تاثیر بینش توحیدی در پزشک و بیمار
خداوند اعطا کننده علم به انسان
انسان هنگام تولد خود بدون علم به دنیا می آید، سپس کم کم اشیای پیرامون خود را می شناسد و علوم مختلف را فرا می گیرد و سپس کسی که به مدارج علمی می رسد و متخصص در علم خاصی می شود باید به یاد داشته باشد که زمانی هیچ چیزی را نمی دانست: "وَاللَّـهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ"، "و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالى که هیچ چیز نمىدانستید. و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، شاید شما شکر کنید". انسان هرچه علم دارد، خدا به او آموخته است: "اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ . الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ . عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ"، "بخوان که پروردگار تو از همه گرامىتر است. همان که با قلم آموخت. آنچه را انسان نمىدانست، به او آموخت".[1] علمی هم که انسان دارد، اندک است. "وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً"، "و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است".[2]
علم زیاد باعث آسانتر شدن خداشناسی
علوم تجربی هرچه پیشرفت پیدا می کند، زمینه بیشتری برای فکر و اندیشه فراهم می شود. اگر تحقیقات نجومی دانشمند ستاره شناس روز به روز افزایش می یابد و ستارگان، کهکشان ها و اجرام آسمانی جدیدی کشف می شود، او بهتر و آسان تر از دیگران می تواند به این مسئله فکر کند که این کائنات پهناور و این آسمان شگفت انگیز چرا خلق شده است و خالق آن کیست؟
پزشک از آنجا که با شگفتی های بدن انسان آشنایی زیادی دارد و آنچه برای بدن لازم یا مضرّ است، در این زمینه کارشناس و متخصص است، لذا او از راه تفکر در فعالیت های بدن، به آسانی می تواند دریابد که خداوند متعال، چقدر عظیم و قدیر و علیم است که بدن انسان را منظم، پیچیده و سالم آفریده است، پس دستورات خالق متعال نیز باید از حکمت هایی برخوردار باشد و همانگونه که اگر اختلالی در بدن صورت بگیرد، بدن انسان سلامتی خود را از دست می دهد، روح انسان نیز باید قوانین و مقرراتی داشته باشد که نباید از آن قوانین سرپیچی کند وگرنه دچار ضرر و زیان خواهد شد.
همچنین متخصصان علوم مختلف از طریق همان علمی که در آن تخصص پیدا کرده اند، آسان تر می توانند معرفت خداوند سبحان را در حد استعداد خود بدست آورند.
هرچه علم انسان افزایش یابد، معرفت او نیز باید زیاد شود، زیرا بیش از دیگران می تواند تفکر کند و به وسیله مبانی و قواعد علمی، بیشتر می تواند از عقل خود استفاده کند و معارف را بیاموزد.
جاری شدن امور از طریق اسباب
خداوند غنی و بی نیاز از هر چیزی است و مستقیماً و بدون اسباب نیز قادر بر انجام کارهاست اما مشیّت او بر این قرار گرفته است که کارها از طریق وسایل و اسباب انجام شوند. لذا "أَبَى اَللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ اَلْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً"، "خدا ابا دارد که امور را جارى کند، مگر از طریق اسباب، لذا برای هر چیزی سببی قرار داد".[3]
گرچه خداوند، مطعم و ساقی است اما سنّت خدا بر این نیست که هرگاه بخواهد کسی سیراب شود با یک اراده خود تشنگی او را برطرف کند، بلکه آب و غذا آفریده است و برای انسان زمینه آن را فراهم کرده تا انسان به سوی آب و غذا برود و بخورد و بیاشامد و گرسنگی و تشنگی خود را برطرف کند.
وقتی کسی مریض می شود، شفادهنده واقعی خداست، اما این شفا از طریق اسباب اتفاق می افتد، پزشک و دارو سبب است. بنابراین امور از طریق اسباب انجام می شوند، از این رو هیچکدام از اسباب نمی توانند خود یا اسباب دیگر را مستقل ببینند، بلکه هر سبب به شرطی می تواند سببیت خود را انجام دهد که خداوند متعال به او اذن دهد.
انسان نیز که نسبت به چیزهای دیگر یا موجودات دیگر فقط نقش سبب و وسیله را ایفا می کند، نمی تواند خود را مستقل بپندارد، بلکه هر لحظه از تمامی جهات به خداوند متعال نیازمند است، به همین خاطر اگر پزشک مریض را درمان می کند و مریض بهبودی می یابد، علاوه بر اینکه مریض باید از خداوند متعال و پزشک تشکر کند، پزشک نیز باید خدا را شکر کند، زیرا خداوند متعال توفیق این درمان را به او داد و اگر او توفیق آن را نمی داد، هرگز پزشک قادر به انجام آن درمان نبود. "وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّـهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ"، "جز به لطف خداوند، توفیقى براى من نیست، [از این روى] بر او توکل کردهام و به سوى او بازمىگردم".[4]
جلوگیری از شرک خفی
انسان اگر اسباب را مستقل ببیند دچار شرک خفی می شود و سبب را سبب نمی داند بلکه آن را مستقل دیده در عرض خدا می پندارد. وقتی کسی می گوید: اول خدا بعد شما، این سخن اشتباه است، زیرا دیگران علل و اسبابند و اول خداست و آخر نیز خداست. "هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ"، "اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست؛ و او به هر چیز داناست".[5]
بنابراین کاری که پزشک محترم انجام می دهد، شفا دادن نیست، فقط خداست که می تواند مریض را شفا دهد. برای شفا ممکن است خداوند متعال اسباب متعددی را بکار گیرد، یکی از آن اسباب پزشک است که او به عنوان سبب، درمان می کند.
انسان ها در دنیا بسیاری از کارها را به خود یا به دیگران نسبت می دهند، اما در قیامت که "تقطعت بھم الاسباب"[6] روشن خواهد شد که منشا کارها خداوند متعال بوده است.
درباره سخن خداوند تبارک و تعالی "وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّـهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِکُونَ" از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: "هو قول الرجل :لولا فلان لهلکت، ولولا فلان لما أصبت کذا وکذا، ولولا فلان لضاع عیالی; ألا ترى أنه قد جعل لله شریکا فی ملکه یرزقه ویدفع عنه؟ قلت: فنقول :لولا أن الله منّ علی بفلان لهلکت، قال: نعم لا بأس بهذا ونحوه"، "سخن مردی که می گوید: اگر فلانی نبود هلاک می شدم و اگر فلانی نبود چنان و چنان بر سرم می آمد و اگر فلانی نبود خانواده ام از دست رفته بود، (از مصادیق شرک است)؛ آیا نمی بینی او در ملک خداوند شریک قرار داده که آن (شریک) او را روزی می دهد و یا از او (بلایی را) دفع می کند؟ من (راوی) عرض کردم: پس می گوییم: اگر خدا بر من به سبب فلانی منت نگذاشته بود هلاک شده بودم. امام (ع) فرمود: بله به این گونه سخن گفتن و مانند آن اشکالی نیست".
پی نوشت ها:
نظرات شما عزیزان: