او از يارى فقرا روى برنمىگرداند و خانهاش پناهگاه نيازمندان بود."كرم و سخاوت" ،"دورانديشى و درايت" و"عفت" از وى بانويى پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب"سيدة نساء قريش" كه در آن زمان به وى دادهشد، از نفوذ اجتماعى و عمق احساس احترام مردم به وى پرده برمىدارد. كمالات روحى و عقلى و حسنظاهر وى سببشد تا گروه كثيرى از مردان، انديشه همسرى او را در سر بپرورانند "عقبةبن ابىمعيط"،"صلتبن شهاب"،"ابوجهل" و"ابوسفيان" ازجمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قريش بودند كه دست تمنا به سوى او درازكردنداما خديجه درخواست آنها را با ابراز بىعلاقگى به ازدواج ردكرد. او در بخشى از گفتگوهايش با"ورقةبن نوفل اسدبن عبدالعزى"، پسرعمويش، نيافتن شخص موردنظر را دليل عدم تمايل به ازدواج دانستهاست.خديجه كه بر آيين حنيف ابراهيم خليلالله باقىبود، اوقاتى از روز را با علماى مذهبى مىگذراند و از سخنان و معارفشان بهرهمىبرد. در اين نشستها گاه صحبت از ظهور پيامبرى از قريش به ميان مىآمد كه خديجه را سخت در تفكر فرو مىبرد.
روزى همراه گروهى از زنان با يكى از علماى يهود گفتگو مىكرد كه رهگذرى جوان و بلندقامت توجهشان را جلبكرد. عالم يهودى از خديجه خواست او را به مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم يهودى از جوان خواست كتف خود را بنماياند. رهگذر پيراهن خود را كنارزد. او به دقت نگريست، درخشش نور نبوت را كه در كتابهايشان بشارت داده شده بود، در كتفش ديد و گفت: اين مُهر پيامبرى است.
خديجه، بعد از سؤال از دليل عالم يهودى و دريافت جواب گفت: اگرعموهايش اينجا بودند اجازه نمىدادند تو چنين كنى، زيرا بهشدت از وى مراقبت مىكنند.
عالم يهودى گفت: او با زنى از قريش كه بزرگ قبيلهاش شمردهمىشود، ازدواج خواهدكرد.علاوه بر اين يكبار نيز درخواب ديد كه خورشيد بالاى مكه چرخيد و درخانهاش فرودآمد. او اين خواب را با پسرعمويش"ورقة"، كه مسيحى بود و با كتب آسمانى آشنايى داشت، درميان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگى كه شهرت جهانى مىيابد ازدواج خواهىكرد.
مجموعه شواهد فوق خديجه را وامىداشت كه از راهى عاقلانه گمشدهاش را سوى خود بكشاند، پس شخصى را نزد امين قريش فرستاد و پيامداد كه با مقدارى ازاموال او به تجارت بپردازد و چون امين پذيرفت او را با بهترين كالاها و غلامش ميسره راهى شام كرد.گروه كثيرى از تاريخنگاران براين عقيدهاند كه ابوطالب از خديجه(س) خواست تا مالى براى تجارت در اختيارمحمد(ص) بگذارد.گروهى ديگر با اين نظر به مقابله پرداخته، مىگويند: عزت و شرف ابوطالب اجازهنمىداد كه آنها اجير شخص ديگرشوند. پس بايد گفت كه وى بهطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجير خديجه نشد.ميسره در بازگشت كرامات امين قريش، خصوصا ملاقات راهب با وى ، را براى خديجه بازگوكرد.
فصل وصل
جوانههاى مهراينك درخديجه به بارنشستهبود، او جوانى پاكدامن و امين پيش روى خود داشت كه عرق نجابت از صورتش ريزان و پاكى دلش از صداقتسيمايش آشكاربود. بانوى قريش بطور مستقيم تقاضاى ازدواج كرد. او به امين قريش چنين گفت:"يابنعم انى رغبت فيك لقرابتك وسطتك فى قومك وامانتك وحسن خلقك وصدق حديثك."
اى پسرعمو، من به خاطرخويشاوندى، شرافت تو درميان مردم، امانت، خوشخلقى و راستگويىات به تو تمايل پيداكردم.
محمد(ص) پيشنهاد خديجه را پذيرفت و عمويش ابوطالب را ازآنچه رخ دادهبود آگاهساخت. ابوطالب همراه جمعى از بنىهاشم به نزد عموى خديجه"عمروبن اسد"رفت و تقاضاى ازدواج كردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: ... او به خديجه و خديجه به وى علاقهدارد اينجا جمع شدهايم كه با رضايتخودش خطبه بخوانيم.»
به اين ترتيب خورشيد مكه، درحالى كه تنها بيستوپنجسال ازعمرش را پشتسرمىگذاشت ، بر بام بختسرور زنان قريش تابيدن گرفت، خديجه،همسرآفتاب شد و فصل نوينى در زندگى هردو پديدآمد. خديجه(س) با محمد(ص) پيوندى ابدى برقرارساخت؛ همدل، همسر، همراز وى شد.
قبل از طلوع وحى
بعد از مراسم خواستگارى، خديجه پسرعمويش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد(ص) برو و بگو: غلامان و كنيزان و هرآنچه مالك آنم به تو بخشيدم؛ هرگونه كه بخواهى مىتوانى درآنها تصرف كنى.پس ورقه ميان زمزم و مقام ايستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خديجه شما را شاهد قرار مىدهد بر اينكه اونفس ومال وغلامان وهرآنچه دارد را به محمد بخشيده است.
البته سرور زنان قريش درعمل نيزگفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى ازعلاقه پيامبر به اخلاق پاك زيد،"يكى ازغلامانش" آگاهشد، غلام را به وى بخشيد.(اوهمان شخصى است كه جزء سابقين دراسلام شد).
توان اقتصاديش را تا لحظه وفات درخدمت همسرش قرارداد ودرسايه عشق فرصت عبادت وخلوت بيشتر درغارحرا را برايش فراهم مىساخت.
البته زندگى سرورزنان قريش دركناراين امتيازات با تلخيهايى نيزهمراه بود؛ زنان آن روزگارچون مردان با مفاهيمى مانند خوش رفتارى، راستگويى و امانتدارى بيگانه بودند و فلسفه ازدواج خديجه با يتيم تهيدست قريش را درك نمىكردند. از اينرو لب به طعنه مىگشودند، خواسته يا ناخواسته سروربانوان قريش را دراندوه فرو مىبردند. آنها روابط خود را با خديجه قطعكردند و او را تنها گذاشتند.
بزرگ بانوان قريش براى رويارويى با اين پديده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنيدهام كه شوهران شما برمن خرده مىگيرند كه چرا با محمد(ص) وصلت كردهام. اينك از شما مىپرسم آيا مانند محمد درجمال، خوشرفتارى، خصلتهاى پسنديده و فضل و شرف دراصل و نسب درمكه وغيرآن سراغداريد؟ گرچه خديجه با طرح اين سؤال به آنان فهماند كه همسنگى براى محمد(ص) يافت نمىشود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاككند ودر رفتارشان دگرگونى محسوسى پديد آورد.
رسالت غيرعلنى
خديجه(س) پيوسته درانتظاردرخشش انوار نبوت ازسيماى مهربان همسرش بود از اينرو وقتى پيامبرازغارحرا به خانه آمد و ماجراى نزول فرشته وحى را برايش بازگفت، بىدرنگ آن را تاييدكرد و به درستى گفتار پيامبرايمانآورد.او گفت: اى پسرعمو، شاد و ثابتقدم باش. سوگند به كسى كه جان خديجه دردست اوست، من اميدوارم تو پيامبراينامتباشى.
حضرت خديجه (س) در تمام مراحل زندگيش با پيامبر گرامي اسلام يار وآرام بخش ايشان بود. البته جايي براي تعجب وجود ندارد چرا كهدرمحدوده روابط سالم خانوادگى اين كارمنطقى و آرمانى است؛ روابطى كه آيين اسلام نيزبه آن تاكيد نمودهاست."هوالذى خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها."(روم/21)او كسى است كه براى شما ازخودتان زوجهايى آفريد تا آرامش يابيد.نمونههاى متنوعى ازايجاد آرامشدر زندگى خديجه(س) و پيامبر اكرم(ص)وجود دارد. ابنهشام مىنويسد:
"خديجه(س) به پيامبر(ص) ايمانآورد، گفتارش را تصديقكرد واو را يارىداد واولين شخصى است كه به خدا و رسولش و درستى آيات الهى ايمانآورد. خداوند به اين طريق به پيامبرش آرامشداد به نحوى كه هيچ خبر ناراحتكنندهاى ازقبيل رد و تكذيب را نمىشنيد مگراينكه خداوند به واسطه خديجه(س) گشايشى برايش ايجاد مىكرد. وقتى خدا پيامبرش را به خديجه(س) برمىگرداند، او را ثابتقدم مىكرد؛ دشواريها را براو آسان مىكرد و تصديقش كرده، كار مردم را برايش آسان مىساخت رحمتخدا براو باد."
آنچه بر عظمت اين خدمت مىافزايد اين است كه هيچگاه خود از راحتى ظاهرى مطلوبى برخوردار نشد، نه آن زمان كه با رسول خدا(ص) ازدواجكرد و طعن و ملامتشنيد و نه در مراحل ديگر. تاريخ بهخوبى اسم برخى از آزاردهندگان و برهمزنندگان آرامش خانه رسول(ص) را ثبت كردهاست."ابولهب، حكمبنعاصبن اميه، عقبةبن ابىمعيط، عدىبن حمراثقفى و ابنالاصداء هذلى" همسايگانى بودند كه آزارش مىدادند. و آسايش را ازخانه وى سلب مىكردند. يكى از اينان، هنگامى كه پيامبر(ص) درحال نماز بود، رحم گوسفندى را برسرآن بزرگوار انداخت.يكبار نيز شخصى خاك برسرآن حضرت ريخت، پيامبر(ص) با همان حال به خانه رفت. وضع پريشان پدرهمه را در نگرانى و اندوه فروبرد. يكى ازدختران رسول(ص) بپاخاست، خاك از سر پدر زدود و گريست. پدر گفت: دختركم گريهنكن خداوند نگاهبان پدرت است.
جُهال عرب براى انتقام ازپيامبر(ص) تصميم گرفتند بستگان وى را از خانههايشان بيرونكنند. ازاينرو دختر خديجه(س) را طلاقدادند و ضربهاى ديگر به سرورزنان قريش واردساختند. بااين حال بانوى پارساى پيامبر(ص) با درايت و صبرمحيط خانه را آراممىساخت و حتى براى رفع ناراحتىهاى پيامبر(ص) تلاش مىكرد.
ايمان خديجه (س)
حذيفه:"خديجه(س) سابقه نساءالعالمين الى الايمان بالله وبمحمد(ص)". خديجه(س) در بين زنان اولين زني بود كهبه خدا ومحمد(ص)ايمان آورد.
ابنعباس:" كانتخديجة(س) بنتخويلد اول من آمن بالله ورسوله وصدق محمدا فيما جاء بهعن ربه."
خديجه(س) اولين كسى بود كه بهخدا و رسول(ص) ايمانآورد. و محمد(ص) را، در آنچه از سوى خدايش آوردهبود، تصديقكرد.
ابنهشام:" آمنتبه خديجه(س) بنتخويلد وصدقتبماجاء مناللهووازرته على امره وكانت اول من آمن بالله وبرسوله وصدق بما جاء منه."
خديجه دختر خويلد به او [محمد] ايمانآورد وآنچهرا ازطرف خدا آورده تصديقكرد، او را در كارش يارىداد. واولين كسى بود كه به خدا ورسول ودرستى آنچه آوردهبود ايمانآورد.
مسلم:" كانتخديجه وزيره صدقعلىالاسلام كان يسكن اليها."
خديجه وزيرپيامبربود، اسلام را تصديقكرد وپيامبربه واسطه اوآرامش مىيافت.
طبرى:" فلما اكرم رسولالله بنبوته آمنتبه خديجه."
وقتى پيامبربه نبوت تشرفيافت، خديجه به او ايمانآورد.
اظهاراسلام
خديجه درهمان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلامكرد. ابويحيى بنعفيف ازپدرش و اوازجدش عفيف، كه تاجرمشهورى بود روايت كرده كه وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظرهاى شگفت روبهرو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن ديد. از ابنعباس درباره كردار آنها پرسيد. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشتسرش على وآن زن هم همسر محمد(ص) خديجه است. غيراز اينها كسى را براين آيين سراغ ندارم.
حضرتعلى(ع) خود خاطره آن روزها را چنين بيان مىكند:" لميجمع واحد يومئذ فىالاسلام غيررسولالله وخديجه وانا ثالثهما ارى نورالوحى والرسالة اشم ريح النبوة."كسى آنروز دراسلام جمعنشد غيرازرسولخدا، خديجه و من سومين آنها بودم. نوروحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را به مشام احساس مىكردم.
وجود شخصيتهايى چون ابوطالب و خديجه، به اين دليل كه داراى موقعيتبرتراجتماعى بودند، ازبار فشارهاى روانى و ظاهرى مشركان عليه آيين نوپاى محمدى(ص) تا حدود زيادى مىكاست.ابوطالب به خاطراينكه بتواند همچنان به يارى رسول خدا(ص) ادامهدهد ايمان خويش را پنهانداشت وموقعيت اجتماعى و قبيلهاى خود را حفظ كرد.اما خديجه با شهامت تمام همراه على(ع) دراعلام موجوديت جامعه كوچك اسلامى شركتجست و ازموقعيت اجتماعى خويش چشمپوشى كرد.
دعوت آشكار
سهسال پس ازآغازبعثت، پيامبراكرم دعوتش را علنىساخت.
ابوطالب، خديجه وعلى(ع) با جان و دلازوى پشتيبانى كردند. خدمات حضرت خديجه دراين دوران ازدو جنبه قابل ارزيابى است.
1- حمايت اجتماعى
حضرت خديجه(س) به دليل وجهه مناسب اجتماعى توانستبارها پيامبررا از شرجهال برهاند؛ براى مثال پيامبر(ص) در ايام حج، بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند نداداد كه، اى مردم من فرستاده پروردگارم. آنگاه به كوه مروه رفت و سهبارسخن پيشين را تكراركرد. عربهاى متعصب هريك سنگى برداشته درپى پيامبر روانهشدند.
ابوجهل سنگى پرتابكرد كه به پيشانى رسول اكرم(ص) اصابتكرد، خون از پيشانىاش جارىشد. پيامبر به كوه ابوقبيس رفت، مشركان نيزدرپى او روانهشدند. حضرت على(ع) خود را به خديجه رساند و موضوع را به وى بازگفت. اشك برگونههاى خديجه جارىشد، ظرفى ازغذا برداشت و براى يافتن پيامبرباعلى(ع) راهى كوهها و دشتها شد. جبرييل برپيامبر(ص) نازلشد و فرمود: از گريه خديجه ملايك به گريه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام مىرساند. و او را به خانهاى بهشتى كه از نور زينتشده، بشارتبده.
خديجه و على پيامبر را يافته، به خانه آوردند. مردم به خانه خديجه حملهورشده، خانه را سنگباران كردند. خديجه بيرونآمد وگفت: آيا از سنگباران كردن خانه زنى كه نجيبترين قوم شماست، شرم نداريد؟
مردم با شنيدن سخنانش پراكنده شدند و او براى مداواى همسرش به خانه بازگشت. پيامبراسلام(ص) سلام خدا را به وى رساند. اودرپاسخ گفت:
ان الله هو السلام و منه السلام وعلى جبرييل السلام وعليك يارسولالله السلام وبركاته. خدا خود سلاماست وسلام از اوست و سلام برجبرييل و برتو اى رسولخدا، رحمت و بركات خداوند برتو باد.
2- حمايتهاى عملى و مالى
حضرت خديجه نهتنها ازاعتبارو موقعيت اجتماعى خود براى دفاع ازرسولاكرم سود مىبرد، بلكه با ورود به صحنههاى دشوار به دفاع ازحريم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابىطالب حضوريافت.و همراه پيامبر سهسال درآنجا به سربرد. اين سهسال را مىتوان سالهاى اوج فداكارى خديجه ناميد. او درطول سهسال تحريم اقتصادى تامين نيازهاى مالى مسلمانان را برعهده داشت.علاوه براموال خديجه، ثروت بستگان او مانند حكيمبن حزام نيز درجهتيارى دين محمدى(ص) صرف مىشد.
پيامبراكرم بارها فداكارى حضرت خديجه را مطرحساخت و براين حقيقت كه او در راه اسلام از اموالش گذشت تاكيدكرد.
به سوى معبود
خديجه بيستوچهارسال با پيامبر زندگىكرد و سرانجام دربستربيمارى افتاد. پيامبر(ص) كه بربالين او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با مريم دخترعمران و آسيه دخترمزاحم برابرى دادهاست.
وقتىروح خديجه به سوى جهان جاودان پركشيد پيامبرسخت گريست. چون درحجون قبرى برايش كندند، پيامبر خود به راه افتاد؛ همچنان كه اشك ازچشمانش مىباريد داخل قبر شد و خوابيد، افزونتر از قبل گريست و او را دعاكرد.آنگاه برخاست و با دستخويش همسرش را درقبرگذاشت.چون درآن زمان نماز ميت واجب نشدهبود، نماز بر وى خواندهنشد.فاطمه، يادگارخديجه گرد پدرمىگشت، خود را به دامان او مىآويخت، بهانه مادر مىگرفت و دل دردمند پدر را آتش مىزد. پيامبرجزسكوت چيزى نداشت؛ جبرييل نازلشد و گفت: اى پيامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته كه درونش آشكار است و درآنجا هيچ سختى و تلخى نيست.
به اين ترتيب فرشته الهى پايان رنجها و محنتهاى خديجه را اعلامكرد.
محققان زمان وفاتش را سهسال قبل ازهجرت مىدانند.در سال727ه.ق قبهاى بر قبر وى ساختند كه درسال 1344ه.ق به وسيله وهابيون ويرانشد.
به ياد تو
قلب پرمهرپيامبر(ص) هيچگاه نام خديجه را از صفحه خويش پاكنكرد و چراغ مهروى را تا آخر عمر فروزان نگاهداشت. او دوستداران خديجه را دوست مىداشت. عايشه مىگويد: روزى خواهر خديجه خواستخدمت پيامبر بيايد. تا رسولخدا نام خديجه را شنيد، چشمانش برقزد. گفتم: چقدر زياد به فكرش هستى. پيرزنى بود كه مُرد و خدا بهتر از آن را به تو رساندهاست.
پيامبر به شدت برآشفت و فرمود: والله بهتر ازخديجه روزى من نشدهاست. وقتى مردم مرا تكذيب كردند به من ايمانآورد و زمانى كه مردم ازانفاق ثروت خويش خوددارى مىكردند مال خود را انفاقكرد.
پيامبر چنان شخصيتخديجه را بزرگ مىشمرد كه گفتارش ديگران را به شگفتى وامىداشت. عايشه مىگويد: به هيچكس به اندازه خديجه حسرت نبردم، بهخاطر يادكرد پيامبرازاو.رسولخدا از خديجه چنان يادمىكرد كه گويا جز او زنى در عالم نبود.هيچگاه پيامبرازخانه بيرون نمىرفت مگراينكه خديجه را مىستود.
پيامبر در سالگرد وفاتش اشكريخت و او را دعاكرد.او به زنانش مىفرمود: فكرنكنيد مقامتان بالاتر ازاوست زمانى كه كافر بوديد، ايمانآورد و مادر فرزندانم است.آن بزرگوارروزى چهارخط بر زمين كشيد و پرسيد: مىدانيد چيست؟ حاضران اظهار بىاطلاعى كردند. حضرت فرمود: بافضيلتترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دخترخويلد، فاطمه دخترمحمد(ص)، مريم دخترعمران و آسيه دخترمزاحم همسر فرعون.
روزى به اصحاب فرمود: از مردان، تعداد بسيارى به كمال رسيدند و ازميان زنان به كمال نرسيدند مگرمريم دختر عمران، آسيه دخترمزاحم زن فرعون، خديجه دخترخويلد و فاطمه دخترمحمد.
سالها بعد وقتى خواستند خبرخواستگارى على(ع) از فاطمه(ع) را به اطلاعش رسانند، گروهى از زنان به نزدش آمده، گفتند: با پدرو مادرهايمان فدايتشويم اى رسولخدا، براى كارى جمعشدهايم كه اگر خديجه زندهبود چشمش روشن مىشد. تا نام خديجه بردهشد، پيامبرگريست. امسلمه پرسيد براى چه مىگرييد؟ فرمود:
«خديجه واين مثل خديجه صدقتنى حين يكذبنى الناس وايدتنى على دين الله واعانتى عليه بمالها ان الله عزوجل امرنى ان ابشر خديجه بيت فى الجنة من قصر الزمرد لاصعب فيه ولانصب.»
خديجه! و كجاست مثل خديجه؟ زمانى كه مردم تكذيبم كردند تصديقم كرد. بردين خدا ياريم نمود. و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمانداد تا او را به قصرى زمردين بهشتى كه سختى و محنت در آن نيستبشارتدهم.
_______________________________
منابع:
الاصابة فى تمييزالصحابة، تاريخ طبرى، اسلام و عقايد و آراء بشرى يا «اسلام و جاهليت»،قصصالعرب،سيراعلامالنبلاء،الاستيعاب،طبقات كبرى ابنسعد،سيره نبوى ابنهشام،اسدالغابه،تاريخ الخميس،الصحيح من سيرةالنبى،نهايةالارب، الكامل فى التاريخ،بحارالانوار، الاستيعاب،سيره حلبيه،امالى صدوق، المستدرك على صحيحين،نهجالبلاغه، خطبه قاصعة، كشفالغمه، مناقب آل ابىطالب،الفصول المهمة، سفينةالبحار.
نظرات شما عزیزان: