مجموعه اشعار راز و نیاز و مناجات ماه رمضان
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9350
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 22162
بازدید ماه : 52673
بازدید کل : 10444428
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 24 / 1 / 1401

مجموعه اشعار راز و نیاز و مناجات ماه رمضان

خدایا، ماه مبارک رمضانْ ماه رحمت تو فرا می رسد. روزها به امید آمدنش نشستم تا در زلال حضورشْ دلم را از تیرگیِ خطا و گناه بشویم و به درگاه رحمت و مهر تو که در این ماه گشوده است، چنگ زنم و از سفره مهربانی و لطفت بهره ها جویم. ای معبودِ من، تو مرا می خوانی و من روی می گردانم. خدایا، امرم نمودی که تو را بخوانم و دست نیاز به سویت دراز کنم. پس ای شنواترین، سپاسم را بشنو، ندایم را پاسخ گو و از لغزشم درگذر. در اینجا گزیده ای از اشعار مناجات و راز و نیاز با خدا ویژه ماه رمضان، از نظر می گذرد.

خانه ابری ست خدایا! رمضان را چه کنم؟

بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

ماه شعبان و رجب، نم نم اشکی شد و رفت
خانه ابری ست خدایا! رمضان را چه کنم؟

شانه بر زلف دعا می زنم و می گریَم
موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟

صاحب «حیّ علی»! لقمه  نوری برسان
سحر از راه رسیده ست، اذان را چه کنم؟

کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان
پیش تقوای عیان، جُرم نهان را چه کنم؟

کاش می شد که سبک تر شوم از سایه  خویش
آفتابا! تو بگو خواب گران را چه کنم؟

زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است
وقت افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟

رنجه از طعنه  پیران پریشان نشدم
با چهل چلّه جنون، پند جوان را چه کنم؟

غرقه  موج رجز، گم شده  بحر رَمَل
سینه خالی ز معانی ست، بیان را چه کنم؟

علیرضا قزوه

سیر الی الله

ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده

ماه رمضان و ماه مهمانی توست
در محفل مهمانی خود راهم ده

سید رضا مؤید

اجرنا من النّار یا مجیر

زمزمه مناجات یا خدا در ماه مبارک رمضان
شده ام به بند غفلت اسیر

هستم از فرط عصیان سر به زیر
به حقّ حضرت نعم الامیر، اجرنا من النّار  یا مجیر

اجرنا من النّار یا مجیر.

رمضان ماه باران رحمت، رمضان ماه خوب مغفرت
یا رب به حقّ قرآن و عترت، نگاهی کن به این عبد فقیر

اجرنا من النّار یا مجیر.

ای خدا هستم رو سیاه تو، آمدم در ظلّ پناه  تو
از عطر نسیم نگاه تو، بگیرد جان بوی مُشک و عبیر

اجرنا من النّار یا مجیر.

از ازل بر لطف تو دل بستم، مهربان به راه تو نشستم
اگرچه غرق گناهم، هستم، عاشق آن محبوب  بی نظیر

اجرنا من النّار یا مجیر.

الهی حقّ گل های پرپر، به حقّ شهید گشته بی سر
حسین آن نور چشم پیغمبر، آن که شد بر تنش کفن حصیر

اجرنا من النّار یا مجیر

یا الله اِغفر لنا ذُنوبنا

الهنا، اِغفر لنا ذُنوبنا، این رمضان در گذر از گناه ما
ما که شدیم مهمان سفره شما، ناله زنیم یا ربّنا یا ربّنا

جرم و خطا همسایه ام شده، بار گناه سرمایه ام شده
شرمنده ام ای خالق  همه، از تو و اولاد  فاطمه

یا الله، بگذر ز جُرم  بنده ات، بنده بیچاره و شرمنده ات
یا الله اِغفر لنا ذُنوبنا یا الله اِغفر لنا ذُنوبنا

اِن شاءالله، در ماه قرآن و دعا، خدا ببخشد جرم و عصیان مرا
به حقّ آن غریب دشت کربلا، آنکه شده با لب تشنه سرجدا

به ناله محزون مادرش، دمی که شد به نیزه ها سرش
کعب نی و دشمن بی حیا، اشک سرخ چشم دخترش

این باشد ذکر تمام عالمین، واویلا غریب کربلا حسین
واویلا غریب کربلا حسین. واویلا غریب کربلا حسین.

خدا خدا خدا

بهار دل شده خزون، دردام و از چشام بخون
نشسته ام یه بار دیگه، پا سفره ماه رمضون

تو گیر و دار زندگی، عادی شده برام خطا
با این همه رو سیاهی، بازم به من گفتی بیا

ای خالق بنده نواز، میخوام که از تو دور نشم
خیلی داره دیر میشه ها، یه کاری کن عوض بشم

ببین دارم داد می زنم، گناه من و بیچاره کرد
تو صحرای هوای نفس، دل من و آواره کرد

ای که تویی به هر زمان، قرار قلب بی قرار
گناهای این بنده ات و، رو حساب جهلش بذار

به زیر بار معصیت، قد کمون اومدم خدا
به محضرت یه بار دیگه، پشیمون اومدم خدا

ببین پا سفره دعا، اشکای این سینه زن و
میگه میون گریه هاش، ببخش من و، ببخش من و

ای خالق آلاله ها، ببر من و یه شب حرم
از در خونه حسین، کجا رو دارم که برم

آی عاشقا مثل شما، این همه حرف منه
فقط امید ما همین، گریه و سینه زدنه

مرثیه خونی کارمه، مثل تموم عالمین
میون گریه هی میگم، حسین حسین حسین حسین

آقا شنیدم که یه روز، خون به دل شما شده
میون گودال بلا، سر از تنت جدا شده

آقا شنیدم سرت و، به روی نیزه ها زدن
با کعب نی حرومی ها، بر تن بچه ها زدن

بین زمین و آسمون، با اشک جاری از دو عین
یه مادری ناله میزد، غریب مادر یا حسین

قطره قطره اشک هایم

حال مناجاتی ندارم بس که بد کردم
راه خودم را با خدای خویش سد کردم

یک سال دنبال خطاهای خودم بودم
یک ماه تنها، زندگی ام را رصد کردم!

خیلی برایم موقعیت ها فراهم شد
چون دیدم از تو دور خواهم گشت، رد کردم

حالا شبیه محتضر در محضرت هستم
وقتی که سقف بر سر خود را لحد کردم

امروز با شرمندگی رو بر تو آوردم
این بار باور کن که نفسم را لگد کردم

هر چند ناچیزند اما در حضور تو
این قطره قطره اشک هایم را سند کردم

تو آبرویم را نبردی پیش این مردم
هر روز اینها را به نفسم گوشزد کردم

ای مهربان تر از همه با من حلالم کن
من خوب با تو تا نکردم با تو بد کردم

مهدی نظری

خداوندا

چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را
کشیدم در غل و زنجیر، نفس لا ابالی را

خداوندا به شوق بارش باران الطافت
تحمل کرده ام این سالهای خشکسالی را

زمانه از تو دورم کرده وشیطان فراوان است
نمی جویم تو را، گم کرده ام سیر جلالی را

چه شبهای درازی را که بی یاد تو سر کردم
ببخش این سرکشی این سرخوشی این بی خیالی را

برای درد دل کردن در این دنیای وا نفسا
به غیر از تو ندیدم هر چه گشتم این حوالی را

چهل سال است بی تابانه دنبال تو می گردم
چگونه شرح باید داد این آشفته حالی را

چنان در زرق وبرق زندگی غرقم که در سجده
نمی بینم به جز گلهای رنگارنگ قالی را

مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم
تداعی کن برایم باز گلبانگی بلالی را

رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم
نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را

خدایا سال وفال وحال ومالم با تو خوش یُمن است
نگیر از سرنوشتم بخت رام و بخت عالی را

به سمتت آمدم با کوله باری از نبودن ها
فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را

من از دیدار عزرائیل واز محشر نمی ترسم
که دارم بر سر خود سایه مولی الموالی را

 احمد علوی

جبران گناه

با غُل و زنجیرِ دورِ دست و پام
آخرش هر طوری که بود اومدم

هیچکسی جز تو محلم نمی داد
تا تعارفم زدی، زود اومدم

حالا که من اومدم خودت بگو
روسیاه با چشم گریون نمیخوای؟

خیلی وقته پشت در مُعطلم!
درو وا کن خدا، مهمون نمیخوای؟

واسه جبران بدی هام اومدم
لااقل بهم یه راهِ حل بده

کتابِ روی سرم واسطمه
تو رو قرآن به منم محل بده

معصیت حس خوبی بهم نداد
حال خوبِ سحرو ازم گرفت

بغلم کن، منو تحویلم بگیر
آخه قهر تا کِی خدا؟ دلم گرفت

برا عاقبت بخیر شدن، باید
از همه غیر خودت فرار کنم

اگه امشب منو عَفوَم نکنی
با شب اول قبر چکار کنم؟

یه کاری کن که شب اول قبر
رو لبم ذکر خدا خدا بیاد

قَسَمِت میدم منو تنها نذار
زود خبر بده امام رضا بیاد

بیا امشبو به جای غضبت
مهربونیتو بهم نشون بده

آی اونی که به بدا امون میدی
یه باره دیگه بهم امون بده

تو بزرگی پس بزرگی کن برام
جلو خوبات بدیمو وجب نکن

جونمو بگیر ولی جونِ حسین
با عقوبتت منو ادب نکن

تورو به جون اونی قسم دادم
که تو گودالم تو رو صدا میزد

قربونش برم نه واسه ی خودش
واسه خاطر ما دست و پا میزد!

محمد زوار

مناجات با خدا

از عطا و رحمت بی حدّ تو آکنده ام
ای خدای مهربان، از لطف تو شرمنده ام

خدای من خدای من خدای من خدای من
گشته آلوده ز عُصیان، یا رب از پا تا سرم

از من  عاصی خطا و از تو خوبی و کرم
گرچه من خیلی بدم امّا تو خوبی ای خدا

واقعاً شرمنده ام، اغفر ذنوبی ای خدا
یا جمیل و یا جلیل و یا ودود و یا حلیم

یا رئوف و یا رحیم و یا غفور و یا کریم
یا وکیل و یا کفیل و یا دلیل و یا قبیل

یا مُدیل و یا مُنیل و یا مُقیل و یا مُحیل
ای تو علامُ الغُیوب و ای تو غفّارُ الذّنوب

ای تو صانع، ای تو شافع، ای تو ستّارُ العُیوب
یا علی و یا وَفی و یا غنی و یا مَلی

یا حَفی و یا رضی و یا زکی و یا ولی
فارجُ الهَم، کاشف  الغم، صادقُ الوَعد، ای خُدا

عالمُ السّر، فالقُ الحَب، موفیَ العَهد، ای خدا
ربّ حلّ  وَالحرام و ربّ  نور  والظُلام

ربّ مشعر، ربّ کعبه، زمزم و رکن و مقام
سایه تو بر سر خلق دو عالم مستدام

یا عزیزاً لا یُضام و یا لطیفاً لا یُرام
باقی و راضی و هادی، وافی و شافی تویی

داعی و قاضی و عالی، صانع و کافی تویی
خیرَ مسئولین تویی و خیرَ مشکورین تویی

خیرَ مطلوبین تویی و خیرَ محبوبین تویی
غافر و ساتر تویی و قادر و فاطر تویی

قاهر و ذاکر تویی وناظر و جابر تویی
یَکشِفُ البَلوی تویی و یَسمَعُ النّجوی تویی

یُنجی الهَلکی تویی و یَشفیَ المَرضی تویی
یا طبیب و یا حبیب و یا قریب و یا رقیب

یا حسیب و یل مَهیب و یا مُثیب و یا مُجیب
یا مُسَهّل، یا مُفَصّل، یا مُبَدّل، ای خدا

یا مُذَلّل، یا مُنَزّل، یا مُنَوّل، ای خدا
رازقی و ناطقی و سامقی و صادقی

فاتقی و فارقی و راتقی و خالقی
یا مُعزّ و یا مذلّ و یا حفیظ و یا رفیق

یا مُحیط و یا مُقیت و یا مُغیث و یا شفیق
یا سمیع و یا شفیع و یا کبیر و یا قدیر

یا بدیع و یا رفیع و یا خبیر و یا مُجیر
یا اِله العالَمین، یا من یُحبّ المُحسنین

صبر  بر عصیان بده، یا من یُحبّ الصّابرین
با عطا و عفو و غفران، از گناهم در گذر

حقّ سالار شهیدان از گناهم در گذر
گرچه من عاصیم و رویم سیاه است و بدم

عمری از داغ حسین بن علی سینه زدم
آن حسینی که همه هستش شده وقف خدا

آن حسینی که سرش در قتلگاهش شد جدا
آن حسینی که به راه بندگی سر داده است

کودک شش ماه و عباس و اکبر داده است
آن حسینی که حدیث عشق جانان خوانده است

بعد جان دادن سرش بر نیزه قرآن خوانده است
آن حسینی که به راه حفظ قرآن داده جان

شب های دعا و توبه

دوباره باز، آمدم شرمنده، از خطا آکنده
کن قبول از بنده، توبه اش را

گنه تیر، سمّی غفلت را، سوی دل افکنده
کن قبول از بنده، توبه اش را

به لب ذکر و آوای منی، تو خدای منی
توبه ها بشکستم، غرق خجلتم

وای من ای وای من، که چه ها کردم
تو مرا بخشیدی و من خطا کردم

لیکن امشب آمدم، تا بگویم با غم
در گذر از جرمم ای تو روح و جانم، مهربانم

اگرچه از، معصیت رُسوایم، غرق این دریایم
گدای عشق، کربلایم ای علیّ اعلا، بشنو آوایم

لیکن امشب آمدم من گدای عشق، کربلایم
غمین شاه بی کفنم، من به سینه زنم

شرمند ه ام شرمنده ام، بد بنده ام بد بنده ام
دست بسته هستم رو سیاه سر بر درت افکنده ام

با کوله باری از گناه، در نیمه شب آمدم
تا کی دهی بر من پناه، با ذکر یارب آمدم

تو مهربانی ای خدا، دردم تو دانی ای خدا
در هر چه نا ممکن بود، تو می توانی ای خدا

با دگر جا مانده ام، بشکسته و پر بسته ام
ماه مبارک می رود، من باز تنها مانده ام

العفو یا الهی

من بندگی نکردم، تا بنده ام بخوانی
تو کی بدین کرامت، از خود مرا برانی

بار گنه به دوشم، لا تقنطوا به گوشم
عفوت نمی گذارد، در دوزخم کشانی

این نامه سیاهم، این اشک صبحگاهم
من حال خویش گفتم، تو کار خویش دانی

تو برتری که سوزی، در آتش جحیمم
من کمترم که گویم، از آتشم رهانی

مولای من، من از تو، غیر از تو را نخواهم
تو نیز رحمتی کن، کز من مرا ستانی

پا در دو سوی گورم، دردا که از تو دورم
شاید تو از کرامت، خود را به من رسانی

عفو از کرامت توست، قهر از عدالت توست
هم عفو از تو آید، هم قهر می توانی

از بس کریم هستی، با من قرار بستی
من اشک خود فشانم، تو خشم خود نشانی

در عین رو سیاهی، خواهم از تو الهی
هم من تو را بخوانم، هم تو مرا بخوانی

میثم به در گه حق، باشد دو ارمغانت
شعری که می سرایی، اشکی که می فشانی

خدای من خدای من

ای خالق من خدای من ای منتهای نای من
من آواره تو یاربم، من مشتریه دل شبم

ای نگاه من به سوی تو خجلت زده ام ز روی تو
بنشسته ام به کوی تو به تو رسد صدای من

من آشنای سحرم، تو محرم این نوای من
خدای من خدای من، خدای من خدای من

با این همه رو سیاهیم با این همه پر گناهیم
با این همه تباهیم سحر شد آشنای من

شاکرم خدا که خوانده ایی یم از رحمت خود نرانده ای یم
کنار خود نشانده ای یم شد خانه ات سرای من

ای صاحب من حبیب من ای شاهد من شکیب من
طبیب من مجیب من اجابت کن دعای من

با این همه ناتوانیم میخوانی به هم زبانیم
بی تو گذشت جوانیم ای وای من خدایم

خجل از توبه

از گنهِ دم به دمم آتش طوفنده شدم
هم شدم از توبه خجل، هم زتو شرمنده شدم

صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!
حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم

شعله ای از نار بُدم شاخه ای از خار بُدم
با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم

قطره بُدم بحر شدم ذره بُدم مهر شدم
بلکه درخشنده تر از مِهر درخشنده شدم

وصل تو شد عزت من هجر تو شد ذلت من
با تو سرافراز ولی بی تو سرافکنده شدم

وای بر این بندگی ام مرگ بر این زندگی ام
مرده یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم

بار خدایا کرمی از یم اخلاص نمی
کز شرر عُجب و ریا آتش سوزنده شدم

سیل گنه برد مرا بحر بلا خورد مرا
وای که من غرق در این بحر خروشنده شدم

خاک قدوم ولی ام میثم دار علی ام
با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم

به امید تو دل بسته ام

به امید آمده ام خانه خرابم نکنی
همه کردند جوابم تو جوابم نکنی

بار ها آمدم و باز مرا بخشیدی
با کلام برو این بار خطابم نکنی

همه هستی من این قطره اشک است خدا
وای اگر رحم بر این چشم پر آبم نکنی

به ثوابی که ندارم چه امیدی بندم
آب چون نیست طلبکار سرابم نکنی

به گمان همه من بنده خوبی هستم
پیش چشم همه عاری ز نقابم نکنی

آبرویم همه این است شدم عبد حسین
وای اگر نوکر این خانه حسابم نکنی

من که یک عمر شدم نوکر شش ماهه او
جلوی حرمله ای کاش عتابم نکنی

گر قرارست بسوزم بزن آتش اما
جلوی قاتل ارباب عذابم نکنی

موسی علیمرادی

طلب کم

ما کویریم، ببارید که باران خوب است
ذره ای نم بنشیند به بیابان خوب است

بشود این دل بی ارزش ما وقت سحر
با قدم های تو چون قالی کرمان، خوب است

اینکه در محضر تو شاه و گدا یکسانند
با نگاه تو همین رتبه یکسان خوب است

بعد یک عمر گدایی ز همه فهمیدم
بدهد دست کریمان به گدا نان، خوب است
از کریمان طلب کم، به خدا کاهلی است

طلبیدن ز خدا همچو سلیمان خوب است
راه اگر راه سلوک است بدانید فقط

شاه باشد علی و بنده چو سلمان، خوب است
گریه در روضه به جای خودش، اما گاهی

تک و تنها سحری گریه پنهان خوب است
گریه کردن به لب کشته عطشان خوب است

 ایمان کریمی

رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس

توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم

هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم

رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس
مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم

من از این فلسفه روزه از این فیض عظیم
به همین تشنگی ساده قناعت کردم

روزه هم چشم مرا باز نکرده، نکند
عادتم بود اگر هر چه عبادت کردم

هر چه هستم سر دیوانگی ام می مانم
روزه ام را فقط افطار به تربت کردم

خواستم از عطش روزه بگویم اما
از لب تشنه اش احساس خجالت کردم

روزه ام روضه شد و روضه مرا می کشدم
یاد آن تشنه لب کرببلا می کشدم

 حسن کردی

حالِ سحر

توبه از جرم و خطا، حالِ سحر می خواهد
خلوت نیمه شب،اشک بصر می خواهد

وادی طور همین هیئت هر هفته ماست
 دیدنِ نور خدا اهلِ نظر می خواهد

سختی گردنه عشق زمینت نزند
راه پُر پیچ و خمش مرد سفر می خواهد

صِرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم
 مَحرم راز شدن دیده تر می خواهد

رب سبحان جهت بخشش ما اهل بکاء
محشر از مادر سادات نظر می خواهد

عمل زینب کبری به همه ثابت کرد
سر شکستن ز غم دوست، جگر می خواهد

سر عباس به نی، نکته نغزی دارد
غیر خورشید، سماوات قمر می خواهد

وحید قاسمی

رسیده وقت اجابت نگو دعا نکنم

بهانه ای بده دستم تو را رها نکنم
به راه کج نروم من، دگر خطا نکنم

بیا و ظرف وجود مرا بزرگ نما
برای هر چه که دیدم سر و صدا نکنم

دوباره دعوتم و باز هم بدهکارم
حساب کرده مرا کاش من جفا نکنم

گرفته دست مرا تا به راه کج نروم
رسیده وقت اجابت نگو دعا نکنم

به خاک کرببلا ی حسین مأنوسم
به غیر جنت العلی من اقتدا نکنم

حسین هستی من را برای خود کرده
به غیر نوکریش هیچ اعتنا نکنم

مخواه از من دل داده در همین رمضان
دوباره عزم زیارت به کربلا نکنم

سید مهدی میری

ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود

اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند
خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند

ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود
کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند

من اشتباه کردم ولی مرا رها نکن
بجز تو کیست که به این بی سر و پا کمک کند

گناه کردنم به آبروی من لگد زده
به این بدون آبرو کسی چرا کمک کند؟

اگر هوار میزنم، اگر که جار می زنم
میان راه مانده ام یکی مرا کمک کند

نگو که تحبس الدعا شدم نگو رها شدم
بگو چه حربه ای به من بجز دعا کمک کند

برای من که قبح غفلت و گناه ریخته
حیا بهترین دواست به من حیا کمک کند

بیا مرا درست کن بیا ضرر نمی کنی
نمیشود خدا همش به خوب ها کمک کند

به هر کجا که می روم ضمانتم نمی کنند
به طوس می روم مگر امام رضا کمک کند

اگر که خورده کار من گره؛ گره گشا که هست
به عاشقان، رقیه گره گشا کمک کند

چقدر تا دم سحر سر بریده پدر
به دخترسه ساله روی نیزه ها کمک کند

ز ناقه زجر لعنتی مرا ز مو بلند کرد
به دختر تو عمه به زیر چکمه ها کمک کند

فیض ماه رمضان

دوباره سفره اشک است و فیض ماه خودم
دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

رسیدم اول کاری که معترف بشوم
نشان به کس ندهم نامه سیاه خودم

کسی به جز تو خبردار نیست از حالم
میان محکمه آرم که را گواه خودم؟

قشون اشک فرستاده ام به درگاهت
ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم

به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم
فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم

چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا
چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم

حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم
شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم

چه صبر داری و خسته نمی شوی از من
خودم که خسته ام از این همه گناه خودم

تمام ترس من این است مرگ من برسد
که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم

به دست های خودم ساختم قفس ها را
ببین که حبس شدم در میان چاه خودم

به جز حسین مرا ملجا و پناهی نیست
بگو به من که: بیا بنده در پناه خودم

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم
دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم

رضا رسول زاده

سفره افطارم

نان و پنیر سفره افطارم از شما
آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما

آهنگ قلب بی رمق و هِق هق گلو
العفو و آه و چشم گهر بارم از شما

ماه خدا رسید و مهم پشت ابرها
پنهان شدی و غصّه و غم دارم از شما

با بال های ندبه سوی توبه گاه عشق
پرواز کرده سینه سرشارم از شما

سرچشمه دعای فرج شد لب من و
سرمنزل هر آنچه به سر دارم از شما

راهی به سوی کوی خداوندیِّ نجات
آقا نشان بده ره دیدارم از شما

یار رفیق مانده و آلوده باش تا
قدرم دهد به قدر سر و کارم از شما

در ماه نور روز ظهور تو آرزوست
دل می دهم به تو که دلی دارم از شما

 حسین ایمانی

در ماه غفران غرقه در صهبای رازم

از روزهای گرم تابستان گذر کن
از خواب بگذر سینه را نذر سحر کن

روزه که می گیری نگاهت را نگهدار
از دیدن هر چه به جز خالق حذر کن

دل را به درگاه خدا بسپار بی شرط
با ربّنا خواندن به عرش حق سفر کن

از قید این و آن بکن خود را پس از آن
هر جا که رفتی بر خداوندت نظر کن

آری خدای ما کریم و مهربان است
پروردگار اهل خاک و آسمان است

سوی حریم مغفرت دست نیازم
در ماه غفران غرقه در صهبای رازم

با یا علیُّ یا عظیمُ یا غفورت
کوک است ذکر لعل و ضرب قلب و سازم

وَالله جز درگاه تو جایی ندارم
معشوق من با عشق پاکت در نمازم

تو بنده بد را هم از در رد نکردی
این رحمت و لطف خدایم را بنازم

من بی قرار و نغمه یا رب قرارم
آلوده ام امّا خدا را دوستدارم

یا رب قرار سینه های بی قراری
تو در دل قلب کویریَّم بهاری

تو خوب می دانی شما را دوست دارم
من خوب می دانم که ما را دوست داری

پوشانده ای عیب و گناهم را خدایا
تو آبروی بنده خاطیُّ و زاری

شکی به لطف و رأفت و عشقت ندارم
مهمان شدم تا باز بر جانم بباری

باران رحمت را فرود آور خدایا
از بنده شرمنده ات بگذر خدایا

ماه خدا عید است پس عیدانه دارم
با تو کلامی خالص و مردانه دارم

توبه نمودم قول دادم پس پس از این
حال نویی در بین شهر و خانه دارم

دیگر نمی رنجانم از کارم پدر را
دیگر هوای مادرم جانانه دارم

دیگر نمی گویم دروغ و هجو هرگز
با اهل غیبت شیوه ای خصمانه دارم

بستم برای بندگی با عرش عهدی
چشم انتظارت مانده ام برگرد مهدی

حسین ایمانی

نجوای آسمانیِّ شب زنده دار

حس می کنم شمیم خوش ماه یار را
آهنگ ربّنای لب نوبهار را

کم کم صدای آه سحر می رسد به گوش
آهی که زنده کرده دل بی قرار را

بیدار کرده هاتف درگاه عاشقی
با صوت عاشقانه خود روزگار را

گوش دلت که باز کنی نوش می کنی
نجوای آسمانیِّ شب زنده دار را

راهی به سوی عرش خداوند وا شده
باید گرفت از دل تیره غبار را

با یا علی برو به سوی خالق عظیم
بشکن به یُمن ذکر غفور این حصار را

رحم رحیم سهم دل صاف و صیغلی ست
صیغل بده به توبه خود قلب تار را

توبه پلی ست از دل ما تا حریم عشق
باید نشانه رفت دل افتخار را

با افتخار بال و پر توبه وا کنید
دعوت کنید در حرم گریه یار را

از توبه تا دعای فرج می شود شنید
آوای ندبه های پر از انتظار را

حسین ایمانی

رب خطاپوش تویی عبد خطاکار، منم
مستحق عفو تویی مستحق نار، منم

لطف و کرم بین که دمد بوی گل از پیرهنم
گرچه تو خود باخبری خارتر از خار، منم

گرچه سیه گشته رویم عفو تو داد آبرویم
آن که گناهش شده با عفو تو تکرار، منم

آن که مرا دست تهی دید و پذیرفت تویی
آن که ز لطف و کرمت آمده سرشار منم

آن که رها سازدم از دام خطا کیست؟ تویی
آن که به زنجیر خطا گشته گرفتار، منم

آن که کند جرم مرا از کرمش عفو، تویی
آن که فقط خوانده تو را داور غفار، منم

گر به جحیمم فکنی یا به بهشتم ببری
بنده عشق علی و عترت اطهار منم

میثمم و مهر علی حک شده بر لوح دلم
خاک، ولی خاک در حیدر کرار منم

حاج غلامرضا سازگار


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی