نظریه ولایت فقیه؛ از نظر تا عمل
طرح نظریه ی ولایت فقیه از سوی امام خمینی رحمةالله علیه، یک سیر منطقی و متناسب با شرایط زمانه را طی کرده است؛ به صورتی که ایشان برای اولین بار در اواخر دهه ی بیست هجری شمسی، با نوشتن کتاب «کشف الاسرار»، بحث حکومت فقها در زمان غیبت امام عصر علیه السلام را به صورت اجمالی مطرح می فرمایند، اما با توجه به اینکه شرایط زمانه را متناسب برای فهم حقیقت ولایت فقها نمی دانند و از نظر ایشان مردم هنوز ذهنیت پذیرش حکومت فقها را ندارند، خیلی وارد جزئیات این بحث نمی شوند و تلویحاً به گفتن کلیات بسنده می کنند. امام رحمةالله علیه در این کتاب، این تصور اشتباه را که ولایت فقیه همان دیکتاتوری و استبداد است، به نقد می کشند و فهم خود را از الگوی حکومت اسلامی، این گونه ارائه می دهند: «حکومت باید به دست فقیه باشد، نه آنکه فقیه باید شاه و وزیر و سرلشکر و سپاهی باشد، بلکه فقیه باید نظارت در قوه ی تقنینیه و در قوه ی مجریه ی مملکت اسلامی داشته باشد»[1]
کتاب «تحریرالوسیله» کتاب فقهی حضرت امام رحمةالله علیه به شمار می رود که ایشان در باب «بیع و مکاسب محرمه»، موضوع ولایت فقهای عادل را از نظر فقهی به بحث می گذارند، ولی فرصت اقامت ایشان در فضای حوزوی نجف اشرف و همچنین شروع قیام مردمی در ایران، ایشان را به این نتیجه می رساند که فضای جامعه، آمادگی پذیرش طرح نظریه ی ولایت فقیه را دارد، زیرا مردم در عمل، رهبری سیاسی حضرت امام رحمةالله علیه را در قیام تاریخی ۱۵خرداد سال ۴۲ پذیرفته بودند و از طرفی هم ولایت فقیه، چیزی جز پذیرش رهبری سیاسی فقیه عادل نیست. لذا ایشان فرصت را غنیمت می شمارند و نظریه ی خود را در مورد ولایت فقها در عصر غیبت، با تفصیل بیشتر و به صورت عملیاتی، در طول سیزده سخنرانی، از اول تا بیستم بهمن ماه سال ۴۸، تقریر می فرمایند.[2]
تفاوت نگاه امام با سایر علمای هم عصر ایشان
طرح نظریه ی ولایت فقیه و ارائه ی راهکارهای عملی برای مبارزه در راه دستیابی به آن، یکی از مهم ترین اقدامات امام رحمةالله علیه در دوران تبعید بود و همین نکته است که نظریه ی امام رحمةالله علیه را از نظرات علمای هم عصر خود متمایز می کند؛ چراکه علما در اینکه فقیه عادل ولایت دارد، اتفاق نظر دارند، اما اختلاف بر سر محدوده ی اختیارات و شئون ولایت فقیه و مهم تر از آن، وجوب زمینه سازی برای تحقق حکومت اسلامی است. امام رحمةالله علیه برخلاف آنها نه تنها تشکیل حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را ممکن می دانستند، بلکه آن را لازم و فراهم کردن شرایط تشکیل آن، از جمله قیام علیه حکومت جائر را واجب می دانستند.[3] این در حالی است که بسیاری از فقها، پذیرش ولایت را در صورتی برای فقیه واجب می دانستند که شرایط تشکیل حکومت فراهم باشد، ولی فراهم کردن این شرایط و مقدمات را بر فقیه واجب نمی دانستند. برای مثال، مرحوم نائینی، از نظریه پردازان انقلاب مشروطه، با اینکه ولایت را از آن فقها می دانست، ولی آن را عملی نمی دانست. لذا به نظریه ی مشروطه روی آورد.[4]
الف) خلاصه ای از مباحث کلامی امام خمینی در کلاس های درس نجف
بداهت ولایت فقیه
حضرت امام رحمةالله علیه در ابتدای کتاب «ولایت فقیه»، جان کلام را در یک جمله خلاصه کرده و ولایت فقیه را امری بدیهی به شمار می آورند؛ یعنی امری که خیلی نیازی به استدلال ندارد و در اینجا که نقطه ی اوج بهت و حیرت مخاطب از این سخن است، ایشان این جمله را بدین شکل شرح و بسط می دهند: «ولایت فقیه از اموری است که تصور آن، موجب تصدیقش می شود و چندان احتیاجی به برهان ندارد. به این معنی که هرکس عقاید و احکام اسلامی را حتی اجمالاً دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بی درنگ تصدیق خواهد کرد»[5]
اجتماعی بودن احکام اسلام
حضرت امام رحمةالله علیه، در اثبات مدعای خود مبنی بر اجتماعی بودن احکام و قوانین اسلامی، بعضی از احکام اسلام را به عنوان نمونه به بحث می گذارند: «دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام است... از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم وخویش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشویی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل، از قوانین جزایی تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزی»[6]
امام خمینی رحمةالله علیه هرچند تفسیر جامعی از دین اسلام ارائه می کند، اما قوانین و احکام دین را برای هدایت بشر کافی نمی داند و معتقد است که اگر قانون، قانون اسلام باشد، اما مجری قانون، شخص دارای صلاحیت نباشد، حکومت اسلامی برقرار نخواهد شد.[7]
ویژگی های حاکم اسلامی
ایشان دو صفت علم به قانون اسلام و التزام به اجرای قوانین اسلام را برای کسی که می خواهد احکام اسلام را در جامعه پیاده کند، لازم می دانند. پرواضح است که این دو شرط را امام معصوم علیه السلام، در عالی ترین سطح آن، که علم مطلق و عصمت کامل است، دارد. اما سؤال اینجاست که در شرایط غیبت امام معصوم علیه السلام، چه باید کرد؟[8] امام خمینی رحمةالله علیه با توجه به اینکه احکام اسلام تاریخ مصرف ندارد، اجرای این قوانین را لازمه ی سعادت حیات بشری می دانند. لذا وقتی بشریت از دسترسی به امام معصوم علیه السلام محروم است، یک گام از سطح امام معصوم علیه السلامعدول کرده و به جای ویژگی علم مطلق به فقاهت و به جای عصمت کامل به عدالت رضایت می دهد و این یعنی تجویز حکومت فقیه عادل در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام.
نوع نگاه امام به مقوله ی حکومت
در نگاه امام رحمةالله علیه، حکومت تنها ابزار اجرای احکام است و بالذات اصالتی ندارد، اما اگر همین حکومت، به اقامه ی ارزش ها و احکام دین همت بگمارد و به مقابله با ظلم و ستم و حمایت از مظلوم بپردازد، ارزشمند می شود. لذا در بیان امیرالمؤمنین علیه السلام هم، حکومت فی نفسه از یک کفش وصله دار کم ارزش تر است، اما همین حکومت، زمانی که بتوان با آن حقی را برقرار ساخت یا باطلی را از میان برداشت، ارزش پیدا می کند.[9]
ب) بازتاب های طرح نظریه ی ولایت فقیه
طرح نظریه ی ولایت فقیه از یک سو، به خاطر تلقی رایجی که از آموزه های اسلام در اذهان جایگزین شده بود و از سوی دیگر، به جهت وضعیتی که بر امور سیاسی-اجتماعی جهان اسلام عموماً و ایران و گروه های فعال سیاسی خصوصاً، حاکم بود، واکنش های گسترده ای را در میان موافقان و مخالفان ایجاد کرد. این عکس العمل ها را در میان چند طیف می توان مورد بررسی قرار داد:
۱. یاران امام
دوری حضرت امام رحمةالله علیه از ایران از یک طرف و جو خفقان و خشونت بار ایجادشده از سوی رژیم حاکم از طرف دیگر، نوعی یأس و سرخوردگی را بر مبارزان حاکم نمود. عده ای از مبارزان سرخورده شدند و دست از مبارزه کشیدند و تنها جمع اندکی که در صحنه ی مبارزه باقی مانده بودند، یا گرفتار زندان، شکنجه و تبعید شدند و یا چاره ای جز مبارزه ی پنهان و زندگی در خفا نیافتند. اختلافات درونی نیز مزید بر علت شده بود. در چنین وضعیتی، به یکباره فریاد بلند «احیای حکومت اسلامی»، نشان از وجود امید پیروزی در رهبری مبارزه داد و سکوت آزاردهنده در میان یاران امام را شکست. آنان که آینده را مبهم می پنداشتند، امیدوار شدند و جنب وجوش فوق العاده ای به وجود آمد.[10]
۲. حوزه ی علمیه ی قم و نجف
مباحث امام در نجف، حوزه ی علمیه قم را بیدار کرد. حتی عده ای از علمای قم که به این نوع مباحث بی اعتنا بودند، بحث ولایت فقیه را شروع کردند.[11] برخلاف حوزه ی علمیه ی قم، در حوزه ی نجف تب وتاب دیگری وجود داشت. بعضی از آقایان نجف، بیوت و گروه های سیاسی، نسبت به مباحث حکومت اسلامی نگران بودند و از خود حساسیت نشان می دادند. این حساسیت ها عمدتاً به دو دلیل صورت می گرفت:
۱. جمعی از علمای نجف و شاگردان آن ها، بدون اینکه سوءنیتی داشته باشند یا انگیزه های سیاسی در کار باشد، فقط به خاطر برداشت نادرست خود از مباحث حضرت امام رحمةالله علیه، واکنش نشان دادند.[12]
۲. گروه دیگر که دچار تحجر شدید دینی بودند یا فریب تبلیغات دشمنان را خورده بودند[13] و یا احیاناً وابستگی به عوامل رژیم شاه داشتند، به انگیزه های سیاسی، شدیدترین واکنش ها را در مقابل طرح امام به خرج دادند. این عده، از سویی تلاش گسترده و همه جانبه ای را برای بازداشتن افراد از شرکت در درس امام رحمةالله علیه آغاز کردند و از سوی دیگر، جمع قابل توجهی از مخالفان برای ابراز مخالفت و ایراد و اشکال در جلسات درس حاضر می شدند و با طرح مسائلی در کلاس، سمپاشی می کردند.[14]
۳. روشن فکران غرب زده
با توجه به سیطره ی فرهنگ غرب بر تعدادی از شخصیت ها و گروه های سیاسی و دوری آنان از اسلام اصیل، طرح حکومت اسلامی برای آنان، ثقیل آمد و موجب حیرت و وحشت شد. گروه های غرب زده، سخت تلاش کردند این طرح را در انزوا قرار دهند و با سکوت خود، حداقل از رونق آن بکاهند. جبهه ی ملی، نهضت آزادی، اتحادیه ی انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا و طیف بنی صدر و قطب زاده، از این دسته بودند. حتی بعضی از آنان، آنچه را که از روحانیون مجاهد نجف، از کتاب، نشریه و ماهنامه به دستشان در اروپا می رسید، کنترل می کردند تا اگر در آن ها موضوعی بود که با اندیشه ی لیبرالیستی و فرنگ مآبی نمی خواند، سانسور نمایند و از پخش آن در میان جوانان دانشجو در اروپا، جلوگیری به عمل آورند.[15]
۴. دربار شاهنشاهی
نظریه ی امام خمینی رحمةالله علیه توسط خلعتبری، وزیر امور خارجه، به شاه رسید و شاه سخت عصبانی شد،[16] زیرا شاه می دانست چنین نظری چه پیامدهایی برای حکومت وی خواهد داشت. رژیم شاه با طرح حکومت اسلامی از سوی حضرت امام رحمةالله علیه به شدت مخالفت ورزید؛ چراکه می دانست امام رحمةالله علیه اولین پایگاهی که برای تحقق آن در نظر دارد، ایران است. ازاین رو در مرحله ی اول، سعی کرد از توزیع جزوات این درس در داخل کشور جلوگیری نماید[17] و در مرحله ی دوم، برای جلوگیری از تکثیر و نشر آن در داخل، تمامی چاپخانه ها، کتاب فروشی ها و مراکز نشر را تحت مراقبت شدید مأموران ساواک قرار داد. سپس با یورش های شبانه به منازل علما و روحانیون و یاران امام رحمةالله علیه، تلاش کردند نوارها و جزوات حکومت اسلامی را جمع آوری کنند.
ج) کارآمدی نظریه ی ولایت فقیه
پس از انتشار این کتاب، تحول عمیقی در تفکرات انقلابیون شیعه به وجود آمد و آنان را به تکاپوی جدیدی واداشت. به گفته ی جان فوران، کتاب «حکومت اسلامی وی، انقلابی ایدئولوژیک به وجود آورد، زیرا در آن به طور مستقیم، مشروعیت سلطنت را زیر سؤال برد و از حکومت فقهای شایسته ی اسلامی حمایت کرد»[18]
نظریه ی امام رحمةالله علیه از سال ۴۹ تا ۵۷، نزدیک به نُه سال، در معرض افکار مردم قرار گرفت و چنان مقبولیتی عام یافت که شعار استراتژیک مردم ایران، حکومت اسلامی شد، درحالی که ایدئولوژی های راست گرا و چپ گرایانه، در بعضی از موارد، دارای امکانات رسانه ای بیشتری هم بودند، اما هیچ گاه مقبولیت عام نیافتند.[19] لذا با مطرح شدن این نظریه در بین ملت آزادی خواه، موج جدیدی از استقلال طلبی و استبدادستیزی در جامعه ی ایران شکل گرفت که پس لرزه های آن، موجب شکوفایی استعدادهای نهفته ی انقلابی شد و توانست در سال ۵۷، با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، در عرصه ی اداره ی اجتماع، به منصه ی ظهور بنشیند و کارآمدی خود را نشان دهد و الگویی باشد برای سایر کشورهای اسلامی و همه ی ملت های آزاده ی جهان تا بدانند اسلام در عرصه ی اداره ی جامعه، حرف برای گفتن دارد.
پی نوشت
[1] خمینی، روح الله، ۱۳۲۲، کشف اسرار، انتشارات آزادی، ص۲۳۲.
[2] خمینی، روح الله، چاپ بیست وسوم، ۱۳۹۰، ولایت فقیه، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی سلام الله علیه، ص۱.
[3] خمینی، روح الله، تحریرالوسیله، باب امربه معروف و نهی ازمنکر.
[4] نائینی، میرزاحسین، تنبیه الأمه و تنزیه المله، به کوشش آیت الله طالقانی، بی جا، بی تا، ص۴۱.
[5] خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص۷.
[6] همان، ص۲۹.
[7] همان، ص۲۵.
[8] همان، ص۴۷.
[9] برگرفته از خطبه ی ۳۳ نهج البلاغه.
[10] مهدی پور، حسین، فصلنامه ی حکومت اسلامی، ش۲۹.
[11] احمدی میانجی، میرزاعلی، خاطرات فقیه اخلاقی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۲۴۰.
[12] خاتم یزدی، سیدعباس، چاپ اول، ۱۳۸۰، خاطرات آیت الله خاتم یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۹۵-۹۶.
[13] خمینی، سیداحمد، چاپ سوم، ۱۳۸۵، مجموعه آثار یادگار امام، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمةالله علیه، ج۱، ص۳۴۵-۳۴۷.
[14] خاتم یزدی، سیدعباس، همان، ص۸۲.
[15] محلاتی، فضل الله، چاپ اول، ۱۳۷۶، خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۰۰-۱۰۱.
[16] انصاری، احمدعلی، ۱۳۸۴، پس از سقوط، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، ص۱۰۷.
[17] حسینیان، روح الله، ۱۳۸۳، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، ص۶۳۴.
[18] جان فوران، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ص۵۴۳.
[19] حسینیان، روح الله، همان، ص۶۳۱.
نظرات شما عزیزان: