شب عملیات، نزدیک خاکریز عراقی ها برخورد کرده بودند به میدان مین. هرچه می گشتند معبرش را پیدا نمی کردند. حاج عبد الحسین برونسی سر درگم بود و چهل پنجاه متر آن طرف تر یک گردان نیرو منتظر دستورش.
میگفت: متوسل شدم به حضرت زهرا سلام الله علیها. دلم شکست.گریه ام گرفت. نمی دانم چند دقیقه گذشت. بی اختیار دستور حمله را صادر کردم. محمدرضا فداکار می گفت: آن شب حتی یک مین هم عمل نکرد. چند روز بعد، سه نفر از بچه ها رفتند طرف همان میدان مین. پای یکی از آنها بر اثر انفجار مین قطع شد. میدان پر بود از مینهای ضدنفر. کلاه خود را که پرتاب می کردیم، مین ها به یک منفجر میشدند. #شهید_عبد_الحسین_برونسی
آخرین خبر : سخنرانی منتشر نشده سردار سلیمانی در جمع مدافعان حرم
تاریخ انتشار: 94/08/10 17:53 مهر/ فرمانده نیروی قدس سپاه در جمع مدافعان حرم تاکید کرد: دفاع شما فقط از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) نیست؛ دفاع از حریم گسترده ای است، دفاع از حریم اسلام است و دفاع از حریم اهلبیت و انسانیت است. به گزارش خبرنگار مهر، این روزها در حالی تحولات در عرصه میدانی سوریه به نفع ارتش و دولت این کشور رقم می خورد، که با افزایش حضور مستشاران ایرانی شهرهای مختلف کشورمان شاهد تشییع شهدای مدافع حرمی است که برای حراست از حریم اهل بیت(ع) و حفاظت از امنیت ملی و جلوگیری از کشیده شدن ناامنی به داخل ایران، عازم سرزمین شام شده اند.در همین حال هفته گذشته سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در جمع تعدادی از مدافعان حرم با اشاره به اهمیت حضور این نیروها در سوریه و عراق، خاطراتی نیز از شهید مصطفی صدرزاده که روز تاسوعا در سوریه به شهادت رسید، بیان می کند. متن کامل این سخنرانی به شرح زیر است: شما یک برجستگی دارید و آن اینکه اولا برای خدا هجرت کردهاید. نفس مهاجر فیسبیلالله یک کار ارزشمند است که انسانی اگر در این مسیر حتی در راه هم بمیرد، شهید است. هر کسی برای خدا مهاجرتی انجام بدهد، از آنجایی که این مهاجرت برای خداست ولو اینکه در میدان جنگ هم شهید نشود، شهید است. نکته دوم اینکه شما مجاهد هستیدکه برای جهاد آمده اید. این یک اجر بالایی دارد و کسی نمیتواند آن را قیمتگذاری کند و اجر ویژهای دارد. خداوند فرموده است: که جهاد یک دریچه خاص برای اولیای خدا است. متعدد در احادیث و روایات هم این مضامین را داریم. آنقدر فضیلت و نتیجه مهمی دارد که امیرالمومنین (ع) در جنگ احد وقتی از جنگ با آن همه زخمی که برداشت برگشت، گریه کرد. با انکه ایشان معصوم بود اما آن چیزی که باعث خشنودی امیرالمومنین(ع) شد، مژده شهادت بود که پیامبر به ایشان دادند. لذا آخرین جمله امیرالمومنین(ع) پس از ضربه ای که بر فرق شان وارد شد «فزت و رب الکعبه»؛ یعنی به خدای کعبه رستگار شدم بود. خب این راه و صحنهای است که شما در آن قدم گذاشتهاید. هدف برای شما معلوم است. خیلی مهم است که انسان وقتی میخواهد کاری انجام دهد و در آن کار زیباترین و برجستهترین حاصل دنیای خود را میخواهد بگذارد، باید ارزش داشته باشد. اگر ارزش نداشته باشد امکان ندارد بالاترین چیز خود را بگذارد. انسان برای چیزی که بالاتر است، بالاترین را میگذارد. بنابراین از آنجایی که موضوع خیلی مهم باید باشد، شما قبول کردهاید که به اینجا بیایید و جان بازی کنید. شما با سر، دست، پا و همه وجودتان جانبازی میکنید. چطور وقتی برخی از برادران شما مجروح شدهاند، هنوز ترک نمیکنند و عشق دارند که بیایند. همین اقای ....زمان جنگ حسین بادپا همرزم من بود و خیلی دوستش داشتم. الان هم وی مفقود الاثر است. وی همشهری من بود، برای اینکه بیاید اینجا خانمش را واسطه کرد و این خیلی مهم است که زن انسان به واسطه شوهرش بیاید و التماس کند و بگوید که تو قبول کن که شوهر من به جبهه بیاید و شهید شود. این خیلی حرف مهمی است. نشان می دهد که هدف خیلی با ارزش است. حسین بادپا بار اول زنش واسطه شد. بار دوم آمد. من خیلی دوستش داشتم. برای بار چهارم نمی گذاشتم بیاید مجددا خانمش را واسطه کرد و گفت تو پیش فلانی آبرو داری و برو واسطه شو تا بگذارد من بروم. در ایام فاطمیه سال قبل که بعد به اینجا آمد و شهید شد. من آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلی برجسته ای، سید ابراهیم صدرزاده خیلی صدای مردانهای داشت مثل داش مشتی های تهرانی، من او را نمی شناختم وقتی از پشت بی سیم حرف می زد گفتم او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است. حسین گفت: سید ابراهیم! وقتی از دیرالعدس برمیگشتیم، از حسین سئوال کردم این سید ابراهیم کیه که با این صدای بلند و مردونه صحبت می کرد؟! سید را نشان داد گفت: این! یک جوان رشید باریک که خیلی تودلبرو بود و آدم لذت میبرد که نگاهش کند، من واقعا عاشقش بودم. پرسیدم چطور به اینجا آمده است. این جوان چون ما راه نمیدادیم بیاید، رفت مشهد و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبتنام کرده و به اینجا آمده بود؛ زرنگ به این میگویند. زرنگ به من و امثال من نمیگویند. زرنگ فردی نیست که به دنبال مال جمع کردن و گول زدن مردم است. زرنگ و باذکاوت شخصی است که فرصتها را به این شکل بدست میآورد. زرنگ یعنی کسی که فرصت ها را به نحو احسنت استفاده می کند. چرا وی این کار را کرد، چون خیلی قیمت دارد. خدا کسی را که در راهش جهاد میکند، دوست دارد. فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا اگر کسی را خدا دوست داشته باشد، محبت،
بسم رب الشهداء...
شهید مدافع حرم سیدسجادحسینی... فرمانده دیده بانی گروه توپخانه 15 خرداد اصفهان... محل شهادت سوریه : ریف حلب ،عملیات محرم... تاریخ شهادت:تاسوعای حسینی۹۴ استان اصفهان شهردرچه... متن وصیت نامه ی شهید::: بسم الله الرحمن الرحیم إنّ الجِهادَ بابُ مِن أبوابِ الجَنّهُ فَتَحَهُ اللّهُ لخاصّة أولیائِههمانا جهاد در راه خدا دری است از درهای بهشت است که خداوند آن را بر روی بندگان مخصوص خود گشوده است... خطبه ی ٢٧نهج البلاغه... اینجانب سید سجاد حسینی دینانی در آستانه جهاد در راه خدا و دفاع از کیان اسلام و مسلمین چند نکته ای را به عنوان وصیت بیان میکنم:شهادت میدهم به یگانگی خداوند و اجرای عدالت در جهان ابدیت،حضرت محمد (ص)را آخرین پیامبر خدا می دانم.معتقدم دوازده امام معصوم جانشین به حق او هستند و هم اکنون که خورشید امامت و آخرین ستاره ی آسمان ولایت پشت پرده ی غیب می باشد.حاکمیت دینی و اللهی بر عهده ی فقهای جامع الشرایط و ولایت فقیه است,که امروز مصداق بارز آن حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله)جانشین به حق حضرت امام خمینی (ره) میباشد... هر چند که پدر و مادر و همسر و برادران و خواهر و همه خویشان و اقوام در مسیر دین و اسلام و آگاه به مسائل زمان هستند اما از باب انجام وظیفه چند جمله ای را به آنها وصیت میکنم از پدر و مادر عزیزم حلالیت میطلبم،پدری که خود جانباز شیمیایی دفاع مقدس است و بخشی از سلامتی خود را در دفاع از انقلاب هدیه کرد و به خود ببالند و افتخار کنند که فرزندشان در راه دین اسلام و قرآن و دفاع از شرف و ناموس دین و محافظت از حرم عمه سادات حضرت زینب (س) به شهادت رسید.از همسر عزیز و مادر داغدیده اش حلالیت میطلبم و از خداوند برای آنها صبر و أجر مضاعف طلب میکنم.بعد از سی سال تحمل شهادت شهید سید باقر حسینی امروز به داغ من هم مبتلا میشوند... اگر داغ دل بود ما دیده ایم... تگر خون دل بود ما خورده ایم... تگر دل دلیل است آورده ایم... اگر داغ شرط است ما برده ایم... گواهی بخواهید اینک گواه... همین زخم هایی که نشمرده ایم... از همسرم میخواهم که فرزندمان سید محمد پارسا حسینی را در مسیر محمد و آل محمد (ص)و پارسایی و تقوا و راه امام حسین (ع)و شهدای کربلا تربیت کند.و به او بگوید که پدرت در راه خدا به شهادت رسید و تو هم در راه خدا قدم بر دار و راه پدر و پدربزرگت و همه شهدا را با تلاش و کوشش و تحصیل و تهذیب ادامه بده و برای سربلندی اسلام و کشور عزیزمان ایران اسلامی تلاش کن... به برادران عزیزم توصیه میکنم این راه پر افتخار را ادامه دهند و نگذراند این پرچم روی زمین بماندو از خواهر عزیزم میخوام با صبر در این راه همچون حضرت زینب (س)در مسیر دین و اسلام قدم بردارد... همه ی اقوام ومردم را به تقوا و بصیرت و آگاهی سفارش میکنم،مبادا تحت تأثیر تبلیغات دشمنان که از طریق مزدوران داخلی و شبکه های خارجی تبلیغ میکنند واقع شوند. ما اگر در دفاع مقدس در هویزه وشلمچه می جنگیدیم امروز مرزهای دفاعی خود را به پشت سنگر های اسرائیل برده ایم اگر امروز شر دشمنان را در سوریه دفع نکنیم فردا باید شاهد هجوم و تجاوز آنها به شهرها و خانه های خودمان باشیم... جنگ ما دفاع از مظلوم است و در عین حال دشمن خونخوار خود را هزاران کیلومتر دورتر از کشورمان سرکوب میکنیم.... حضرت علی (ع)میفرماید:همانا جهاد در راه خدا دری از درهای بهشت است که خداوند آن را بر روی دوستان مخصوص خود گشوده است.جهاد لباس تقوا و زره محکم وسپر مطمئن خداوند است.ملتی که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند خدا لباس ذلت و خواری بر او میپوشاند و دچار بلا و مصیبت میشود و کوچک و ذلیل میگردد.به خدا سوگند هر ملتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد,خوار و ذلیل میشود... همه ی جوانان عزیز میخواهم با تلاش و تحصیل و بصیرت و آگاهی مواظب توطئه های دشمن بوده و گوش به فرمان امام مسلمین حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله) باشند.سعی کنید به اختلافات دامن نزنید و وحدت را حفظ کنید... والسلام... سید سجاد حسینی1394/7/25سوریه شهادت بی قرار های جامونده صلوات...
چند تا بچه داشت و برادرش هم شهید شده بود. اصلا زیر بار نمی رفتم که اعزامش کنم. #عملیات_کربلای_هشت را در پیش داشتیم.
کتف هایم را محکم گرفت و در چشمانم زل زد و گفت: اگر نگذاری جلو بروم، شکایتت را به مادرم زهرا (س) می کنم. من را #مادرم دعوت کرده است. بالاخره راضی شدم. در حین عملیات سراغش را از بچه ها گرفتم، گفتند گلوله ای به سنگرش اصابت کرد و شهید شد. داخل جیبش تقویمی بود که صفحه اولش نوشته ای داشت. در تاریخ 01/01/1366 نوشته بود: «شهید سید حسین حسینی، تاریخ شهادت: 21/01/1366». بیست روز پیش حضرت زهرا (س) دعوتش کرده بود. #شهید_سید_حسین_حسینی #شهدا_و_حضرت_زهرا (س) #خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا #عنایات_و_کرامات_شهدا #مرگ_آگاهی راوی: حسین کاجی
نظرات شما عزیزان: