تهاجم به خانه وحي در منابع اهل سنت
عصر شیعه ـ قضاوت دربارۀ یک واقعۀ تاریخی - به ویژه دربارۀ مسئلهای که در باورهای یک ملت بزرگ نقش بسته است - به تحقیق عمیق و گستردهای نیازمند است. تبرئه کردن متهم و سرپوش نهادن بر یک واقعیت دردناک و بزرگ، و کوچک جلوه دادن آن، هنر نیست. هنر، آن است که انسان با تحقیق کامل و به دور از هر گونه تمایلات نفسانی و با عدل و انصاف، مسئله را بررسی کند و واقعیات را بر اساس آنچه نقل شده است، بدون تحریف تبیین کند؛ از اینرو ما به دور از هر نوع تعصب، مسئله را با استناد به منابع معتبر اهل سنّت، بررسی می کنیم و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم میگذاریم.
در منابع اهل سنّت، روایات مختلفی دربارۀ تهاجم عمر به خانۀ فاطمه زهرا(س) وارد شده است که برای اختصار به نمونههایی از آن اشاره ميکنیم:
۱. در کتابهای «عقد الفرید»، «تاریخ ابوالفداء» و «اعلام النساء» در این باره این گونه آمده است:
ابوبکر، گروهی را به سرکردگی عمر بن خطاب به سوی خانۀ علی(ع) گسیل داشت و به سرکردۀ آنان گفت: «اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن.» عمر با مشعلی حرکت کرد تا خانۀ وحی و رسالت را به آتش بکشد. در این گیر و دار بود که دخت فرزانۀ پیامبر(ص) با او روبه رو شد و فرمود: «هان! ای پسر خطّاب! آیا آمدهای تا خانۀ ما را به آتش بکشی؟» عمر پاسخ داد: «آری، مگر اینکه همان را بپذیرید که امّت گردن نهادهاند و با خلیفۀ انتخابی ما دست بیعت دهید.» ۱
۲. مدائنی از سلمة بن محارب، از سلیمان تیمی، از ابن عون روایت کرده است: ابابکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد. پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با مشعلی از آتش، روانۀ خانۀ علی(ع) شد. فاطمه(س) در پشت درب با او سخن ميگفت: «ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام ميبینم؟!»
عمر گفت: «آری! و آن چنان به این امر مصرّ و محکم هستم که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.» ۲
۳. مؤلف «الامامة و السیاسة» معروف به «تاریخ خلفاء»، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی(ع) مينویسند: ابوبکر در پی جویی از کسانی برآمد که از بیعت سرباز زده و نزد امام علی(ع) جمع شده بودند؛ از اینرو عمر را به سوی خانۀ علی(ع) روانه داشت تا آنان را برای بیعت با وی احضار کند. عمر به در خانۀ فاطمه(س) آمد و آنان را ندا کرد؛ اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند. عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید: «به خدایی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا اینکه خانه را با هر کسی که در آن است به آتش ميکشم!!» به او گفتند: «ای ابا حفص (عمر)! آیا ميدانی که فاطمه (دختر پارۀ تن رسول خدا(ص)) در این خانه است؟» گفت: «گرچه او هم باشد.» در این هنگام، فریاد فاطمه(س) بلند شد: «بابا ای رسول الله! آیا ميبینی بعد از تو ابن خطّاب و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه ميکنند.» ۳
۴. روایت شده است زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رحلت فرمود، عباس رضی الله عنه نزد امیرمؤمنان رفت و گفت: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم.» پس امیر مؤمنان(ع) با عدّهای از پیروان و شیعیانش در منزلش به مبارزه [منفی] روی آوردند؛ چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود. در این هنگام، عدّهای به خانه علی(ع) حملهور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آنها سیدۀ زنان، حضرت فاطمه(س) را پشت درب، فشار سختی دادند؛ به حدّی که محسن را سقط کرد. ۴
۵. ابی الهجاء شبل الدّولة حنفی ميگوید: «بعد از آنکه ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت، عمر را همراه قنفذ، خالد بن ولید، ابوعبیدة جراح و عدّه ای از جماعت دیگر از منافقان به سوی خانۀ علی و فاطمه(ع) فرستاد.
خلیفۀ دوم، هیزم را بر در خانۀ فاطمه(س) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(س) به طرف در آمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند. در این هنگام، عمر و همراهانش در را با فشار باز کردند و فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار ماند. آن چنان فشاری بر آن حضرت وارد شد که مسمارهای در به سینۀ فاطمه(س) فرو رفت و فرزندش را از شدت فشار سقط کرد و فریاد کشید: «ای پدرجان! ای رسول الله! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟» در این هنگام، عمر به اطرافیان خود گفت: «فاطمه را بزنید.» پس، آن از خدا بیخبران با شلاق، حبیبۀ رسول خدا و پارۀ تن او را زدند؛ به حدّی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. فاطمه(س) بر اثر این ضربات مریض شد و عاقبت به شهادت رسید. پس فاطمه(س) شهیدۀ خانۀ نبوّت است و سبب قتل او عمر بن خطاب بوده است. ۵
اینها تنها نمونههایی از جریان حملۀ عمر به خانۀ فاطمه(س) است.
مضروب شدن حضرت زهرا(س) و شهادت فرزندش
روایات دربارۀ مضروب شدن حضرت فاطمۀ زهرا(س) و شهادت فرزند آن حضرت، فراوان است.
به سبب اختصار فقط به نمونههایی از آن اکتفا ميکنیم که در منابع اهل سنّت وارد شده است:
۱. شمس الدين ذهبی متوفاي (۷۴۸ ق) از مورخين مشهور اهل سنت و ابن حجر عسقلاني متوفاي (۸۵۲ ق) از علماي مشهور اهل سنّت با ذکر سند ميگوید: «اِنَّ عُمَرَ رَفَسَ۶ فَاطِمَةَ حَتَّی اَسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ؛۷ همانا عمر لگدی به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد.»
۲. قاضي عبدالجبار معتزلي متوفاي (۴۱۵ ق) و ابن ابی الحدید معتزلي متوفاي (۶۵۶ ق) از قول جاحظ معتزلي متوفاي (۲۵۵ ق) نقل ميکنند: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فَاطِمَة(س) بِالسُّوطِ وَ قَصدَ مَنْزِلَهُ؛۸ عمر با تازیانه به فاطمه(س) زد و ميخواست وارد منزلش شود.»
۳. «شهرستاني متوفاي (۵۴۸ ق) يكي از متكلمان اهل سنت از ابراهيم بن نظام معتزلي نقل ميكند كه: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بِبَطْنِ فَاطِمَةَ یَوْمَ الْبِیْعَةِ حَتَّی أَلْقَتِ الْجَنِینَ مِنْ بَطْنِهَا؛۹ عمر در روز بیعت به پهلوی فاطمۀ زهرا(س) زد؛ به گونهای که سقط جنین کرد.»
۴. صلاح الدين صَفَدي متوفاي (۵۴۸ ق) مينويسد، نظّام معتزلی ميگوید: «بدون شک عمر در روز بیعت، چنان فاطمه(س) را لگد زد که محسن را سقط کرد.» ۱۰
۵. اخلاق خلیفه۱۱
توجه به اخلاق خلیفه ميتواند حتی اذهان دیر باور را دربارۀ این وقایع قبیح - که ادله مسلّم هم دارد - قانع کند.
یکی از خصوصیات روحی خلیفه - که در کار فکری، سیاسی و اجرایی او نیز تأثیر شدیدی داشت - تند مزاجی او بود۱۲ و از نظر فکری نیز افراطی بود. او مدیریت را عبارت از نوعی سختگیری ميدید و ميکوشید با این سختگیری، اعراب بدوی را تحت کنترل درآورد. تبلور این امر در افکار و رفتار او، در همان حیات رسول خدا(ص) آشکار بود. به یاد داریم که او در بدر اصرار داشت تا رسول خدا(ص) تمامی اسیران بدر را به قتل برساند. شدت و حدّت او در برخورد با سهیل بن عمرو، در جریان صلح حدیبیه، در منابع تاریخی آمده است. او حتی دربارۀ صلح حدیبیه، موضع تندی داشت. عمر در همان روز نخستِ خلافت گفت: «خدایا! من تندخو هستم. مرا نرم فرما!» ۱۳ او نخستین کسی بود که دِرّه (شلاق) در دست گرفت. ۱۴ دربارۀ چوبدستی او گفته شده است که ترسناکتر از شمشیر حجاج بوده است. ۱۵ گذشت که طلحه به دلیل خلق تند عمر به ابوبکر اعتراض کرد که چرا وی را بر آنان ميگمارد. ۱۶
به نقل از ابن شبه نیز شخصی به عمر گفت: «مردم از تو خشمگیناند، مردم از تو متنفرند.» وی پرسید: «برای چه؟» آن مرد گفت: «از زبان و عصای تو!» ۱۷
یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان آن، متوجه شد که عمر با دِرّۀ (شلاق) خود به طرف او ميآید. او بیدرنگ از آنجا فرار کرد. عمر در پی وی رفت تا او را یافت. غلام گفت: «دیگر چنین نخواهم کرد.» ۱۸
عبدالرزاق صنعانی و ابراهیم نخعی ميگویند: عمر در صفوف زنان ميگشت. ناگهان بوی عطری از آنان به مشامش رسید. در آن حال گفت: «اگر ميدانستم این بو از کیست با او چه و چه ميکردم. زنان باید خود را برای شوهرانشان معطر کنند.» ۱۹ ابراهیم ميافزاید: «زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود از ترس بول کرد.» ۲۰و همچنين نوشتهاند زنی با دیدن او سقط جنين کرد. معمولاً کسی که قصد سؤالی از عمر داشت، شهامت این کار را نميیافت؛ بلکه از طریق عثمان یا شخص دیگری سؤال خود را مطرح ميکرد. ۲۱
این اخلاق سبب شده بود تا او در انتخاب فرمانداران خود نیز معیار خشونت را معیاری اساسی تلقی کند. ۲۲ وی در برخورد با افراد خاطی هر طایفهای که بودند گذشت نميکرد و اسلام را تنها از زاویه سختگیری ميشناخت. همین رفتارش سبب شد تا جبلة بن ایهم از شاهان شام که مرتکب خطایی شده بود از مکه به شام بگریزد و از اسلام روی برتابد. ۲۳
فرمانداران و فرزندان خلیفه نیز از این سختگیری در امان نماندند. زمانی که یکی از فرزندانش لباس زیبایی پوشیده بود، از خلیفه کتک مفصلی خورد تا اندازه ای که فرزند او به گریه افتاد. وقتی حفصه به وی اعتراض کرد، عمر گفت: «او خود را گرفته بود، من او را زدم تا تحقیرش کرده باشم.» ۲۴ او فرزند دیگرش را که مشروب خواری کرده بود، به حدی کتک زد که درگذشت. ۲۵
گویا عمرو بن عاص، فرزند عمر را به همین دلیل در مصر حد زده بود؛ اما وقتی به مدینه آمد پدرش نیز وی را زد و همین، سبب مرگش شد. زمانی که فرزند خلیفه در بستر مرگ افتاده بود به پدرش گفت: «تو مرا کشتی.» عمر گفت: «اگر خدا را ملاقات کردی به او بگو که ما حد را جاری ميکنیم.» ۲۶
شدت این برخوردها اعتراض مردم را برانگیخت. آنان از عبدالرحمان بن عوف خواستند تا در این باره با عمر سخن گفته، به او بگوید که دختران در خانه نیز از او هراس دارند. عمر در برابر این اعتراض گفت: «مردم جز با این روش اصلاح پذیر نیستند و در غیر این صورت، لباس مرا نیز از تنم بیرون خواهند آورد.» ۲۷ او خودش تأييد ميکرد که مردم از تندی او ترسیده و وحشت کردهاند. ۲۸ در اصل، همین برخوردها ميتوانست مانعی بر سر راه اعتراضات مردم به عملکرد او باشد. ۲۹ پیش از آن، زمانی که رسول خدا(ص) فرمود تا مردها همسرانشان را نزنند، عمر از آن حضرت خواست تا اجازه دهد تا مردان همسران خود را بزنند؛ اما آن حضرت نپذیرفت. ۳۰
اعتراف به ضرب و اذیّت فاطمه(س)
در کتابهای معتبر اهل سنت آمده است: «فَقَالَ عُمَرُ لِاَبی بَکْر: اِنْطَلِقْ بِنَا اِلَی فَاطِمَة فَاِنّا قَدْ اَغْضَبْنَاهَا! فَانْطَلَقَا جَمِیعاً فَاسْتَأْذَنَا عَلَی فَاطِمَة فَلَمْ تَأْذَنْ لَهُمْ؛۳۱ عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه رویم [و رضایتش را جلب کنیم]؛ زیرا ما وی را به خشم آوردهایم. و آنان به خانۀ آن حضرت آمدند و اجازه ورود خواستند؛ ولی آن حضرت اجازه ورود [به خانه را] به آنها نداد... .»
چون چنین دیدند دست به دامان علی(ع) شدند و با فشار و اصرار، نظر او را جلب کردند که از فاطمه اجازه بگیرد؛ ولی حضرت زهرا(س) اجازه نداد. امام علی(ع) فرمود: «ای دختر رسول خدا(ص) آنان نارضایتی و اجازه ندادن تو را از چشم من ميبینند و من به آنان قول داده ام که از تو اجازه بگیرم.» سرانجام فاطمه(س) گفت: «من در اختیار تو هستم.»
شیخین وارد خانۀ فاطمه زهرا(س) شده و بر او سلام کردند؛ ولی آن حضرت(س) جواب سلام نداد و صورتش را از آنان به سوی دیوار برگرداند. ۳۲ اصرار و سماجت به جایی نرسید. ابوبکر خیلی ناراحتی ميکرد و ميگفت: «ای کاش من به جای پیامبر ميمردم.» فاطمه(س) گفت: «اگر حدیثی را از پیامبر خدا(ص) بخوانم، مرا تأیید ميکنید؟» گفتند: «بلی.» فرمود: «اَلَمْ تَسْمَعَا رَسُولَ الله(ص) يَقُولُ: فَاطِمَة بِضْعَة مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، رِضَا فَاطِمَة مِنْ رِضَای وَ سَخَطُ فَاطِمَة مِنْ سَخَطِی، فَمَنْ اَحَبَّ فَاطِمَة اِبْنَتِی فَقَدْ اَحَبَّنِی، وَ مَنْ اَرْضَی فَاطِمَة فَقَدْ اَرْضَانِی؟ قَالَا: نَعَمْ. قَالَتْ: فَإِنِّی قَدْ اُشْهِدُاللهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ اَنَّکُمَا اَسْخَطْتُمَانِی وَ مَا اَرْضَیْتُمَانِی وَ لَئِنْ لَقَیْتُ النَّبِیّ(ص) لَاَ شْکُوَنَّکُمَا إلَیْهِ؛۳۳ آیا از رسول خدا(ص) نشنیدهاید که ميفرمود: فاطمه پارهتن من است، هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است. و رضایت فاطمه(س) رضایت من و خشم او خشم من است و هر کس فاطمه، دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس او را راضی کند مرا راضی کرده است.» گفتند: «آری.» فرمود: «من، خدا و ملائکهاش را شاهد ميگیرم که شما مرا به خشم آوردهاید و مرا راضی نکردید و هنگاميکه پیامبر را دیدار کنم، از شما به او شکایت خواهم کرد.»
ابوبکر پس از شنیدن این سخنان به گریه افتاد و با تمام ناراحتی، خانه حضرت فاطمه(س) را همراه عمر ترک کرد و به مردم گفت: «من از خلافت کنار ميروم و حاجتی به بیعت شما ندارم.» و فاطمه(س) نیز اظهار داشت: «من در تعقیب هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.» ۳۴
ناراضی بودن حضرت زهرا(س) از خلیفۀ اول و دوم
دانشمندان اهل سنت در تاریخهای خود مينویسند: «فاطمه(س) آن چنان از دو خلیفه اول و دوم ناراضی و ناراحت بود که با آنان قهر کرد و از ستم آن دو رو به سوی قبر پدر کرد و فرمود:
۱. «یَا اَبَتَاه! یَا رَسُولَ اللهِ! مَاذَا لَقِینَا بَعْدَکَ مِنْ اِبْنِ الْخَطَّابِ وَ ابْنِ اَبِی قُحَافَةِ؟!؛۳۵ ای پدر و ای رسول خدا! ما بعد از تو چه [روزگار سیاهی] از پسر خطاب و پسر ابو قحافه داشتهایم؟!»
۲. طبری مينویسد: «فَحَجَرَتْهُ فَاطِمَة(س) فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فِی ذَلِکَ حَتَّی مَاتَتْ، فَدَفَنَهَا عَلِیٌّ لَیْلاً؛۳۶ [بعد از جریان تهاجم به خانۀ فاطمه(س) و اذیت آن حضرت به دست خلیفۀ اول و دوم] حضرت از آنها رویگردان شد و تا آخر عُمر با آنان سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت و علی(ع) شبانه او را دفن کرد.»
۳. حضرت زهرا(س) خطاب به ابوبکر فرمود: «وَاللهِ! لَاکَلَّمْتُکَ اَبَداً، وَالله لَاَدْعُوَنَّ اللهَ عَلَیْکَ فِی کُلِّ صَلَوة؛۳۷ سوگند به خدا! از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت. سوگند به خدا! در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.»
۴. ابن ابی الحدید (امام معتزلی) پس از تحقیق و بررسی دربارۀ واکنش حضرت فاطمه(س) به ستمهای وارده از سوی حکومت وقت مينویسد: «وَالصَّحیحُ عِنْدِی اَنَّهَا مَاتَتْ وَاجِدَة عَلَی اَبِی بَکْرٍ وَ عَمَرَ وَ اَنَّهَا اَوْصَتْ اَلّا یُصَلِّیَا عَلَیْهَا؛۳۸ به نظر من،حق این است که فاطمه(س) با دل پر درد از ابوبکر و عمر از دنیا رفت و وصیت کرد: آن دو بر جنازهاش نماز نخوانند.»
اینها نمونههایی از روایات و مطالبی است که از نارضایتی فاطمۀ زهرا(س) از خلیفۀ اول و دوم حکایت دارد؛ فاطمهای که پیامبر اسلام(ص) رضایت او را رضایت خدا و غضبش را غضب خداوند ميشمرد؛ آنجا که ميفرماید: «یَا فَاطِمَةُ اِنَّ اللهَ لَیَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَی لِرضَاکِ؛۳۹ ای فاطمه! همانا خداوند با غضب تو غضبناک و با رضایت تو راضی ميشود.»
اکنون با توجه به این حدیث چگونه ميتوان نارضایتی فاطمۀ زهرا(س) را از آن دو (عمر و ابوبکر) توجیه کرد؟
از این احادیث چه نتیجه ای ميتوانیم بگیریم؟ پاسخ این سؤالات برای همه روشن است، چه رسد به افراد تحصیلکرده و آزموده.
برای بيشتر روشن شدن پاسخ، به یک حدیث توجه فرمایید:
جوینی از محدثان بزرگ اهل سنت، حدیثی را از ابن عباس نقل ميکند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «وَ أَمَّا اِبْنَتِی فَاطِمَة فَإِنَّهَا سَیِّدَة نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ آلَاخِرینَ وَ هِیَ بِضْعَة مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَة فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِی اِلَی اَنْ قَالَ: اَللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَة عِنْدَ ذَلِکَ آمِین؛۴۰ اما دخترم فاطمه، او سیّدۀ زنان دو عالم از اولین و آخرین است و او پاره تن من است. او نور چشم و میوۀ دلم است. فاطمه روح و جان من است، تا اینکه فرمود: خدایا کسانی که به او ظلم کردند را لعنت كن و كساني كه حقش را غصب کردهاند عذاب کن و کسی که او را خوار ميکند خوار كن. خدایا آن کس که بر پهلوی دخترم فاطمه زند به طوری که بچهاش ساقط شود، جایگاهش را از آتش جهنّم قرار بده، و ملائکهای که نزد پیامبر بودند آمین گفتند.»
نتیجه
بیبی دو عالم حضرت صدیقه(س) اولین حامی ولایت و امامت در راه مبارزۀ خود از جان و مالش گذشت؛ به طوری که در راه دفاع از حق و حقیقت به خانهاش هجوم آوردند و آنجا را به آتش کشیدند؛ خانهای که محل نزول وحی و ملائکه بود و هیچ کس بدون اجازه وارد این خانه نميشد؛ ولی دنیاطلبان و مقام پرستان بعد از به آتش کشیدن درِ خانۀ وحی، وارد خانه شدند و دختر نبوت را با تازیانه مجروح ساختند؛ به طوری که تورّم شدید بازو و سپس سقط جنین و بیماری و دیگر مسائل، به شهادت آن بانوی نمونۀ اسلام انجامید؛ ولی با تحمّل این مظلومیتها غاصبان حق علی(ع) را - که در حقیقت همان دشمنان خدا و رسولشاند - رسوای تاریخ کرد و بر مشروعیت حکومت غاصبانۀ آنان خط بطلان کشید و عالیترین سند مظلومیت امامش (حضرت علی بن ابی طالب(ع)) و نیز حقّانیت افکار و عقاید شیعۀ امامیه را بر صفحه تاریخ حک کرد.
آن حضرت با مخفی داشتن قبر خود و اجازه ندادن مراسم تشییع پیکر پاکش به دست غاصبان، تمام تلاش بد اندیشانی را که سعی در پاک کردن دامن جنایتکاران تاریخ صدر اسلام داشتند، نقش بر آب کرد و آنها را رسوای تاریخ ساخت.
در طول تاریخ، کم خردان، کوته نظران و مغرضان سعی کردند این قطعۀ تاریخ را که از جمله بزرگترین حربۀ تبلیغاتی شیعه است، از دست پیروان این مکتب به درآورند. فرزندان و شیفتگان اهل بیت(ع) همواره با ارائۀ اسناد و مدارک تاریخی که امروزه در فرهنگ جهانی حرف اول را ميزند، اجازه نخواهند داد معاندان و شبهه پراکنان، این پرونده جنایی را مختومه اعلام کنند و در حد توان از حریم امامت و ولایت دفاع خواهند کرد.
از تمام مطالب گذشته روشن ميشود که موارد ذیل از امور مسلّم تاریخی است:
۱. تهاجم عمر با عدّهای به خانۀ فاطمه زهرا(س)؛
۲. به آتش کشیدن درِ خانۀ حضرت و وارد شدن به داخل آن؛
۳. واقع شدن فاطمۀ زهرا(س) میان در و دیوار و مضروب شدن و آزار دیدن آن حضرت به دست عمر با تازیانه و لگد و در نتیجه، سقط محسن و شهادت فاطمه زهرا(س)؛
۴. اعتراف و اظهار تأسف عمر و ابوبکر به اذیت فاطمه(س) و تلاش برای عذرخواهی از آن حضرت؛
۵. ناراضی بودن حضرت زهرا(س) از عمر و ابوبکر و وصیت به شرکت نداشتن آنها در تشییع جنازه و نماز و دفن آن حضرت و تصریح به نفرین كردن ابوبکر بعد از هر نماز؛
۶. حمله ور شدن امام علی(ع) به عمر در دفاع از حضرت زهرا(س) و زمین کوبیدن او و منصرف شدن از کشتن وی به سبب وصیت پیامبر اکرم(ص).
پی نوشت :
۱) قال ابن عبد ربة الاندلسی: «الذین تخلفوا عن بيعة ابی بکر: علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة، حتی بعث ابوبکر عمر بن الخطاب لیخرجهم (لیخرجوا) من بیت فاطمة و قال له: ان أبو افقاتلهم فاقبل بقیس من نار علی ان یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت یا بن الخطّاب! اجئت لتصرف دارنا؟! قال: نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة.» تاریخ ابی الفداء، عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، دار المعرفه، لبنان، ج ۱، ص۵۶. العقد الفريد، ابی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، مکتبة النهضة المصریه، قاهره، چاپ دوم، ۱۳۸۱ ق، ج ۴، ص ۲۵۹. اعلام النساء، عمر رضا کحالة، مؤسسه الرسالة، بیروت، ۱۴۴۰ ق، ج ۳، ص ۱۲۰۷. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، اعلاء الدین علی تقی بن حسام الدین هندی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۵ ق، ج ۳، ص ۱۴۹.
۲) انساب الأشراف، احمد بن یحیی (بلاذری)، قاهره، ج ۱، ص ۵۸۶، ح ۱۱۸۴.
۳) ان ابابکر تَفْتَدَّ قَوماً تخلفوا عن بیعته عند علیّ کَرَمَ الله وجهه فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم و هم فی دار علی(ع)، فابو اَنْ یخرجوا، فدعا بالخطب و قال: و الّذی نفس عمر بیده، لتخرجنّ اَوْلَا حرقنها علی من فیها! فقیل له: یا ابا حفص! انّ فیها فاطمه(س)؟ فقال: و ان! فقالت فاطمة: یا ابتا یا رسول الله! ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافة؟! (الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، منشورات الرضی، چاپ جدید، ۱۳۸۸ ق، ص۱۲.)
۴) اثبات الوصیه، علی بن حسین بن علی مسعودی، منشورات رضوي، قم، بي تا، ص ۴۲.
۵) «و جمع عمر الخطب علی بیت فاطمة و احرق الباب بالنار و لما جاءت فاطمه خلف الباب لتردّ عمر و حزبه، عصر عمر فاطمة بین الحائط و الباب عصرة شدیدة قاسیة حتی أسقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها و صاحت فاطمة: یا أبتاه! یا رسول الله! انظر ماذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافه! فانفت عمر الی من حوله و قال: اضربوا فاطمة، فانهالت السیاط علی حبیبة رسول الله(ص) و بضعته حتی أدموا جسمها، و بقیت آثار العصرة القاسیة و الصدمة المریرة تنخر فی جسم فاطمه(س)، فأصبحت مریضة علیلة حزینة حتی فارقت الحیاة بعد ابیها بأیام، ففاطمة شهیدة بیت النبوة، فاطمة قتلت بسبب عمر بن الخطاب.»؛ (ابی الهجاء الحنفی، مؤتمر علماء بغداد و مقدمة السید شهاب الدّین المرعشیّ النّجفی، ایران، چاپ سوم، ۱۳۹۹ ق، ص ۶۳ به نقل از: السقیفه، ابی بکر جوهری؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه و شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۹.)
۶) قاموس المحیط میگوید: «الرفس: الصدمة بالرجل فی الصّدر؛ رفس: صدمه زدن با پا بر سینه است.»
۷) ميزان الاعتدال، شمس الدين ذهبي، تحقيق: علي محمد البجاوي، دار الامعرفة، چاپ اول، بيروت، ۱۳۸۲ق، ج۱، ص۱۳۹، شماره ۵۲۲؛ و سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، تحقيق: ابراهيم الزييق، مؤسسة الرسالة، چاپ هفتم، بيروت، ۱۴۱۳ ق، ج۱۵، ص۵۷۸، شماره ۳۴۹؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، مؤسسة الاعلمی اللمطبوعات، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۰۶ ق، ج ۱، ص ۲۶۸، ح ۸۲۴.
۸) المغني، عبدالجبار معتزلي، تحقيق: محمود محمدقاسم و ابراهيم مدكور، چاپ مصر، بيتا، ج۲۰، ص۳۳۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، دار الاحياء الكتب العربية، (۱۳۸۷ ق)، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
۹) الملل و النحل، عبدالكريم شهرستانی، تحقيق: محمد سيدكيلاني، دار المعرفة، بیروت، ۱۴۰۲ ق، ج ۱، ص ۵۷.
۱۰) «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي أَلْقَتْ المُحْسِنَ»: الوافی بالوفیات، صلاح الدین خلیلی بن إیبک صفدی، بیروت، ۱۴۰۱ ق، ص ۱۷، حروف الف از روایت ابراهیم بن سیّار، شماره ۲۴۴۴.
۱۱) ر.ک: تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص۶۵-۶۷.
۱۲) ابن ابی الحدید می نویسد: «و کان فی اخلاق عمر و الفاظه جفاء و عنجهیة ظاهرة.»: شرح نهجالبلاغه، ج ۱، ص ۱۸۳.
۱۳) طبقات الکبری، محمد بن سعد، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ۱۴۰۵ ق، ج ۳، ص۲۷۴ و السنة، ابوبکر احمد بن محمد بن هارون بن يزيد خلال، عطية الزهراني، الرياض، دار الراية، ۱۴۱۵ ق، ص ۳۱۸: «اَللَّهُمَّ إِنّی غَلیظٌ فَلَیِّنِی.»
۱۴) تاريخ طبري، تاریخ الامم و الملوك، جرير طبري، دار الكتب العلميه، بيروت، الطبعة الثانيه، ۱۴۰۸ ق، كتاب ۵ جلدي، ج ۴، ص ۲۰۹؛ تاریخ الخلفاء، جلال الدين سيوطي، تحقيق: محمد محيالدين عبدالحميد، مصر، ۱۳۷۱ ق، ص ۱۳۷ و طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۸۲. اولین کسی که از این دره کتک خورد، ام فروه، خواهر ابوبکر بود، آن هم زمانی که پس از درگذشت ابوبکر برای او گریه میکرد و عمر گریه کردن برای مرده را نادرست میدانست. (ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۱.)
۱۵) ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشري، قم، ۱۳۶۹ ق، ج ۳، ص ۱۸۸؛ حیاة الحیوان، كمال الدين دميري، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، ۱۴۲۴ ق، ج ۱، ص ۵۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۸؛ طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۸۱.
۱۶) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۶، ص۳۴۳ و ج ۱، ص ۱۶۴ و حیاة الصحابة، الكاندهلوي، دار الدعي، حلب، ۱۳۹۱ ق، ج ۲، ص ۱۲۸ - ۱۳۰.
۱۷) تاریخ المدینة المنورة، ابو زيد عمر بن شبّه النميري، تحقيق: فهيم محمد شلتوت، افست قم، دار الفكر، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۸۵۸.
۱۸) المعرفة و التاریخ، ابو يوسف يعقوب بن سفيان البَسوَي، تحقيق: اكرم ضياء العُمري، بغداد، طبعة الارشاد، ۱۳۹۴ ق، ج ۱، ص ۳۶۴ - ۳۶۵.
۱۹) المصنف، عبدالرزاق بن همام الصنعاني، تحقيق: حبيب الرحمن الاعظمي، بيروت، ۱۳۹۲ ق، ج ۴، ص ۳۴۳ - ۳۴۴.
۲۰) جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبرالقرطبي، مصر، دارالكتب الحديثية، ۱۹۷۹ م، ج ۲، ص۱۰۳ و شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۷۴.
۲۱) ترجمه الفخری في الاداب السلطانية والدول الاسلاميه، محمد بن علي بن طباطبا ابن الطقطقا، قم، ۱۴۱۴ ق، ص ۱۰۶.
۲۲) العقد الفرید، ابن عبدربه، بيروت، دارالكتاب العربي، ۱۳۸۴ ق، ج ۱، ص ۱۵.
۲۳) ر.ک: طبقات الکبری، ج ۱، ص۲۶۵؛ الفتوح، ابومحمد احمد ابن اعثم الكوفي، چاپ هند، ۱۳۹۳ ق، ج۲، ص ۳۰۲ - ۳۰۴ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۳. درباره او داستان متفاوتی نقل شده است که آن نیز به نحوی مربوط به برخورد عمر و ندامت او درباره روش برخورد با اوست. (ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۴۷.)
۲۴) المصنف، عبدالرزاق، ج ۱، ص ۴۱۶.
۲۵) حیاة الحیوان، ج ۱، ص ۴۹ و نسب قریش، مصعب زبیری، تحقيق: ليغي بوفنسال، مصر، دارالمعارف، بيتا، ص ۳۵۶.
۲۶) تاریخ المدینة المنوره، ج ۲، ص ۸۴۱.
۲۷) نثر الدر، ابو سعيد آبي، مصر، الهيئة العامة المصرية للكتب، ج ۲، ص ۳۵ و عیون الاخبار، ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري، المؤسسة المصرية العامة، قاهرة، ۱۳۸۳ ق، ج ۱، ص ۱۲.
۲۸) حیاة الحیوان، ج ۱، ص ۴۹.
۲۹) نثر الدر، ابو سعيد آبي، ج ۴، ص ۳۴ - ۳۵.
۳۰) طبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۰۵.
۳۱) الامامة والسیاسة، ابي محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري، منشورات الرضي، قم، الطبعة الاخيره، ۱۳۸۸ ق، ۱۹۶۸ م، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۱۴ و شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص ۲۸۱.
۳۲) فَلَمَّا قَعَدَا حَوَّلَتْ وَجْهَهَا اِلَی الْحَائِطِ فَسَلَّمَا عَلَیْهَا فَلَمْ تَرِدْ(س).
۳۳) این نوع احادیث درباره فاطمه زهرا(س) از زبان پیامبر اسلام(ص) با عبارتهای مختلف در منابع اهل سنت وارد شده است.
۳۴) الامامة و السیاسة، أبی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری، ج۱، ص ۱۳ و ۱۴.
۳۵) الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۱۲ و ۱۳ و تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۱۰.
۳۶) تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، جریر الطبری، ج ۲، ص ۲۳۶.
۳۷) الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۱۴.
۳۸)شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج ۶، ص۵۰ و ج ۱۶، ص ۲۸۱.
۳۹) این حدیث را جمعی از علما و محققان اهل سنّت در کتابهای خودشان آورده اند؛ از جمله:- الذرية الطاهرة النبوية، محمد بن احمد الدولابي (م/۳۱۰ ق) تحقيق: سعد المبارك الحسن، الدار السلفية، الكويت، ۱۴۰۷ ق، چاپ اول، ص ۱۶۸، ح۲۲۶.- الكامل، عبدالله بن عدي (م/۳۶۵ ق)، تحقيق: يحيي مختار غزاويي، دارالفكر، بيروت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ق، ج۲، ص۳۵۱، شماره ۱۱۲/۴۸۱.- تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر (م/۵۷۱ ق)، تحقيق: علي يثربي، دار الفكر، بيروت، چاپ ۱۴۱۵ ق، ج۳، ص۱۵۶.- ينابيع المودة لذوي القربي، شيخ سليمان قندوزي، حنفي (م/۱۲۹۴ ق) تحقيق: سيدعلي جمال اشرف الحسيني، دار الاسوة، چاپ اول، قم، ۱۴۱۶ ق، ج۲،ص۱۳۲، ح۳۷۵.- كنز العمال، متقي هندي (م/۹۷۵ ق)، تحقيق: شيخ صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، بيروت، ۱۴۰۹ ق، ج۱۲، ص۱۱۱، ح۳۴۲۳۸.و در روایت دیگر می فرماید: «فمن اغضبها فقد اغضبنی.» ابن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ۲۷۲.
۴۰)فرائد السمطین، ابراهیم محمد جوینی، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، بیروت، الطبعة الاولی، ۱۴۰۰ ق، ج ۲، ص ۳۵.اكبراسد عليزاده
نظرات شما عزیزان: