مدعیان دروغین مهدویت در تاریخ
سابقه ی مهدویّت در اسلام به عصر نبوّت برمی گردد. از همان عصر نبوّت به دنبال روایات متواتر نبوی درباره ی مهدی امّت، وعدة ظهور ـ پس از غیبت ـ نجات بخشی و عدل گستری جهانی او و اینكه از نسل پیامبر(ص) و هم نام و هم كنیة او خواهد بود، مسلمانان با مسئلة مهدویّت آشنا بودند و این، یك باور عمومی بود و نوعی انتظار برای تحقّق این پیش گویی نبوی در جامعه وجود داشت.
پس از رحلت رسول خدا(ص)، وعده ی ظهور مهدی موعود(عج) توسط ائمة معصومان(علیهم السلام) نیز استمرار یافت و مورد تأكید و تبیین بیشتر قرار گرفت و محدّثان فریقین، این احادیث را سینه به سینه و نسل به نسل منتقل كردند؛ بدین گونه در عصر ائمه(علیهم السلام) هم به صورت امری مسلّم و مورد پذیرش عمومی درآمد.
نگاهی به تاریخ اسلام نشان می دهد كه در طول زمان افرادی جاه طلب و سودجو ادّعای مهدویّت كرده اند، یا گروهی از عوام، افرادی را مهدی پنداشته اند، این پندار دقیقاً از همین جا ناشی شده كه موضوع مهدویّت و اعتقاد به ظهور یك منجی غیبی، در میان مسلمانان امری مسلّم و مورد قبول بوده است و چون نام یا برخی از نشانه های آن حضرت با مشخّصات برخی از مدّعیان یاد شده، تطبیق می كرده، آنان از این موضوع سوءاستفاده كرده، خود را مهدی قلمداد می كردند.
گاهی خود آنان ادّعایی نداشته اند؛ امّا برخی از عوام النّاس از روی نادانی
یا شدّت ستم و بیدادگری حكومت ها،
یا عجله ای كه در ظهور مهدی داشته اند،
یا به علل دیگری
بدون آنكه در مجموع نشانه های حضرت و انطباق آنها با مدّعیان مهدویّت دقّت كنند، به اشتباه، آنان را مهدی موعود تصوّر می كردند.
به عنوان مثال، گروهی از مسلمانان، محمّدبن حنفیّه را چون هم نام و هم كنیه ی پیامبر(ص) بوده، مهدی پنداشته و بر این باور بوده اند كه او نمرده، غایب است و بعداً ظاهر می شود و بر دنیا مسلّط می گردد.(1)
1. كسانی كه صرفاً مدّعی مقامات معنوی و كشف و كرامت بودند و با عوام فریبی و مرید بازی دنبال شهرت مذهبی و امیال فاسد دیگر بودند؛
2. داعیه داران سیاسی كه برای رسیدن به قدرت، یا كسب اعتبار و قدرت بیشتر، از مهدویّت به عنوان ابزار سیاسی استفاده می كردند.
در این جا تنها گروه دوم مورد بحث است.
گفتنی است كه به نظر می رسد كلمة مهدی طیّ قرن اوّل و دوم هجری به تدریج نوعی تحوّل مفهومی پیدا كرد و سپس با مهدی موعود و منتظر انطباق یافت و طبق احادیث، مصداق معیّنی پیدا كرد؛
امّا به گفتة لغت شناسان در اصل به معنای شخصی است كه خدا او را به راه حق هدایت كرده است و در تاریخ سیاسی اسلام به این معنا به جای اسماء به كار رفته و از نام های پر كاربرد درآمده است و كسی كه رسول خدا(ص) بشارت داده كه در آخرالزّمان می آید، مهدی نامیده شده است.(2)
رسول خدا(ص)، علی(علیه السلام) را به همین معنا هادی و مهدی خواند و فرمود: «اگر علی را به رهبری و زمامداری برگزینید ـ ولی نمی بینم كه این كار را بكنید ـ او را هادی و مهدی خواهید یافت كه شما را به صراط مستقیم رهبری می كند.»(3)
مهدی به این معنی را گاهی حدیث سازان یا شاعران چاپلوس در مقام مدح و ستایش، درباره ی برخی از خلفای اموی و عبّاسی نیز به كار می بردند. از میان خلفای عبّاسی نخستین كسی كه او را لقب مهدی دادند ابوالعبّاس سفاح، نخستین خلیفة عبّاسی بود.(4)
روزی وهب بن منبه (یهودی الأصل و از راویان اسرائیلیات) درباره ی عمر بن عبدالعزیز، خلیفة اموی كه در حكومت دو ساله اش (90 ـ 101 ق.) اصلاحات عدالت خواهانه را تعقیب می كرد، گفت: اگر در این امّت، مهدی وجود داشته باشد، او عمر بن عبدالعزیز است.(5)
نظرات شما عزیزان: