اخلاق انساني رسول پاکی ها
منظور از اخلاق انساني در اين مقاله، همان مکارم اخلاقي است که [پيامبر] بزرگوار فرمود:
((اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِمَّ مَکارِمَ الاَخْلاقِ)).[1]
ـ جز اين نيست که من برانگيخته شدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم.
و يا روايت ديگري که مرحوم مجلسي در بحارالانوار از آنحضرت روايت کرده که فرمود:
((عَلَيْكُم بِمَكارِمِ الاَخْلاقِ فَانَّ اللهَ بَعَثني بِها وَ اِنَّ مِنْ مِکارِمِ الاَخْلاقِ اَنْ يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَه وَيُعْطي مَنْ حَرَمَه وَ يَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ اَنْ يَعُودَ مَنْ لايَعُودُه)).[2]
ـ بر شما باد به مکارم اخلاق که براستي خدا مرا بدان مبعوث فرموده و از مکارم اخلاق است که بگذرد از کسي که از او بريده و بازگردد بهسوي کسي که او را محروم کرده و پيوند کند به کسي که از او بريده، و بازگردد بهسوي کسي که به نزدش بازنگردد.[3]
ـ آنچه فهم آن در اين مقدمه لازم است اين مطلب است که مکارم اخلاق و اخلاق انساني چيست؟ و با حسن خلق چه فرقي دارد؟
ـ مکارم جمع ((مکرمة)) است و مکرمة به اعتبار ريشه لغت آن که ((کَرَم)) باشد معمولاً به کار نيکي گفته ميشود که نوعي گذشت و بزرگواري در آن باشد و به تعبير ديگر فوقالعادگي داشته باشد، چنانچه به کارهاي خارق العاده و معجزه گونهاي که از بزرگان صادر شود، ((کرامت)) گويند.
ـ راغب در مفردات گويد: کَرَم گفته نشود جز در کارهاي نيکويي که بزرگ و فوقالعاده باشد و هر چيزي که در باب خود شرافت و بزرگي داشته باشد، به ((کرم)) توصيف شود.
ـ و بدين ترتيب مکارم اخلاق چيزي بالاتر و برتر از محاسن اخلاقي است، اگرچه گاهي در روايات به جاي يکديگر استعمال شده و بکار رفته است...
ـ ولي محاسن اخلاق و حسن خلق به حدّ اعتدال و متوسط اخلاقي که بايد معمولاً در افراد تربيت يافته باشد، گفته ميشود، اگر چه آن نيز مهم و پرفضيلت است ولي هر چه باشد در حدّ مکارم اخلاق که از ويژگي خاص و قدر و منزلت والاتري برخوردار است، نيست.
((اَلخُلْقُ الحَسَنُ لا يُنزَعُ اِلاّ مِنْ وَلَدِ حَيْضَةٍ اَوَ وَلَدُ زَنْتَةٍ)).[4]
يعني حسن خلق لازمه يک انسان پاک و سالمي است که از نظر خلقت و فطرت اصلي پاک، خلق شده باشد... و از کسي جز زاييده حيض يا زنا گرفته نشود.
و شايد به همين دليل است که در روايات، براي ((خُلق حسن)) مراتب ذکر شده و هر کس خُلق بهتري داشته باشد و ((اَحْسنُ خُلقاً) باشد، ثواب بيشتري دارد، مانند اينکه فرمودهاند:
((أکْمَلُ المُؤمِنينَ ايماناً اَحْسَنُهُم خُلْقاً)).[5]
- کاملترين مؤمنان از نظر ايمان کسي است که خُلقش نيکوتر باشد.
((اِنَّ مِنْ اَحبِّکُم اِليَّ اَحْسَنُکُم خُلْقاً)).[6]
- براستي محبوبترين شما نزد من کسي است که خلقش نيکوتر باشد.
((خَيْرکُمْ اِسْلاماً اَحْسَنُکُم خُلْقاً)).[7]
- بهترين شما از نظر دارا بودن دين اسلام کسي است که خلقش نيکوتر باشد.
و امثال اين روايات...
اما مکارم اخلاق، آن حدّ اعلاي خلق نيک است که نام آنرا بايد ((کرامت نفس)) و ((خلق کريمانه)) و بزرگوارانه و قهرمانانه و امثال آن گذارد که آن کار هرکس نيست، چنانچه در حديثي از اميرالمؤمنين عليهالسلام نقل شده که فرمود:
((اَحْسَنُ الاَخْلاقِ ما حَمَلَکَ عَلَي المَکارِم)).[8]
- بهترين اخلاق آنست که تو را به مکارم وادارد.
در وصيتنامه حضرت موسي بن جعفر عليهالسلام به هشام بن حکم که قسمتي از آنرا مرحوم کليني (رحمت الله علیه) در اصول کافي روايت کرده و تمامي آنرا علي بن شعبة در تحف العقول نقل کرده، فراز جالبي است که ميفرمايد:
((يا هِشامُ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ((هَلْ جَزاءُ الاِحْسانِ اِلاَّ الاِحْسانُ)) جَرَتْ فِي المُؤْمِنِ وَالکافِرِ وَ البِرِّ وَ الفاجِرِ، مَنْ صُنِعَ اِلَيْه مَعْروفٌ فَعَلَيهِ اَنْ يُکافِيءَ بِهِ، وَ لَيْسَتِ المُکافاةُ اَنْ تَصْنَعَ کَما صَنَعَ حَتي تَري فَضْلکَ، فَاِنْ صَنَعْتَ کَما صَنَعَ فَلَهُ الفَضْلُ بِالاِبتدَاءِ)).[10]
ـ اي هشام اينکه خداي عزّوجلّ فرموده: (( آيا پاداش نيکي جز نيکي است))، مطلبي اسـت که درمورد مؤمن وکافر،نـيکوکاروبدکارجريان دارد(ويک وظيفة همگاني است)که هرکس به کسي خيري رسانيد، براو است که مکافات آنرا دهد (و معامله به مثل کند) و مکافات به اين نيست که همانند او کاري انجام دهي تا آنکه آن طرف برتري تو را در پاداش ببيند وگرنه اگر تو همانند او عمل کردي او بهخاطر اينکه آغاز (به کار خير) کرده بر تو فضيلت و برتري دارد.
و گاهي يک مرتبه از اين بالاتر است و آن اين مرحله است که کسي به شما نيکي و احساني نکرده، ولي شما روي وظيفه اخلاقي و انساني خود بدون سابقه قبلي به او احسان ميکنيد، اگر مشکلي دارد درصدد رفع مشکل او برآييد، اگر نيازي دارد و شما ميتوانيد برطرف کنيد و اساساً اين احساس در هر انساني هست که اگر افتادهاي را ببيند، از او دستگيري کند و به قول سعدي: بني آدم اعضاي يکپيكرند، و چنانچه عضوي بهدرد آيد، در عضوهاي ديگر اثر بگذارد و اگر کسي در برابر درد ديگران احساس درد نکرد، شايسته نام آدمينيست...
اما از اينها بالاتر که به مرحله مَکرَمت اخلاقي و کرامت نفس ميرسد و مکارم اخلاقي نام دارد و ميتوان آنرا يک عمل قهرمانانه ناميد، آن است که کسي به شما بدي کرد و شما را آزار داد و شما از روي خوي حيواني و بلکه حق اسلامي ـ انساني خود ميتوانيد معامله به مثل و مقابله و قصاص کنيد، اما شما بهجاي بدي به او احسان کنيد و نه تنها انتقام نگرفته و مقابله و قصاص نکنيد، که از او بگذريد و بدي او را به نيکي پاسخ دهيد و به تعبير قرآن کريم:
((اِدْفَعْ بِالَّتي هِيَ اَحْسَنُ الَسِيئّة)).[11]
چنانچه آن شاعر گويد:
بدي را بدي سهل باشد جزا اگر مردي
((احسن الي من اساء))
آن شاعر ديگر گويد:
هيچ داني که چيست غايت حلم
هر که زهرت دهد شکر بخشش
کم مباش از درخت سايه فکن
هر که سنگت زند ثمر بخشش
هر که بخراشدت جگر به جفا
همچو کان کريم دُر بخشش
از صدف يادگير نکته حلم
آنکه بُرَدْ سرت گُهر بخشـش
از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است که فرمود:
((العَفْوُ تاجُ المَکارِمِ)).[12]
- عفو و گذشت تاج همه مکارم است.
و شايد آيات زير که در سوره مبارکه شوري است، شاهد خوبي براي آنچه گفتيم باشد، ضمن آنکه پاداش کرامت اخلاقي را نيز – پاداشي که فوق آن متصور نيست – بيان فرموده، خداي تعالي در سوره مزبور ضمن بيان نشانههاي مردمان با ايماني که به پروردگارشان توکل ميکنند، فرموده:
((وَالَّذينَ اِذا اَصابَهُمُ البَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ، وَ جَزاءُ سَيئةٍ سَيئةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ اصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَي اللهِ اِنَّهُ لايُحِبُّ الظّالِمين، وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَاُولئِکَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيل... وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اَنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ)).[13]
- و آنها که چون ستميبه آنها رسد انتقام گيرند، کيفر بدي بدي است همانند آن، و هرکس عفو کند و اصلاح (و روبراه) کند، پاداشش به عهده خدا است، که خداوند براستي ستمکاران را دوست نميدارد و هرکس پس از ستم ديدن انتقام گيرد، راه تعرّضي بر آنها نيست...و کسي که صبر کند و چشم پوشي کند، اين براستي از کارهاي بزرگ و قهرمانانه است.
استاد بزرگوار مرحوم شهيد مطهري (رحمت الله علیه) در کتاب نفيس فلسفه اخلاق خود در ذيل بحث ((فعل طبيعي و فعل اخلاقي))، تحقيق جالبي درباره معناي مکارم اخلاق دارد و قسمتي از دعاي مکارم الاخلاق صحيفه سجاديه را در اين باره نقل کرده که امام سجاد (علیه السلام) گويد:
((اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلي مَحَمَّدٍوَ آلِ مُحَمَّدٍوَ سَدِّدْني اُعارِضَ مَنْ غَشَّني بِالنُّصحِ)).
- پروردگارا، درود فرست بر محمد و آل محمد و توفيق ده که معارضه کنم به نصيحت با آن کساني که با من بهظاهر دوستي ميکنند، ولي در واقع ميخواهند با من بدي و دغلي کنند.
((وَ اَجْزِيَ مَنْ هَجَرني بِالْبِرِّ)).
- خدايا، به من توفيق ده که جزا بدهم آن کساني را که مرا رها کردهاند و سراغ من نميآيند به احسان و نيکي.
((وَ اُثيبَ مَنْ حَرَمَني بِالْبَذْلِ)).
- خدايا، به من توفيق ده که پاداش بدهم آن کساني را که مرا محروم کردهاند به اينکه من به آنها بخشش کنم.
((وَاُکافيَ مَنْ قَطَعَنيِ بِالصِّلَةِ))
- خدايا، به من توفيق ده که مکافات کنم هر کس که با من قطع صله رحم يا قطع صله مودت ميکند، مکافات من اين باشد که من پيوند کنم.
((وَ اُخالِفَ مَنْ اغْتابَنِي اِلي حُسْنِ الذِّکْرِ))
- خدايا، به من توفيق ده که مخالفت کنم با آن کساني که از من غيبت ميکنند و پشت سر من بدگويي ميکنند به اينکه پشت سر آنها هميشه نيکي آنها را بگويم.
((وَ اَنْ اَشْکُرَ الْحَسَنَةَ وَ اُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ)).
- خدايا، به من توفيق ده که نيکيهاي مردم را سپاسگزار باشم و از بديهاي مردم چشم بپوشم.[14]
سپس از خواجه عبدالله انصاري که مردِ عارف و وارستهاي بوده، اين جمله را نقل کرده که گفته است:
((بدي را بدي کردن سگساري است، نيکي را نيکي کردن خرکاري است، بدي را نيکي کردن کار خواجه عبدالله انصاري است)).[15]
((ثَلاثُ مِنْ مَکارِمِ الدُّنيا وَاْلاخِرَةِ: تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ،وَ تَحْلُمُ إِذا جَهِلَ عَلَيْکَ)).
- امام صادق عليه السلام فرمود: سه چيز از صفات خوب دنيا و آخرتند: گذشتن از کسيکه بهتو ستم کرده و پيوستن باآنکه از تو بريده و بردباري زمانيکه با تو ناداني کند.
و ديگر حديثهايي است که در اين زمينه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)روايت کرده است:
((قالَ رَسوُلُ اللهِ صَل الله عَليَه وَسَلَمْ في خُطْبَتِهِ: ألَا اُخْبِرُکُمْ بِخَيْرِ خَلائِقِ الدُّنْيا وَاْلآخِرَةِ؟: اْلعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ، وَ اْلاِحْسانُ إِلي مَنْ أساءَ إِلَيْکَ، وَ إِعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ)).
- رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: بهترين اخلاق دنيا و آخرت را بهشما خبر ندهم؟ گذشتن از کسي که بهتو ستم کرده و پيوستن باکسيکه از تو بريده و نيکي با کسيکه بتو بدي کرده و بخشيدن بهکسي که تورا محروم ساخته.
((قالَ رَسُولُ اللهِ صَلي الله عَليَه وَآله وَ سَلَّمْ، أَلأَ أَدُلُّکُمْ عَلي خَيْرِ أَخْلاقِ الدُّنْيا وَ اْلاخِرَةِ؟ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ،وً تُعطي مَنْ حَرَمَکَ، وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ)).
- رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: شما را به بهترين اخلاق دنيا و آخرت رهبري نکنم؟ پيوستن بکسي که از تو بريده و بخشيدن بهکسي که محرومت ساخته و گذشتن از کسي که بهتو ستم کرده.
قبل از ورود در موضوع بحث، تذکر اين مطلب نيز لازم است که براستي قلم و بيان از ويژگي اخلاق پيامبر بزرگواري که خداي سبحان در وصف اخلاق آنحضرت فرمود:
((اِنَكَّ لَعَلي خُلُق عَظْيمٍ))،[16]
عاجز و ناتوان است و آنچه در ذيل ميآيد، قطرهاي از درياي محاسن و مکارم اخلاق آن پيامبر بزرگي است که خداي رحمان در جاي ديگر قرآن کريم درباره او فرموده است:
((وَ ما اَرسَلناکَ اِلّا رَحمَة لِلْعالَمين)).[17]
ولي بهگفته آن شاعر:
آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد
و اينک نمونههايي از زندگاني پرافتخار و رفتار آموزنده آن بزرگوار:
داستان فتح مکه
سال هشتم هجرت، سال پرحادثه و پيروزمندانهاي براي اسلام و مسلمين بود و بزرگترين پايگاه مشرکان و دشمنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)يعني شهر مکه بهدست مسلمانان فتح شد و پس از آن اسلام به سرعت در جزيرة العرب پيشرفت کرده و سراسر آنجا را گرفت.
روزي که مکه فتح شد، لشكر اسلام به چهار گروه تقسيم شده بودند و از چهارسو وارد شهر شده ـ ميعادگاه مسجد الحرام بود ـ که خودرا در آن جايگاه مقدس به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)برسانند.
گروههاي چهارگانه از چهار سَمتِ مکه خود را به کنار مسجدالحرام رساندند؛ رهبر عالي قدر اسلام نيز پس از آنکه سر و صورت را از گَرد راه بشست و غسل کرد، از خيمه مخصوص بيرون آمد و سوار بر شتر شده به سمت مسجدالحرام حرکت کرد، شهرِ مکه که روزي تمام نيروي خود را براي مبارزه با دعوت الهي پيغمبر اسلام و در هم کوبيدن نداي مقدّس آن بزرگوار به کار گرفته بود، اکنون سکوتي توأم با خضوع و ترس به خود گرفته و مردم از شکاف درهاي خانه و گروهي از بالاي کوهها آن همه عظمت و شکوه نواده عبدالمطلب و پيامبر بزرگوار اسلام را مشاهده ميکردند.
خود پيغمبر نيز آن خاطراتِ تلخ و تمسخر و تکذيبهايي را که در اين شهر از دستِ مشرکان و بت پرستان در طول سيزده سال ديده بود، از نظر ميگذراند و از اين همه نعمت و قدرت که خداي تعالي به او ارزاني داشته، با دل و زبان سپاسگزاري ميکرد و گاهي هم اشک شوق در ديدگان حق بينش حلقه ميزد و کوچههاي مکه را يکي پس از ديگري پشت سر ميگذارد و به سوي خانه کعبه که به دست قهرمان توحيد در جهان، حضرت ابراهيم خليل الرحمان جدّ امجدش برپاشده بود، پيش ميرفت.
لشکر اسلام آماده شد تا در رکاب پيشواي عالي قدر و آسماني خود، مراسم طواف خانه کعبه را انجام دهد، و براي ورود آن حضرت، کوچه داده و راه باز کردند. پيغمبر اسلام در حالي که مهار شترش در دست مُحَمَّد بن مسلمه بود، طواف کرد و سپس با چوبدستي که در دست داشت، استلام حجر نمود و پس از استلام حجر پياده شد و دست به کار پايين آوردن بتهايي که برديوار کعبه آويخته بودند، گرديد تا آنها را بشکند و چون در دسترس نبود به علي (علیه السلام) دستور داد پابر شانه او بگذارد و آنها را به زير افکند و در سيره حلبيه و بسياري از کتابهاي شيعه و اهل سنت آمده که از علي(علیه السلام) پرسيدند: هنگاميکه برشانه پيغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بالا رفتي خود را چگونه ديدي؟
فرمود: چنان ديدم که اگر ميخواستم ستاره ثريا را در دست بگيريم، ميتوانستم. آن گاه عُثمان بن طَلحه را که کليد دار کعبه بود خواست تا در خانه را بگشايد، سپس وارد خانه کعبه شد و تصويرهايي را که مشرکين از پيغمبران و فرشتگان ساخته و در کعبه آويخته بودند با چوبدستي خود برزمين ريخت و اين آيه را تلاوت ميکرد:
((قُلْ جاء الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً)).
ـ بگو حق آمد و باطل نابود شد که براستي باطل نابود شدني است.
مشرکان مکّه و سرکردگان و سخنوران آنها مانند ابوسفيان و سُهَيل بن عمرو و ديگران در کنار مسجدالحرام صف کشيدهاند و با خود فکر ميکنند آيا اکنون که پيغمبر اسلام مکه را فتح کرده، پاسخ آن همه شکنجهها و تهمت و افتراها و تمسخر كه بر ضّد او کردند تا جايي که براي کشتن و قتل او همدست شدند و او را ناچار کردند شبانه از شهر و ديار و کعبه آمال خود فرار کند، چه خواهد داد و چه تصميميدرباره آنها خواهد گرفت و از سوي ديگر ده هزار سپاه اسلام که از طواف، فراغت حاصل کرده و فضاي مسجد را پر نموده و جاي ايستادن را بر مردم تنگ ساخته و همه سرکشيدهاند تا سرانجام کار را ببينند، ناگهان ديدند چهره زيبا و درخشان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)از ميان درهاي کعبه نمودار شد و دو دست خود را به دو طرف در گرفت و نگاهي به چهرههاي رنگ پريده و اجسادِ لرزان مکّيان کرد و با يک نگاه ممتد همه را از زير نظر گذرانيد!
مردم ميخواهند بدانند آيا اين رادمرد الهي و قهرمان مبارزه با شرک و بت پرستي اکنون چه ميخواهد بگويد و با دشمنان خود چه رفتاري ميخواهد انجام دهد.
چشمها به لب پيغمبر دوخته شد و سکوت مبهميسراسر مسجد را فرا گرفته، در يک قسمت مسجد که مشرکين صف زدهاند، دلها از ترس ميتپد و قسمت ديگر را که لشکر پيروز اسلام پوشانده، قلبها لبريز از شوق و پيروزي است، قريشيان مرگ و حيات خود را در ميان لبان پيغمبر ميبينند و خشم و رحمت را در چشمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)و نگاههايشان ميخوانند.
[1]ـ کنزالعمال، ج3، حديث 5217. مجمع البيان طبرسي، ج10، ص333.
[2]ـ بحارالانوار، ج71، ص420.
[3]ـ و ممکن است عيادت به معناي بازديد از بيمار باشد.
[4]ـ کنز العمال، ج 3، ص 3، حديث 5136.
[5]ـ بحارالانوار، ج 71، ص 389.
[6]ـ کنزالعمال، ج 3، حديث 5154 و 5171.
[7]ـ همان مدرک.
[8]ـ غررالحکم، ج 2، ص 462.
[9]ـ سوره الرحمن، آيه 60.
[10]ـ تحف العقول، ص 359.
[11]ـ سوره مؤمنون، آيه96.
[12]ـ غررالحکم، ج1، ص 140.
[13]ـ سوره شوري، آيات 39 الي 43.
[14]ـ صحيفه سجاديه، ص 69.
[15]ـ استاد در شرح اين جمله گويد:
اگر کسي بدي کند و انسان هم در برابر او بدي کند، اين سگ رفتاري است؛ زيرا اگر سگي، سگ ديگري را گاز بگيرد، اين يکي هم او را گاز ميگيرد، نيکي را نيکي کردن خرکاري است، اگر کسي به انسان نيکي کند و انسان هم در مقابل او نيکي کند اين کار مهمي نيست؛ زيرا يک الاغ وقتي که شانه يک الاغ ديگر را ميخاراند، او هم فوراً شانه اين يکي را ميخاراند، بدي را نيکي کردن کار خواجه است.( فلسفه اخلاق، ص21).
[16]ـ اصول کافي کتاب الايمان، باب حسن الخلق.
[17]ـ سوره انبياء، آيه 107.
[18]ـ عرزالحکم، ج2، ص 411.
[19]ـ علل الشرايع، ج 2، ص 210.
[20]ـ بحارالانوار، ج 78، ص 244.
[21]ـ آل عمران، آيه 159.
[22]ـ سفينة البحار، باب خلق.
منبع: www. taghrib.ir
نظرات شما عزیزان: