شناخت اوصاف الهى
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4226
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23063
بازدید ماه : 197452
بازدید کل : 1609131
تعداد مطالب : 16947
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 19 / 1 / 1395

آفرينش ناقص الخلقه

پرسش 25 . چرا خداوند برخى از انسان ها را نابينا يا كر و لال آفريد؟

اين پرسش را مى توان به بيان ديگرى نيز مطرح كرد و آن اينكه چگونه شرور ـ  و از جمله شرور طبيعى  ـ به قلمرو قضاى الهى وارد مى شوند؟ براى پاسخ به اين پرسش، توجّه دقيق به نكات ذيل ضرورى است:

يكم. ما معتقديم كه چون خداوند عالم، قادر و خيرخواه مطلق است، نظام جهان هستى را به بهترين وجه خلق كرده است. به بيان ديگر، تمام جهان هايى كه خداوند آفريده، شريف ترين و كامل ترين هستند؛ به صورتى كه بهتر از آن قابل تصور نيست و نخواهد بود؛ يعنى، هر جزئى از اجزاى جهان آفرينش ، به بهترين وجهى كه امكان داشته، خلق شده است و به همين جهت، خداوند را احسن  الخالقين مى دانيم.[203]

دوم. همچنين معتقديم، خداوند جهان هستى را با يك سلسله نظام ها و قوانين ثابت و پايدار ـ كه ذاتىِ جهان هست ـ اداره مى كند. به بيان ديگر، پديده هاى جهان، محكوم به يك سلسله قوانين ثابت و سنت هاى تغييرناپذير الهى اند؛ يعنى، خدا در جهان شيوه هاى معينى دارد كه گردش كارها را هرگز بيرون از آن شيوه ها انجام نمى دهد.

اين قوانين، مانند قوانين موضوعه و از قبيل تعهدات و قراردادهاى اجتماعى  و الزامات ذهنى مرسوم در ميان انسان ها نيست؛ بلكه يك حقيقت تكوينى است كه بر اساس چگونگى جهان و موجودات آن انتزاع شده و به همين دليل، تبديل و تغيير براى آن محال است.

سوم. در يك ديدگاه، خداوند متعال سه عالَم (تجرد، مثال و ماده) آفريده كه بر اساس سنخيت اين عوالم و مرتبه وجودى شان در نظام هستى، هر يك قوانين و سنن مخصوص به خود دارند؛ يعنى، در عالم ماده، احكام و آثارى هست كه در عالم مثال نيست و برعكس در عالم مثال، سننى حاكم است كه در عالم ماده نيست و همين طور عالم تجرد نسبت به عالم مثال و عالم ماده. آفرينش اين سه عالم و حاكميت آثار و احكام خاص آنها، ناشى از همان نكته دوم است؛ يعنى، قضا و قدر الهى چنين حكم كرده كه عالم مجرد و موجودات مجرد، در مجراى خاصى باشند و عالم مثال و موجودات مثالى در طريقى ويژه و عالم ماده و موجودات آن نيز در مسيرى مخصوص به خود.[204]

چهارم. عالم ماده به دليل سنخ و ماهيت مخصوص به خود و با توجه به مرتبه وجودى اش در نظام هستى، داراى احكام ويژه خود است كه اگر اين احكام، قوانين و سنن نباشد، عالم ماده ديگر عالم ماده نخواهد بود. در اين عالم تزاحم، تضاد، محدوديت و زوال و بطلان هست. جهان طبيعت آكنده از قطع ها و وصل ها و بريدن ها و پيوند زدن ها است؛ آميخته با نشاط و غم، شادى و رنج و اميد و شكست. تمامى اين آثار، لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است. به هر روى، عالم ماده به دليل اين احكام و سنن، منشأ بلاها، رنج ها، محنت ها، بيمارى ها و... است كه ما از آن به «شُرور» ياد مى كنيم و همچنين منشأ خوشوقتى ها، موفقيت ها، شادى ها، پيروزى ها و مانند اينها است كه ما آن را  «خيرات» مى ناميم.

با توجه به نكات پيش گفته، معلوم مى شود كه آنچه شما درباره انسان هاى نابينا، ناشنوا و ... مثال زديد. لازمه و از آثار و احكام جهان طبيعت است و از آن گريزى نيست. عالم ماده، به دليل وجود تزاحم ها و تضادها، برخى از مسائل و امور را از مجراى صحيح خود خارج مى سازد و فرزندى را نابينا، كودكى را ناشنوا، خردسالى را فلج و ... به جهان مادى عرضه مى دارد. اين تفاوت ها كه شخصى سالم، شخصى مثلاً فلج باشد، به دليل قوانين تغييرناپذير حاكم بر عالم مادى است و ذات عالم مادى به دليل مرتبه وجودى اش، چنين سننى را اقتضا مى كند. اين تفاوت ها ـ نظير خواص اشكال هندسى ـ ذاتىِ موجودات است. مثلاً وقتى شما مى گوييد خاصيت مثلث اين است كه مجموع زاويه هايش برابر با دو  قائمه است و خاصيت مربع اين است كه مجموع زوايايش برابر با چهار قائمه است؛ معنايش اين نيست كه به آن، خاصيت دو قائمه داشتن، به اين، خاصيت چهار قائمه داشتن را اعطا كرده اند تا اين پرسش پيش آيد كه چرا به اين مثلث مثلاً ستم شده و خاصيت چهار قائمه را نداده اند. مثلث جز همان خاصيت معين را نمى تواند داشته باشد. مثلث را كسى مثلث نكرده است؛ يعنى، چنين نيست كه مثلث قبلاً در وضع ديگرى بوده و خواصى ديگر داشته است و كسى آمده او را تبديل به مثلث كرده است؛ و يا مثلث و مربع و غير اينها در يك مرحله از مراحل هستى و واقعيت خود، فاقد همه خواص بوده اند و بعد، يك قدرت قاهره اى آمده است و اين خواص را ميان آنها تقسيم كرده است؛ و دلش خواسته كه به مجموع زواياى مثلث خاصيت تساوى با دو قائمه را بدهد و به مجموع زواياى مربع خاصيت تساوى با چهار قائمه را!

بر اين اساس، اينكه مثلاً جمادات، رشد و درك ندارند و گياهان رشد دارند و درك ندارند و حيوانات هم رشد دارند و هم درك، ذاتى مرتبه وجودى جماد و  نبات و حيوان است؛ نه آنكه همه نخست يكسان بوده اند و بعد خداوند به يكى خاصيت درك و رشد داده و به ديگرى هيچ كدام را نداده و به سومى يكى را داده و يكى را نداده است. همچنين اينكه انسانى نابينا و ديگرى بينا، يكى ناشنوا و آن ديگرى شنوا است؛ ذاتى مرتبه وجودى جهان مادى است كه بر اثر يك سلسله قوانين تغييرناپذير چنين رقم زده است كه برخى دچار مصايب و آلام فيزيكى و جسمى باشند و برخى ديگر چنين نباشند.

به هرحال، اين حقيقتى است كه هر موجودى از موجودات و هر جزئى از اجزاى جهان، حظّ و حق خود را ـ كه امكان داشته دريافت دارد ـ دريافت كرده است.[205]

با اين توضيح، مشخص مى گردد كه خداوند خالق و منشأ اين مصيبت ها و «شرور» نيست؛ بلكه خاصيت نظام مادى، چنين اقتضايى دارد كه نمى تواند خير محض را قبول كند؛ بر خلاف عالم تجرّد كه چنين است و تنها خير محض را مى پذيرد. با توجه به مثالى كه مطرح مى كنيم، اين مطلب بيشتر روشن مى شود. شما نور خورشيد را در نظر بگيريد. اين نور وقتى به اشياى گوناگون مى تابد، با توجه به سنخيت متفاوت اشياء، به صورت مختلف در مى آيد. براى مثال نور وقتى به فضا و جسم تيره برخورد مى كند، مبدّل به تيرگى شده و رو به تاريكى مى گذارد؛ به خصوص كه در محل برخورد تابش نور با آن محل يا شى ء، حرارتى نيز پديد مى آيد. حال اگر همين نور به مكانى روشن بتابد، اندازه زيادى از روشنايى خود را از دست نمى دهد و حرارت چندانى نيز بر اثر اين برخورد، پديد نمى آيد. نور، نور است؛ هم بر شى ء تيره تابيده و هم بر شى ء روشن. تابيدنِ خود را از هيچ يك از آنها دريغ نكرده و تابش خود را يكسان به آنها ارزانى داشته؛ پس چرا نور بر اثر برخورد با اشياء گوناگون گشته است؟ آيا اين به دليل  درونى خود نور است؟ آيا منشأ اين گوناگونى نور است يا اشيائى كه نور با آنها برخورد كرده است؟ كاملاً روشن است كه نور به جهت ظلمت شى ء تيره، مبدل به تيرگى شد، و يا به جهت روشنى شى ء، روشنايى خود را حفظ كرده است.

عوالم وجود نيز نسبت به خداوند متعال چنين است. او فيض و عنايت خود را يكسان به جهان هستى عرضه داشته است؛ ولى تفاوت و اختلاف مرتبه وجودى و جنبه قابلى عوالم، باعث مى گردد كه اين فيض و عنايت گوناگون جلوه نمايد. اين فيض، در عالم مجرد به دليل سنخيت وجودى اين عالم و احكام و قوانين خاص آن به صورت خير يا خيرات محض جلوه مى كند و در عالم مادى به دليل سنخيت وجودى اين عالم و سنن و آثار مخصوص آن، به صورت اختلاط خير و شر و امتزاج آن دو ظهور مى كند.[206]

به هر روى، از آنجا كه ما معتقديم خداوند متعال جهان را به بهترين وجه آفريده و عالم را بر اساس سنن و قوانين تغييرناپذير قرار داده است، بر اين باوريم كه وجود «شرور» همراه «خيرات» در جهان طبيعت، لازمه سنت و قانون تغييرناپذير جهان مادى است؛ از اين رو منشأ شرور را عالم ماده و قوانين ضرورى حاكم بر آن مى دانيم.

البته براى تكميل پاسخ توجه به دو نكته ضرورى است:

نخست آنكه شرور طبيعى از جمله ـ كه از اراده و اختيار انسان نشأت نمى گيرد؛ بلكه اقتضاى جهان طبيعت است ـ نسبت به خيرات جهان بسيار كم و ناچيز است. اگر آمارى گرفته شود و افراد نابينا، ناشنوا، فلج و ... شمارش گردند، نسبت به افرادى كه از سلامت كامل جسمى برخوردارند، بسيار اندك اند و اين نيز از لطف خداوند است كه در جهان مادى كه اقتضاء امتزاج خير و شر دارد،  شرور طبيعى كمتر از خيرات طبيعى باشد.

دوّم آنكه، بر اساس آيات قرآن و روايات، شرور طبيعى براى امتحان و آزمايش انسان است؛ همچنان كه مى فرمايد: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ»[207]؛ «و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى، و كاهش در اموال و جان ها و محصولات مى آزماييم؛ و مژده ده شكيبايان را». چرا كه گوهر اصلى انسان در امتحانات هويدا مى شود.

گر چه خود را بس شكسته بيند او

آب صافى دان و سرگين زير جو

چون بشوراند تو را در امتحان

آب، سرگين رنگ گردد در زمان

در تك جو هست سرگين اى فتى

گر چه جو صافى نمايد مر تو را[208]

و در آيه اى ديگر مى فرمايد: «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الَّثمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»[209]؛ «و در حقيقت ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود محصولات دچار كرديم، باشد كه عبرت گيرند».

همچنين شرور طبيعى وسيله اى است براى كيفر اعمال انسان ها و انتقام و قهر الهى؛ مانند نزول عذاب الهى بر قوم عاد، لوط، فرعون، اصحاب ايكه و حجر و...[210].

از ديدگاه احاديث نيز، خداوند در مقابل رنج ها، دردها و مصايبى ـ كه برخى از انسان ها ناخواسته دچار آنند و ما از آن به شرور طبيعى ياد مى كنيم ـ در سرا و عالم ديگر (قيامت)، جزاى برترى اعطا مى فرمايد. به دليل مجال كم تنها به ذكر  دو روايت بسنده مى شود:

1. امام صادق (علیه السلام)  (در توجيه نقص هاى بدنى مانند نابينايى و ناشنوايى) تأكيد مى فرمايد كه خداوند در آخرت به چنين اشخاصى در صورت بردبارى و صبر، چنان پاداشى اعطا مى كند كه اگر ميان بازگشت به دنيا و تحمل دوباره همين مصايب و باقى ماندن در آخرت مخيّر باشند، بازگشت به بلايا را انتخاب مى كنند، تا اجرشان افزوده گردد.[211]

2. امام رضا (علیه السلام)  مى فرمايند: «بيمارى مؤمن موجب پاك شدن او از گناهان و لغزش ها و رحمت الهى در حق مؤمن است و براى كافر عذاب و لعن است. بيمارى در حالت مؤمن پايدار است تا اينكه گناهان او پاك گردد».[212]

دان كه نَبْوَد فعل هم رنگ جزا

هيچ خدمت نيست هم رنگ عطا

مزد مزدوران نمى ماند به كار

كان عرض وين جوهر است و پايدار

آن همه سختى و زور است و عرق

وين همه سيم است و زرّ است و طبق[213]



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: شناخت اوصاف الهى
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی