتوانست حكم خود را پس بگيرد. از اين روی، نه به صورت حكم شرعي يا قانوني بلكه به صورت نقل قول از ايشان توسط يك نفر اعلام شد كه امام(ره) به مجلس پيام داده اندكه ميرحسين را انتخاب كنند.
ـــ اين موضوع در ميان نمايندگان غلغله اي راه انداخت و روح و وجدان عده اي از مجلس در فشار قرار گرفت كه آيا به تجربه و علم خود عمل كنند يا به ميل امام؟ من يكي از افرادي بودم كه به شدت در فشار روحي بودم، از طرفي نمي خواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف ديگر، وظيفه شرعي و قانوني خود مي دانستم كه به ميرحسين رأي ندهم و تا صبح روز رأي گيري در همين ترديد بودم و براي بسياري از نمايندگان كه با من مشورت مي كردند، جوابي نداشتم و اين حالت اكثريت مجلس بود كه خيرخواه بودند و با ميرحسين عقد مودت نداشتند.
ـــ نتيجه اين شد كه سرانجام 99 نفر به ميرحسين موسوي رأي نداند و بقيه كه عده ايي طرفدار ميرحسين و عده اي در شك و ترديد بودند، به وي رأي دادند و او نخست وزير شد. پس شكل گيري 99 نفر در واقع اتفاقي بود و بر اساس نوعي جبهه گيري و يا فراكسيون و مانند آن نبود و بیشتر اين 99 نفر از رأي و اقدام ديگري خبر نداشتند ولي وجدانشان راحت بود كه كار درستي انجام داده اند و مشكل آخرتي ندارند.
ـــ موضوع رأي ندادن 99 براي امام شوك بزرگي بود چون امام ارادت اين افراد به خود را مي دانستند و با هوشمندي زيادي كه ايشان داشتند، زود متوجه موضوع شدند و بعدها هم حقيقت قضيه برايشان روشن شد. امّا اين قضيه ابزار و پيراهن عثمان تبليغاتي شد براي گروه ميرحسين در مجلس تا مخالفان سنتي خودشان را از عرصه سياست بيرون و آنها را ضد امام و مخالف خط امام معرفي كنند و تهمت و افترا و سخنراني ها و مصاحبه ها و توهين هاي اين دسته عليه 99 نفر شروع شد و تا توانستند بداخلاقي و سياه نمايي كردند، ولي عجيب اينجاست كه تبليغات اين دسته از مخالفان كه بيشترشان بعد نوكر آمريكا و صهيونيسم درآمدند، نه فقط در توده مردم مؤثر واقع نشد كه حتي باعث بالا رفتن قدر و مقام آنها در حوزه هاي انتخابيه شد و سيل نامه ها و پيغام هاي تشكر از مردم به نمايندگان مي رسيد.
ـــ سال 1388 ميوه تلاش حدود سي ساله صهيونيسم و بين الملل و آمريكا و انگليس بود. دشمنان وقتي از دولت موقت و بني صدر و واقعه طبس و نوژه و صدام ناامید شدند، تمام نيروي خود را روي دولت و اطرافيان ميرحسين موسوي متمركز كردند؛ اطرافياني كه عده اي از آنها امروز در زندان هستند يا بودند.
ـــ جبهه مقابل اين توطئه نيمه پنهان، مجلس بود كه متأسفانه بیشتر هيأت رئيسه و عده اي از اوباش مجلس به نمايندگي از دولت بدترين رفتار را با اين عده داشتند. پس از مجلس دوم، عده اي از اين افراد به دولت رفتند و به محكم و استوار كردن زير ساخت (فونداسيون) يك براندازي از درون نظام پرداختند و اين كار در ابعاد فرهنگي، اقتصادي و پولي، ديپلماسي و سياسي و تبليغاتي و رسانه اي و حتي جمع آوري و سازماندهي اوباش و اراذل شهر تهران و برخي مراكز استان ها انجام شد.
نظرات شما عزیزان: