تشیّع چه وقت پیدا شده است؟/ ارتباط انسان با اهلبیت(ع)
آیت الله مظاهری گفت: خدا در ازل تجلّی کرد، تجلّی با همۀ اسماء و صفاتش و حتّی اسماء و صفات متأثرهاش و آنگاه اهلبیت پیدا شد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولیعصر«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات.
بحث این سالهای ما دربارۀ معرفةالنفس، یعنی انسانشناسی و خودشناسی بود. بیست و دو فصل از این بحث را فیالجمله صحبت کردم. فصل بیست و دوم راجع به ارتباطات بود. دربارۀ ارتباط انسان با خدا و ارتباط انسان با خودش و ارتباط با انسان با اعمالش صحبت کردم و قول دادم در این جلسه راجع به ارتباط انسان با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» یعنی بهترین ارتباطها صحبت کنم.
تشیّع چه وقت پیدا شده است؟! از نظر سیر و سلوکیها، از نظر شهودیها و از نظر مثل حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» و شاگردان حضرت امام که ایشان میفرمودند: خدا در ازل تجلّی کرد، تجلّی با همۀ اسماء و صفاتش و حتّی اسماء و صفات متأثرهاش و آنگاه اهلبیت پیدا شد. پروردگار عالم تجلی دیگری کرد یعنی تجلّی ذاتی کرد با همۀ اسماء و صفاتش و حتّی اسماء و صفات مستأثرهاش و آنگاه قرآن پیدا شد و این خلقت در ازل بوده است. پس بدانید سیر و سلوکیها و شهودیها راجع به ولایت حرفهای شیرین و ارزندهای دارند. اما قطع نظر از این حرفها، تشیع در وقتی پیدا شد که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در کعبه، در خانۀ خدا به دنیا آمد.
فاطمه بنت اسد«سلاماللهعلیها» آبستن است و برای زیارت آمده است. من میگویم آمده است برای بیمارستان. دیوار خانۀ خدا شکافته شد و فاطمه بنت اسد رفتند در خانۀ خدا و آنجا زایشگاه فاطمه بنت اسد شد. اینکه چه گذشت، هیچکس نمیداند به جز فاطمه بنت اسد و خدا و افرادی که آنجا بودهاند. بالاخره نور خدا، مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به دنیا آمدند. فاطمه بنت اسد سه روز در خانۀ خدا مهمان خدا بود. مردم هر روز جمع میشدند که چه میشود. تا روز سوم که همه جمع شدند و همان جایی که شکافته شده بود و حضرت فاطمه وارد شده بود، باز شکافته شد و فاطمه بنت اسد با پارۀ ماهش امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بیرون آمدند. چشمهای امیرالمؤمنین بسته بود. چشمها را باز نمیکرد تا اینکه او را به پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دادند. آنگاه چشمها را باز کرد و آیات اوّل سورۀ مؤمنون را خواندند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ، وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[1]»[2]
بعد او را به حضرت ابیطالب«سلاماللهعلیه» دادند و مردم این پارۀ ماه و این معجزۀ باهر خدا را زیارت کردند. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از حضرت ابیطالب و فاطمه بنت اسد اجازه گرفتند که تربیت این بچه با ایشان شود. حتی تربیت غذایی هم با پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» باشد و مادر این بچه پیغمبر اکرم شد. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میفرمایند: من مثل بچهای که به دنبال مادر میدوید به دنبال پیغمبر اکرم میدویدم.[3] پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در غار حرا بودند و او را نیز به غار حرا میبردند. در نهجالبلاغه میفرمایند پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به من میفرمودند:«إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی»[4]
لذا اگر از شما بپرسند شیعهگری چه وقت به وجود آمد؟ باید بگویید از خانۀ کعبه به وجود آمد. آیا میشود او امام نباشد! خیلی سادهلوحی میخواهد که او را امام ندانند. هیچ سنّی را سراغ ندارم که بگوید مولود کعبه دروغ است و امیرالمؤمنین در کعبه تولد پیدا نکرده است. لذا خیلی صاف و ساده میگوییم تشیع از مولود کعبه پیدا شده است.
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مبعوث به رسالت شدند. اول کسی که ایمان آورده، علی«سلاماللهعلیه» است. آنگاه شد اول مؤمن به پیغمبر اکرم. با هم به خانه آمدند. حضرت خدیجه منتظر قدم پیغمبر اکرم و اسلام عزیز بوده است. پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین وارد شدند و تا در زدند، حضرت خدیجه فرمودند چه کسی در میزند؟ هیچ کس حق در زدن ندارد به جز پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم». پیغمبر فرمودند من هستم و مبعوث به رسالت شدهام. حضرت خدیجه نیز ایمان آوردند و به حسب ظاهر یک مؤمن علی و یک مؤمنه حضرت خدیجه شد. معلوم است که پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خیلی خسته و درهم کوبیده بودند. استراحتی کردند و عبایی روی خودشان انداختند. آیۀ شریفه آمد که: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلا»[5]؛ خواب تمام شد و شبانهروز باید زحمت بکشی. همینطور که ماه و خورشید در حرکت شبانهروزی است، باید در حرکت باشی. یا رسول الله! برو این مردم را هدایت کن.
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» را به دنبال سران قریش فرستادند. معلوم است که پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» عزت بالایی دارد. شاید اینجا قدرت تکوینی امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم کار کرده است. همه جمع شدند. همۀ سنیها از جمله سیرۀ ابنهشام و سیرۀ حلبی و شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید مینویسند که همه جمع شدند. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»غذایی هم به آنها داد که غذا شیربرنج بود. غذا را خوردند و پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» سه چیز را میخواستند بگویند: شهادت به خدا و شهادت به نبوّت و شهادت به علی. اوّل فرمودند من چطور آدمی پیش شما هستم؟ همه گفتند یا رسول الله! آدمی هستی امین و عاقل و صادق. فرمود تا حال از من خلافی شنیدهاید؟ همه گفتند نه. فرمودند اگر من بگویم لشکر مجهزی پشت این کوه به شما حمله کرده است، آیا همه میروید؟ همه گفتند آری. گفت اگر چنین است من از طرف خدا مبعوث به رسالت شدهام. پس همه بگویید لا اله الاّ الله. اما تشیّع را تنها نگذاشت. پیغمبر اکرم فرمودند هر کسی اول بگوید، بعد از من خلیفه و وصی من است. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بلند شدند و فرمودند «اشهد ان لا اله الاّالله و اشهد انّک محمد رسول الله». پیغمبر فرمودند بنشین. بار دوّم پیغمبر اکرم تکرار کردند. فرمودند ای مردم! اگر میخواهید آقای دنیا و آخرت باشید، حرف مرا بشنوید و ایمان به خدا و ایمان به نبوّت من بیاورید. بگویید «لا اله الاّ الله تفلحوا». شما را آقای دنیا و آخرت میکنم و هرکس اول ایمان بیاورد، بعد از من خلیفه و وصی من و امام برای شماست. احدی نگفت و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بار دوّم بلند شدند و گفتند «اشهد ان لا اله الاّالله و اشهد انّک محمد رسول الله». پیغمبر اکرم فرمودند بنشین. بار سوّم پیغمبر اکرم تکرار کردند که ای مردم میخواهید آقای دنیا و آخرت شوید، یعنی میخواهید حکومت مطلق از شما باشد، آیا میخواهید برسید به آنجا که همه مطیع شما باشند؟ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛[6] من از طرف خدا مبعوث به رسالت شدهام و از طرف خدا مأمور شدهام به شما بگویم و هرکسی که اول ایمان به من بیاورد، بعد از من خلیفه و وصی من است. کسی جواب پیغمبر را نداد و بار سوّم امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بلند شدند و گفتند: «اشهد ان لا اله الاّالله و اشهد انّک محمد رسول الله».
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند ای مردم! خدا و من رسول خدا و او هم بعد از من وصی من و خلیفۀ شما و امام بر شماست. آنگاه جلسه تمام شد.[7] از همان تبلیغ اوّل که از طرف خدا، پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مأمور شدند و چهل نفر از سران قوم را وعده گرفتند و اظهار خدا و پیغمبر و اظهار وصایت کرد، تشیع از همان وقت پیدا شد.
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» شروع کردند و دوش به دوش خدا، نبوّت و ولایت بود. جایی نداریم که پیغمبر اکرم کوتاه آمده باشد. یک سنّی نمیتواند بگوید پیغمبر اکرم اینجا کوتاه آمده است. در هر فرصتی پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمودند خدا، پیغمبر، علی. از جمله این حدیث ثقلین خیلی بالاست. شاید پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» این حدیث ثقلین را در بیش از هزار مورد فرمودهاند. در هر فرصتی میفرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»[8]
اگر میخواهید گمراه نشوید و اگر هدایت میخواهید، قرآن،عترت و عترت، قرآن. یعنی گفتن «لا اله الاّ الله» فقط فایده ندارد. این «لا اله الاّ الله» باید دست کسی باشد که به یک دستش قرآن و به دست دیگرش ولایت اهلبیت باشد. آنگاه هدایت میشود و الاّ ضلالت است. چند روز قبل دم مرگ به مسجد آمدند. نماز را نشسته خواندند و نمیتوانستند ایستاده بخوانند. منبر رفتند و بعد در منبر گفتند این نماز مختص من بود. اوّل فرمودند ای مردم من چه پیغمبری برای شما بودم؟ همه گریه کردند و گفتند خوب پیغمبری بودی. ما جهنّمی بودیم و ما را بهشتی کردی و ما بدبخت و بیچاره بودیم و ما را آقا کردی. فرمودند ای مردم! اگر رستگاری میخواهید با روایت ثقلین است. روایت را خواندند:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»
خدا، پیغمبر، ولایت و قرآن. اگر یکی از این چهار مورد نباشد، بدبختی و ضلالت است. آمدند خانه و اطاق پر بود. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دم مرگ بودند. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در مدت عمرشان چیز ننوشتند و بنا نبود چیزی بنویسند. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در مدت عمرشان چیزی نخواندند. البته میتوانستند بخوانند، اما بنا بود نخوانده و ننوشته این قرآن را تحویل مردم دهند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمـزه مسئله آموز صد مدرس شد
اما در اینجا تصمیم گرفتند علی و تشیع را بنویسند. سنّیها میگویند پیغمبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»فرمودند: «ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَ الدَّوَاةِ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»[9]
همۀ سنّیها میگویند. از این جملۀ «لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً» معلوم میشود که میخواستند روایت ثقلین را بنویسند. در مجلس متوجّه شدند که پیغمبر میخواهند چه کنند، بنابراین نگذاشتند. جسارتی هم به پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» شد. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همه را بیرون کردند و ننوشتند و در اطاق، علی و زهرا ماندند و بعد هم حسن و حسین آمدند روی سینۀ پیغمبر و آنگاه پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از دنیا رفتند.
[1]. المومنون، 1تا3: «به نام خداوند رحمتگر مهربان به راستی که مؤمنان رستگار شدند، همانان که در نمازشان فروتنند، و آنان که از بیهوده رویگردانند»
[2]. ر.ک: امالی الطوسی، ص 708.
[3]. نهج البلاغة، خطبه 192.
[4]. نهج البلاغة، خطبه 192.
[5]. المزمّل، 1و 2: «ای جامه به خویشتن فروپیچیده، به پا خیز شب را مگر اندکی.»
[6]. النساء، 59: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.»
[7]. ر.ک: الطبقات الکبری، ج 1، ص 61؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 121؛ الکامل فیالتاریخ، ج 2، ص 61؛ سیرة الحلبیه، ج 1، ص 404 و...
[8]. الاحتجاج، ج 2، ص 450؛ جهت اطّلاع از سایر مصادر روایت ر.ک: بحار الأنوار، ج 23، ص 106تا 152 و إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقّات آن، ج 9، ص 309 تا 375 و ...
[9]. الطبقات الکبری (ابن سعد)، ج 2، ص 188؛ ر.ک: تاریخ الطبری، ج 3، ص 193و...
نظرات شما عزیزان: