آمدی و کعبه، لحظه های رسیدنت را در آغوش معطرش تجربه کرد.
آمدی و آفتاب در تلألو چشمانت قد کشید.
تو نخستین بشارت خداوندی پس از پیامبر؛ ادامه دهنده جاده ای
که او در طول سال هایی پر مشقت، به سمت یگانه پرستی گشوده بود.
زمزمه های تنهایی ات را نخلستان های کوفه به شهادت می آیند.
اجاق همیشه روشن عدالتت، تا جهان باقی است
دل های آزاده بشریت را گرم خواهد کرد.
نگاهت، تصویر مردانگی و راستی است و کلامت زندگی.
قدم هایت، چشمان خاک را روشن می کند.
غدیر، دریایی است خروشان که از قطره قطره اش
اقیانوسی از عدل و مهربانی زاده می شود.
نهج البلاغه ات را که می گشایم، بارانی از معرفت
سر و روی جانم را شست وشو می دهد.
کمر راست می کنم و غبار هر چه جهل را از خاطرم می زدایم.
رها می شوم از میله های سرد زمستان و بهار تار و پودم
را در خویش می گیرد.
ای عدالت گستر جاویدان!
از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات
تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛
از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب
می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را.
از تو می گویم ای نخستین ایمان آورنده!
«لیلة المبیت»، آوازه شجاعتت را از خاطر نخواهد
برد و تاریخ عرب، روایت پهلوانی ات را.
آمدی و ندای مهرورزی ات
جهان خاموشمان را به تغزل فرا خواند.
معصومه داوود آبادی
نظرات شما عزیزان: