2. شركت در جنگ جمل
همان گونه كه گفته شد، امام مجتبی (علیهالسلام) در جنگ جمل حضوری چشم گیر و شجاعانه داشت. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ایشان را بر میمنه (سمت راست) سپاه گماشت (3) و ضربه نهایی را ایشان با نحر كردن شتر عایشه به انجام رسانید و جنگ را به سود امیرالمؤمنین (علیهالسلام)پایان داد.4
3. بسیج مردم برای شركت در جنگ صفین
آتش جنگ جمل فروكش نكرده بود كه زمزمه هایی ناآشنا در برپایی فتنه خونین دیگری از آن سوی مرزها به گوش رسید. معاویه و همدستانش سرگرم تجهیز سپاه و جمع آوری نیرو برای جنگ با امام علی (علیهالسلام) بودند. خبر به امیرالمؤمنین رسید. امام علی فرزندش امام مجتبی (علیهالسلام) را مأمور كرد تا برای مردم سخنرانی كند و آنان را برای دفاع در برابر مهاجمان زرپرست و زورمدار تشویق كند. امام مجتبی (علیهالسلام) در حضور پدر، سخنان رسا و شیوایی بیان نمود و این گونه مردم را به جنگ با معاویه تشویق كرد.5 سخنرانی گرم و آتشین امام مجتبی شوری در دلها افكند و مردم را برای نبرد آماده ساخت.
4. شركت در جنگ صفین و فرماندهی نظامی
متأسفانه بر خلاف خواست امام علی (علیهالسلام)، در راستای ارشاد عمومی و تنویر اذهان، بهترین لحظههای خلافتش، صرف جنگی طولانی گردید؛ در حالی كه این دوران درخشان میتوانست صرف عمران و آبادانی و تحقق برنامهریزیهای حكومت علوی گردد. امام مجتبی (علیهالسلام)در جنگ صفین نیز از سوی امیرالمؤمنین دستور یافت كه سمت فرماندهی میمنه لشگر را بر عهده گیرد(6). امام مجتبی (علیهالسلام) در ركاب پدر، دلاورانه شمشیر میزد و حمله میكرد. وقتی علی (علیهالسلام) رزم او را دید كه چگونه به قلب دشمن حملهور میشود، برای محافظت از جان او و برادرش حسین (علیهالسلام)، دستور داد تا آنان را به عقب برگردانند.
امام علی فرمود: «پسرانم را از جنگ باز دارید كه از به خطر افتادن جان آن دو بیم دارم و میترسم نسل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) قطع شود». (7) در گرماگرم جنگ، وقتی معاویه جنگیدن امام مجتبی (علیهالسلام) را دید، خواست تا سیاست پلید و همیشگی «تطمیع و تفرقه» را درباره امام حسن(علیهالسلام) به كار گیرد. از این رو، كوشید تا امام مجتبی را با وعدههای پوشالی از میدان به در كند. به همین منظور، عبیدالله بن عمر ـ فرزند كوچك خلیفه دوم و از یاغیان آزاد شده دوره عثمان ـ را به میدان جنگ فرستاد تا امام حسن (علیهالسلام) را با وعده خلافت و دیگر بهانهها از میدان به در كند. وقتی عبید الله، امام مجتبی را مشغول كارزار دید، نزدیك رفت و گفت: «با تو كاری دارم». امام دست از جنگ كشید و نزدیك آمد. عبید الله پیشنهاد معاویه را به امام رسانید. امام با تندی فرمود: «گویی میبینمت كه امروز یا فردا كشته خواهی شد، ولی شیطان فریبت داده و این كار را برایت زیبا نموده است تا روزی كه زنان شام بر جنازهات بگریند. به زودی خدا بر زمینت میزند و جنازهات را با صورت به خاك میكشد». عبید الله شگفت زده و ناامید و سر افكنده به سوی خیمه گاه بازگشت. معاویه با دیدن حالت او، خود به جواب پی برد و گفت: «[شرمگین مباش] او پسر علی است».(8)
5. سخنگوی امام علی(علیهالسلام) در ماجرای حكمیت
جنگ صفین طولانی شده بود. امام علی (علیهالسلام) دست از حقیقت بر نمیداشت و معاویه بر سخن باطل خود پای میفشرد. جنگ، جنگ حق و باطل بود و هر دو در شعار خود سرسختی نشان میدادند. تا آن جا كه نوشتهاند: این جنگ ماهها به درازا كشید. سرانجام تا پیروزی لشگر حق تنها چند ضربه شمشیر دیگر نیاز بود، كه به دستور معاویه، قرآنها را بر سر نیزهها كردند و كتاب خدا را بازیچه دنیا پرستی و قدرت طلبی خود قرار دادند. در نتیجه این دسیسه، در سپاه امیرالمؤمنین دو دستگی افتاد و چشمهای ظاهربین و نیز بازوان خسته از جنگ، شمشیرها را زمین گذاشتند و امام را به پذیرش حكمیت وادار كردند. دیری نپایید كه بزرگی و جبران ناپذیری این اشتباه برای همگان به اثبات رسید. از این رو، به سختی ابراز پشیمانی كرده و حتی بعضی از امیر المؤمنین (علیهالسلام)خواستند تا پیمانی را كه به اصرار آنان بسته بود، بشكند و جنگ را بیمحابا آغاز كند، ولی برخی نیز به بهانههای مختلف، خودِ حضرت را در این جریان مقصّر دانستند. بیم آن میرفت كه آشوب گری از سرگرفته شود و فاجعه دیگری به وقوع بپیوندد. در این جا، لازم بود تا چهرهای كه برای همگان مورد پذیرش و احترام است، میانجیگری كند و آشوب را پایان بخشد. به همین منظور، امام علی فرزند بزرگش حسن (علیهالسلام) را كه چهرهای پذیرفته شده بود، مأمور كرد تا از طرف ایشان مسأله را روشن و مشكل را حل كند. او باید نخست با دلایل قانع كننده، حكمی را كه ابوموسی اشعری صادر كرده بود، لغو میكرد و نیز برای جلوگیری از فتنههای مخالفان، مشروعیت كاری به عنوان حكمیت را نیز میپذیرفت. این كار در آن موقعیت حسّاس كه بیشتر حاضران جزو مخالفان بودند، بسیار دشوار مینمود و كسی جز امام مجتبی (علیهالسلام)در میان هواداران علی (علیهالسلام) توان انجام چنین مسؤولیتی را نداشت. امام مجتبی درآن جمع این گونه فرمود: «ای مردم! بی گمان شما درباره این دو مرد [عمرو عاص و ابوموسی [زیاده سخن گفتید و آنها را برگزیدید تا با كتاب خدا حكم كنند؛ نه از روی هوای نفسشان. ولی آنها با هوای نفس خویش حكم كردند؛ نه با كتاب خدا و كسی كه چنین كند، حَكَم نیست، بلكه محكوم است. عبدالله بن قیس (ابوموسی) كه عبدالله بن عمر را خلیفه قرار داد، سه اشتباه كرد: اول با نظر پدر او (عمر) مخالفت كرد؛ زیرا عمر به خلیفه قرار دادن وی راضی نبود. حتی او را از اعضای شورای شش نفره نیز قرار نداده بود؛ دوم با خود عبدالله بن عمر دراین باره مشورت نكرده بود؛ و سوم مهاجرین و انصار كه پایههای حكومت اسلام را منعقد كردهاند و نظر آنها مورد پذیرش مردم است، نظری در این باره ندادهاند (و این حكم تنها از آن این دو نفر است). ولی اصل مسأله حكمیت و مشروعیتش پذیرفته است و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیز سعد بن معاذ را در جریان بنی قریظه حَكَم قرار داد و او نیز آن چه را كه مورد رضای خدا بود، حكم كرد. بی تردید اگر او مخالفت میكرد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیز رضایت نمیداد».(9) سخنان شیوای امام، كه جایگاه علمی و سیاسی امام حسن (علیهالسلام) را برای همگان آشكار میساخت، مسأله را كاملا روشن نمود، هر چند كه دشمن هیچ گاه دست از فتنه گری برنمیداشت.
6. مشاور سیاسی و جانشین امیر المؤمنین علی (علیهالسلام)
با بررسی جریانهای تاریخی عصر امام علی (علیهالسلام)، روشن میشود كه امام حسن (علیهالسلام)، در تمامی تصمیمگیریهای امام علی و برنامه ریزیهای او نقش مهم و تعیین كنندهای داشته است؛ زیرا امام علی همواره در حل مسائل با امام حسن مشورت میكرد. همین مسأله، توانایی والای امام مجتبی را به اثبات میرساند؛ چه اگر فردی داناتر و تواناتر از او در میان هواداران امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یافت میشد، حتما او انجام این مهم را بر دوش میگرفت. در كتابهای تاریخی آمده است كه پس از پایان جنگ جمل، حضرت علی مدت یك ماه را در بصره سپری كرد و در این مدت بیمار شد. در تمام این دوره، امام مجتبی (علیهالسلام)به جای آن حضرت نقش جانشین را بر عهده گرفت.(10) هم چنین نوشتهاند: امیرالمؤمنین پیش از جنگ با معاویه، سرداران و فرماندهان سپاه خود را برای مشورت گرد آورد و از آنان درباره جنگ نظرخواهی كرد. در این هنگام، امام مجتبی به عنوان مشاور سیاسی امام (علیهالسلام)، پس از ستایش الهی، نظر خود را در مورد جنگ بیان نمود.(11)
1. مشاور و جانشین فرهنگی امام علی (علیهالسلام)
امام مجتبی (علیهالسلام) در تبیین مسائل علمی و اعتقادی بسیار توانا بود. این امر از همان اوان كودكی در ایشان نمودار گردید و حتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به دلیل آگاهی از فرهیختگی امام مجتبی در كودكی به او دستور حلّ مسائل را میدادند. نوشتهاند: علی در «رُحبَه» ـ از محلههای كوفه ـ بود كه مردی نزد او آمد و بسیار ابراز ارادت نمود و گفت: «من از ارادتمندان شمایم». حضرت علی (علیهالسلام)فرمود: «تو از ما نیستی، بلكه برای پادشاه كشور روم پرسشهایی پیش آمده بود كه آن را با پیكی به شام فرستاد و پاسخ آن را از معاویه خواست و اینك نیز آن جاست و چون معاویه از پاسخ آن ناتوان مانده است، تو را برای حلّ آنها نزد ما فرستاده است». مرد با شگفتی، سخنان امام(علیهالسلام) را تصدیق كرد و گفت: «ولی من مخفیانه این جا آمدهام و هیچ كس از آمدن من خبر نداشته است». امیرالمؤمنین فرمود: «پرسشهایت را با یكی از این دو فرزندم در میان بگذار.» مرد گفت: «از فرزندت حسن میپرسم». امام مجتبی (علیهالسلام)زودتر فرمود: «آمدهای این پرسش را بپرسی: فرق حق و باطل چقدر است؟ میان آسمان و زمین چه فاصلهای است؟ مسافت میان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ قوس و قزح چیست؟ ارواح مشركان در كجا جمع است؟ و...». امام حسن به شایستگی به پرسشهای او پاسخ داد. سپس درباره این پرسش مرد شامی كه كدام ده چیز است كه بر یكدیگر غلبه دارد، فرمود: «سنگ را خدا محكم آفرید، ولی آهن از آن محكمتر است و آن را قطعه قطعه میكند. مقاومتر از آهن، آتش است كه آهن را ذوب میكند. قویتر از آتش، آب است كه آن را خاموش میسازد و چیرهتر از آب، ابر است كه آب را به صورت باران جابه جا میكند. قویتر از ابر، باد است كه آن را انتقال میدهد و پیروزتر از باد، فرشتگانند كه به آن دستور جابه جایی میدهند. نیرومندتر از فرشتگان «عزرائیل» است كه آنها را میمیراند و نیرومندتر از عزرائیل، مرگ است كه او را نیز میمیراند و از همه اینها قویتر و بالاتر، فرمان خداوند بزرگ است كه مرگ را نیز میمیراند و خود همواره میماند.»
مرد شامی كه پاسخ تمامی پرسشهای خود را گرفته بود، گفت: «شهادت میدهم كه تو فرزند رسول خدایی (صلیاللهعلیهوآله) و به حق علی بن ابیطالب (علیهالسلام) از معاویه سزاوارتر بر خلافت و رهبری است».(12) اینگونه مطالب كه نشانگر برتری علمی امام مجتبی (علیهالسلام)است، در تاریخ فراوان است.
2. امام جمعه موقت كوفه
یكی از مسؤولیتهای مهم فرهنگی امام مجتبی (علیهالسلام)در دوران خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امامت جمعه بود. هر گاه امام علی (علیهالسلام)كوفه را ترك میكرد و یا به دلیل عذری نمیتوانست نماز جمعه را اقامه كند،این مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان میگذاشتند.(13)
3. قضاوت به جای امام علی (علیهالسلام)
از برجستهترین جلوههای حكومت امام علی (علیهالسلام)، عدالت و سختگیری ایشان در اجرای آن و نیز دادرسی و گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. چه بسا خلفای دیگر در بسیاری از مسائل قضایی، از حل آنها باز میماندند و امام علی (علیهالسلام)آنان را كمك كرد و حتی خود ایشان نیز گاه این امر را به فرزند بزرگشان امام حسن (علیهالسلام)میسپردند. تا علم او را نیز به دیگران ثابت كند.14 نوشتهاند: در دوران خلافت حضرت علی (علیهالسلام)، مردی را نزد او آوردند كه او را در خرابهای، كنار جسدی بیجان و خونین یافته بودند؛ در حالی كه كاردی خونین نیز در دست داشت. جریان را به حضرت گفتند. امام فرمود: «چیزی برای گفتن داری؟» مرد پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! این اتهام را میپذیرم» علی (علیهالسلام) دستور داد كه او را برده، قصاص كنند. در این هنگام، مردی با عجله خود را رسانید، در حالیكه فریاد میزد: «او را رها كنید! او را رها كنید! او كسی را نكشته و قاتل من هستم؟» امیرالمؤمنین از متهم پرسید: «چرا اتهام قتل به خود زدی در حالی كه قاتل كس دیگری است؟» مرد پاسخ داد: «من در وضعی نبودم كه بتوانم از خود دفاع كنم؛ زیرا چندین نفر مرا بالای سر جسد، با كارد خونین دیده بودند. من گوسفندی را كشته بودم و برای قضای حاجت به خرابه آمدم كه دیدم آن مرد در خون خود میغلتد. شگفت زده شدم و در حالی كه كارد خونین در دستم بود، این چند نفر وارد خرابه شدند و مرا با آن وضع دیدند و پنداشتند كه من او را كشتهام». علی (علیهالسلام)متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (علیهالسلام)فرستاد تا حكم را از او بخواهد. امام مجتبی پس از شنیدن صحبتهای هر دو فرمود: «مرد قاتل كه با راست گفتاریاش جان متهم را نجات داد، به استناد آیه كریمه «وَ مَن اَحیاها فَكَاَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً»15 رها كنید. او فردی را كشته و دیگری را از مرگ رهانیده است. پس هر دو را آزاد كنید و دیه مقتول را از بیت المال بپردازید.»
1ـ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 168.
2ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 293.
3ـ محمد بن محمد بن النعمان العكبری الشیخ المفید، الجمل، ص 170.
4ـ همان.
5ـ اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 112.
6ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 168.
7ـ باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسن بن علی (علیهالسلام)، ج 1، ص 497.
8ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 165 ـ 168.
9ـ حیاة الامام الحسن بن علی (علیهالسلام)، ج 1، ص 53.
10ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 161.
11ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 281.
12ـ مرد شامی نزد معاویه بازگشت و معاویه نیز پاسخها را از قول خود برای پادشاه روم فرستاد، ولی او فهمید كه پاسخها را معاویه نداده است و به او نوشت: سوگند به عیسی كه این پاسخها برخاسته از پیامبران و خاندان آنهاست و به تو ربطی ندارد. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 325.
13ـ علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 9.
14ـ بحار الانوار، ج 40، ص 280.
15ـ مائده، 32: هر كس انسانی را از مرگ نجات دهد، گویی همه انسانها را از مرگ رهایی بخشیده است.
ابوالفضل هادیمنش
نظرات شما عزیزان: