دلت را به اندرز زنده بدار و بپارسائى بمیران و به یقین نیرومند ساز و با آگاهى روشن کن و بیاد مرگ خوارش بدار و بقبول نیستى وادارش ، زشتىهاى دنیا را به او بنمایان و از یورشهاى روزگار بر کنارش دار و زشتىهاى ایام گذران را بر او نمودار کن و داستانهاى پیشینیان را برایش بازگوى و بگو که بر آنها بر اثر تبهکاریهاشان چه گذشته است ، در شهرهاى بازمانده و یادگارهاى ویران و کهنشان سیر کن و ببین که چه کردند و بکجا رفتند و در کجا آرام گرفتند ، آنگاهست که مىبینى دوستانشان را گذاشتند و بخانه تنهائى گور فرو رفتند ،تو هم بزودى سرنوشتى بمانند آنها خواهى داشت پس جایگاه خویش را نیکو گردان و آخرتت را بدنیایت مفروش ، آنچه را نمیدانى و بدشواریت مى اندازد مگوى و براهى که از گمراهیش بیم دارى پا مگذار زیرا خوددارى بهنگام سرگردانى بهتر از فرو رفتن در ناگواریهاست مردم را به نیکى وادار کن تا از نیکوکاران باشى و زشتى را با دست و زبانت دور کن و با تلاشى فراوان از تبهکاران کناره گیر ، و در راه خدا از سرزنش ، توبیخگران مهراس و براى حق خود را بگرداب مهالک انداز و در دینت ژرفاندیش باش و خویشتن را بسختى عادت ده . . . . . ) 1 و بجاى دیگر هر دو فرزندش حسنین را چنین سفارش میکند :
« شما را و خاندانم را و هر کس که سفارش من به او میرسد ، به پرهیزگارى و نظم در کارها وصیت میکنم ، بین خود را اصلاح کنید که از پیامبر شنیدم اصلاح بین مردمان از همه نمازها و روزهها بهتر است ، خدا را ، خدا را ، به یتیمان روى آورید و دهانشان را بىغذا نگذارید و کوچکشان نشمارید ، خدا را ، خدا را ، بهمسایگان نیکى کنید که
-----------
( 1 ) نامه 31 نهج البلاغه
پیامبر آنچنان درباره همسایگان سفارش میفرمود که گمان بردم از یکدیگر ارث میبرند ، خدا را ، خدا را ، از قرآن دورى نکنید و نگذارید دیگران در عمل کردن به آن از شما پیشى گیرند ، خدا را ، خدا را ،نماز را بزرگ شمارید که پایه دین شماست ، خدا را ، خدا را ، بخانه خدا روى آورید و آنرا تنها نگذارید ، خدا را ، خدا را ، در راه خدا جهاد کنید با سرمایهها و جانها و زبانهایتان ، بر شما باد که بیکدیگر به پیوندید و ببخشید و از دورى و ستیز بپرهیزید ، هرگز امر بمعروف و نهى از منکر را ترک نکنید که در اینصورت تبهکاران بر شما چیره میشوند و دعاهایتان پذیرفته نمىشود ) 1 و در سخنانى کوتاه چنین میفرماید :
« بخل ننگ است و ترس کاستى است ، تنگدستى زیرک را از بیان دلیل گنگ مىسازد ، بینوا در شهر خود تنهاست ناتوانى آفت است شکیبائى دلاورى است ، پارسائى توانگرى و تقوى سپر آتش جهنم است » 2 و باز چنین میفرماید :
« با مردم چنان آمیزش کنید که اگر بمیرید بر شما بگریند و اگر زنده بودید با شما مهربانى کنند ، چون بر دشمن خویش پیروز شدى بشکرانه پیروزیت بر او ببخشاى » 3
-----------
( 1 ) نامه 47 نهج البلاغه
-----------
( 2 ) گفتار کوتاه نهج البلاغه
-----------
( 3 ) گفتار کوتاه 9 و 10 از نهج البلاغه
و بدیگر بار مردم را چنین اندرز میدهد :
( بخشنده باش ولى در بخشندگى زیادهروى مکن ، میانهرو باش و سختگیر مباش ، بهترین بىنیازى ، دورى از آرزوهاست ، آنکس که در رنجانیدن مردمان بشتابد ، دربارهاش آنچه نمیدانند بگویند ، هر کس آرزوهایش را دراز گرداند به تبهکارى افتد ) 1 و بدیگر سخن ، امام مکارم اخلاقى را برمىشمارد و برتریهاى آنها را بازگو مىکند و دستاوردهاى نیکویشان را چنین بیان میدارد « هیچ سرمایهاى سودمندتر از خرد و هیچ تنهائىیى ترسناکتر از خود خواهى و هیچ خردى بمانند اندیشیدن و هیچ بزرگوارىیى بمانند پرهیزگارى و هیچ همدمى بهتر از خوشخوئى و هیچ میراثى بمانند ادب و هیچ پیشوائى بمانند توفیق و هیچ بازرگانىیى سودبخشتر از شایستهکارى و هیچ سودى مانند پاداش خدائى و هیچ پارسائى بهتر از برکنارى شبههها و هیچ پاکدامنى برتر از دورى حرامها و هیچ دانشى بمانند اندیشه و هیچ عبادتى مثل انجام فرائض و هیچ ایمانى بمانند شکیبائى و آزرم و هیچ افتخارى همچون فروتنى و هیچ شرافتى بمانند دانش و هیچ عزتى مثل بردبارى و هیچ پشتیبانىیى استوارتر از مشورت نیست » 2
-----------
( 1 ) گفتار کوتاه 34 نهج البلاغه
-----------
( 2 ) گفتار کوتاه 109 نهج البلاغه
امام از وفادارى سخن میگوید و وفاداران را مىستاید و چهره زشت فریبکاران را ترسیم میکند و میگوید مردان حق با آنکه راه فریبکارى را میدانند براى رعایت فرمان خدا از آن کناره میگیرند و در این باره چنین میفرماید :
« وفادارى همدم راستى است و من سپرى نگهدارندهتر از وفا نمىشناسم و آنکس که بداند بکجا باز میگردد هرگز مردم را نمىفریبد و ما اکنون در روزگارى بسر میبریم که مردمش فریبکاران را زیرک مىشمارند و آنها را خردمند و چارهجو مىدانند اینها را چه میشود ؟ خدایشان بکشد اندیشمندان و چارهجویانهم راه فریب را مىشناسند لکن فرمان و نهى خدا آنها را از فریبکارى بازمیدارد و این بىدینانند که از هر فرصتى براى مکر و فریب سود مىبرند » 1 على هواپرستان و دنیادوستان و صاحبان آرزوهاى دراز را از کردار زشتشان برحذر میدارد و خطاب به آنها چنین میفرماید :
« اى مردم ، بیش از هر چیز از دو چیز درباره شما مىترسم ، هواپرستى و آرزوهاى دراز ، هواپرستى شما را از راه حق باز میدارد و آرزوى دراز آخرت را از یادتان مىبرد ، آگاه باشید که دنیا با شتاب از شما روى برمیگرداند و از آن چیزى براى شما نمانده ، جز تهمانده کاسهاى که آنرا کج کنند ، آگاه باشید که آخرت پیش مىآید و دنیا و آخرت هر کدام فرزندانى دارند ، پس شما فرزند آخرت باشید نه دنیا و هر
-----------
( 1 ) خطبه 41 نهج البلاغه
فرزندى بزودى در روز رستاخیز بمادرش مىپیوندد امروز روز کردار است نه حساب و فردا روز حسابرسى است و روز عمل نیست » 1 در اندرزى اخلاقى که بگفته گردآورنده نهج البلاغه اگر در این کتاب پندى جز آن نبود مردم را کافى بود بمردى که از امام خواست نصیحتش کند ، سخنانى چنین تام و کامل و سودبخش بیان داشت و فرمود :
« از آن گروه مباش که بدون شایستهکارى ، پاداش آخرت خواهند و بازگشت بخدا را با امیدهاى دراز دنیائى بتأخیر افکنند همچون آنکس مباش که درباره دنیا مانند پارسایان سخن گوید ولى چون دنیاپرستان بدنیا دل بندد ، هر چه به او بدهند سیر نشود و اگر چیزى به او نرسد قناعت نورزد ، از سپاس بخششها فروماند و زیادهخواه و فزونى طلب باشد مردم را از بدى بازدارد و خود باز نایستد و به آنچه خویش نمىکند مردم را فرمان دهد ، شایستهکاران را دوست بدارد ولى رفتارش چون آنان نباشد و تبهکاران را دشمن دارد و خود همچون آنها باشد ، از مرگ براى گناهان فراوانش بترسد ولى بر آن گناهان همچنان پافشارد ، اگر بیمار شود از گنهکارى پشیمان شود و اگر تندرست گردد به هوسرانى پردازد ، بهنگام آسودگى بخودپسندى افتد و بوقت گرفتارى نومید شود ، چون بلائى به او رسد با بیچارگى به دعا و لابه افتد و چون فراخى یابد ، روگردان و مغرور شود ، نفس سرکشش بگمانهاى
-----------
( 1 ) خطبه 42 نهج البلاغه
پوچ بر او چیره گردد ولى با یقینى که بکیفر آخرت دارد بر او پیروز نشود بر دیگران بگناهانى که کمتر از گناه اوست مىترسد و براى خودش پاداشى بیش از دیگران امیدوار است اگر بىنیاز شود بگناه و فتنه افتد و اگر بىچیز ماند نومید و سست گردد ، در انجام وظیفه کوتاهى کند ولى در مزدخواهى به آز افتد اگر شهوت و لذتى یافت بگناه آید و از توبه باز ایستد و اگر اندوهى به او رسد وظائف دینى را کنار گذارد سخن از عبرتآموزى گوید و خود پندى نیاموزد و در پند گفتن مبالغه ورزد و خودش پند نگیرد ، بگفتارش مىنازد و کردارش اندک است بدنبال چیزهاى ناپایدار مىشتابد و درباره واقعیتهاى پایدار سهلانگار است ، پاداشهاى بزرگ خدائى را زیان مىپندارد و زیانهاى دنیا را غنیمت و نعمت میداند ، از مرگ مىترسد ولى از عمرى که میگذرد باکى ندارد ، گناهان دیگران را که کمتر از گناهان اوست بزرگ مىشمارد و طاعت خود را که کمتر از طاعت دیگرانست فراوان میداند بر دیگران میتازد و سخت میگیرد و بر خودش هر کار را آسان میداند ،
خوشگذرانى با سرمایهداران را از عبادت با تهیدستان دوستتر دارد بسود خویش دیگران را محکوم میکند و بزیان خویش حکمى نمیدهد دیگران را هدایت مىکند و خویشتن بگمراهى مىافکند ، مردم از سخنان او پیروى میکنند و خودش گناهکار است ، حق خود را بتمامى مىستاند و حق مردم را بتمامى نمیدهد از مردم میترسد و از خدا نمىترسد و از پروردگارش در کار مردم نمىهراسد » 1
-----------
( 1 ) گفتار کوتاه 42 نهج البلاغه
على و امامت
جامعه یکتاپرستى که بنام امت در صراط مستقیم هدایت و تکامل بسوى کمال مطلق در حرکت است و مسیر و مصیر او الى
-----------
( 1 ) خطبه 71 نهج البلاغه
الله است نیاز به امام دارد تا پیشاپیش امت براه افتد و در هر گام رهنما و پیشواى آن باشد ، امام باید مقصد را بشناسد یعنى خداشناس باشد و در حرکت خویش دچار لغزش و انحراف نگردد و چنین امامى برگزیده خداست که خدا او را بچنین اصالتى شناخته و انتخاب و معرفى کرده و از میان مردمش برکشیده است و او راههاى سخت آزمایش را طى کرده و باین مقام والا رسیده است خداوند درباره ابراهیم چنین فرماید :
« هنگامى که خداوند ابراهیم را در گرفتاریهاى دشوار آزمود و او از این آزمایشها پیروز درآمد خداوند به او گفت اکنون ترا براى مردم امام قرار دادیم ، ابراهیم گفت و فرزندان مرا نیز امام قرار بده خداوند فرمود پیمان خداوندى ستمکاران را نرسد » 1 پس پیامبران ، امامند که امتها را بسوى کمال و پیروزى و نیکبختى رهنمونى مىکنند و پیامبر اسلام هم امامى بزرگ و پیشوائى عظیم بود ولى چون پیامبر اسلام ، آخرین پیامبرانست ، مقام امامت پس از او بخاندان پاک او انتقال مىیابد و آنانند پیشوایان راستین انسانها که به امتیاز آگاهى و پاکدامنى ممتازند و عناصر علم و عمل و ایمان و پارسائیند و على که خود نخستین امام است و دیگر امامان از نژاد پاک اویند امامان را بدرستى و صفات بارزشان مىشناسد و درباره آنان چنین مى فرماید :
-----------
( 1 ) سوره بقره آیه 119
« آنان نگهبان راز پیامبر و پناه فرمان او و گنجینه دانش او و مرجع حکمتهاى او و نگهدارنده کتاب و روش او و کوهساران دین اویند ، که پیامبر به نیروى آنان دینش را در طول روزگاران برپا نگه میدارد و از تزلزل آئینش جلوگیرى میکند » 1 راز نهان آفرینش ، اسرار هستى ، و رموز نیکبختى انسان را که خداوند بزبان وحى بر پیامبرش گشود و کسى را توان دریافت و برداشت آنها نیست ، تنها امامان دانند که این رازها را در نهاد پاک خویش نگه میدارند و از شعاع هدایتبخش آن براهنمائى مردم مى پردازند ، فرمانهاى پیامبر را با اسرار و حکمتهایش امامان نگهبانند که در طول تاریخ هر کدام بمسئولیت خویش و درک موقعیت زمان بتشریح معارف اسلام میپردازند . آنان مرجع حکمتهاى پیامبرند که جز آنان کسى را بدرستى از دستورات حکمت آمیز پیامبر آگهى نیست و آنهایند که فرمان و پیام پیامبر را از دستبرد حادثات نگه میدارند و بمردم میرسانند و آنان کوهساران دین اسلامند .
و این چه تشبیه نیکوئى است که على امامان را به کوهساران همانند کرده زیرا کوهساران رحمت خداوندى را از آسمان میگیرند و در سینه خویش نگه میدارند و از آن چشمهسارها و جویبارهاى صافى جارى میکنند تا کشتزار جان مردمان سیراب شود و جهان
-----------
( 1 ) خطبه نهج البلاغه
به شادابى و خرمى گراید و کوهساران گنجینه ثروتهاى عظیم کافى هستند که بمردم مایه و سرمایه میدهند و کوهستانها در برابر تند بادها سینه سپر مىکنند و صولت طوفانها را در هم مىشکنند تا مردم در دامانشان در امان مانند .
هرگاه که حوادث روزگار و جنایت و تجاوز ستمگران بخواهد پشت دین را در هم بشکند امامان با فداکارى خویش بنگهبانى دین برمىخیزند و دین را بر پاى میدارند و از تزلزل ارکان آن جلو مىگیرند چنانکه دیدیم امامان در دورانهاى سیاه بنىامیه و بنى عباس چگونه از دین حمایت کردند و ببهاى جان خویش بنیان اسلام را استحکام بخشیدند .
على بگفتار خویش درباره امامان چنین ادامه میدهد و میفرماید :
« هیچکس را در این امت بخاندان محمد ( ص ) نمىتوان قیاس گرفت و مردمى که از نعمت رهبرى آنان برخوردارند هرگز نمىتوانند با آنان برابر باشند آنان پایههاى دین و استوانه یقینند ، دورافتادگان از راه حق بسوى آنان بازمیگردند و وا ماندگان خود را به آنها میرسانند ، برتریها و امتیازات ولایت و سرپرستى امت ، مخصوص آنهاست که بسفارش پیامبر و وراثت عترت رسول به این پایگاه والا رسیدهاند » بحق در میان امت مسلم بلکه در طول تاریخ انسانها کدامین انسانهایند که با امامان ما قابل سنجش باشند ، از متفکران و
مصلحان گرفته تا خدمتگزاران و فداکاران بشرى با رعایت انصاف هیچکس نیست که در ابعاد گونهگون انسانى بکمال و رشد و امتیاز و ایمان و معنویت و فضائل علمى و عملى و اخلاقى آنان برسد و این سخنى است که حتى دشمنان بر آن گواهند .
آنها پایههاى دین و بنیان یقینند ، زیرا دین بر بنیاد علم و عمل و ایمان و آگاهى و پاکى و اخلاق و شرف و کرامت و مردم دوستى و حقجوئى و عدل و شهادت و بخشندگى و استوارگامى و دیگر برتریهاى عالى انسان استوار است و همه این امتیازات با درخشانترین چهرهاى در وجود امامان متجلى است و اگر امامان نمىبودند مکتب قرآن بدون داشتن نمونههاى راستین عملى نمىتوانست سعادت انسانها را تضمین کند و از همین روى پیامبر در آخرین روزهاى زندگى خویش فرمود ( من در بین شما دو یادگار گرانبها و سنگین باقى میگذارم کتاب خدا و خاندانم و تا شما به این دو یادگار اصیل چنگ زنید هرگز گمراه نمیشوید و این دو همیشه باهمند تا در کوثر بر من درآیند ) .
کتاب ، برنامه هدایت انسانها و امام نمودار عملى و علمى مکتب است و این همان حقیقتى است که تشیع راستین را ظهور مىبخشد و اسلام ، تنها در همین مکتب کامل تجلى مىکند و شاخه دیگرى براى آن نمیتوان شناخت .
هرکس پیش بتازد و یا عقب بماند ، ناچار باید به امامان باز گردد و بدنبال آنها براه افتد که امتیازات رهبرى را خداوند به
آنها بخشید و آنانرا بحصول چنین پایگاه والائى بمردم شناسانده است .
و بدیگر جاى امام درباره امامان چنین میفرماید :
« چرا سرگشته و حیرتزده ماندهاید ؟ با آنکه خاندان پیامبر در میان شمایند ، آنها زمامداران راستین انسانهایند و پرچمهاى سرفراز دین و زبانهاى گویاى راستى ، پس آنها را در بهترین پایگاههاى قرآن فرود آورید و براى بهره بردن از رهبرى آنها چنان بسویشان بشتابید که شترهاى تشنه بسوى آبشخورها روان مىشوند . » 1 امت بىامام سرگردان میماند و راه بجائى نمىبرد و سرانجام دچار غولان و اهریمنان میشود ، چنانکه امام صادق فرمود : امت بىامام همچون رمه بىچوپان است که هر لحظه بسوئى میدود و سرانجام دچار گرگ میشود ، امامان امت را بسوى حق و کمال رهبرى مىکنند و زمامداران شایسته و راستین انسانهایند ، وجودشان ستیغ بلند کوه و یا پرچم سرفرازى را ماند که از هر سوى نمودارند و از پشت مرزهاى مکان و از پشت پردههاى زمان آنها را میتوان دید چهرهشان بخورشید ماند که از همهجا آنرا میتوان دید و نور را یکسان بهمه سوى مىپراکند .
زبانشان راست است و چون زمامداران منحرف و جاهطلب
-----------
( 1 ) خطبه 86 نهج البلاغه
دنیائى دروغ نمىگویند و فریب نمىدهند و مردم را به پرتگاهها نمىاندازند و ناس را قربانى آزمندى خویش نمىسازند .
انسانهائى که تشنه علم و هدایت و صلح و آزادى و برومندى و کمال و آسایش و آرامش و یگانگى و عدل و حق و صدق و رفق و بالندگى و شکوفائى و زندگانى همیشگىاند باید بسوى آنها بشتابند و از سرچشمه هدایتشان سیراب گردند .
و بدیگر جاى ، على امامان را بستارگان آسمان همانند میکند که راهنماى کاروانیان شبند و بر متن آسمان هدایت میدرخشند و نور مىپاشند و سپهر زیباى دنیا را زینت میدهند و در این باره چنین میفرماید :
« آگاه باشید که خاندان محمد ( ص ) همچون ستارگان آسمانند و هر یک از آنها که غروب کند ستارهاى دیگر برمیآید ، خداوند نعمت خویش را در گزینش این رهبران راستین بر شما تمام گردانید و به آرمانهایتان تحقق بخشید » 1 و در خطبهاى دیگر امامان را که از خاندان پیامبرند چنین مىستاید و میگوید :
« آنان دانش را زنده میسازند و نادانى را نابود میکنند بردباریشان از دانائىشان و نمودارشان از نهادشان و خاموشى آنها از خرد و حکمتشان آگهى میدهد ، با حق بمبارزه برنمیخیزند
-----------
( 1 ) نهج البلاغه گفتار 99
و درباره آن به اختلاف نمىافتند آنها بنیان دین و پناهگاه ایمانند بنیروى آنها ، حقیقت بجایگاهش استقرار مىیابد و باطل از پایگاهش سرنگون مىشود و زبانش بریده میگردد . دین را بژرفاندیشى دریافتند و بفرمانش رفتار کردند نه از روى اندیشهاى کوتاه و گفتار و روایت ، زیرا راویان دین بسیارند و رعایتگران آن اندکند » 1 سخن در این است که پیشوا باید دانا و آگاه باشد و بگسترش دانائى بپردازد و همیشه و همه جاى با نادانى که جرثومه همه تباهىهاست بمبارزه برخیزد و دانش را بمردم بیاموزد و مردم را آگاه کند و از بیخبرى براند ، زیرا نادانان و بیخبران از مسیر تکامل بیرون مىافتند و نیکبختى خود را از دست میدهند و بدام غولان و اهریمنان و تجاوزکاران مىافتند .
امتیاز امامان اسلامى دانش آنهاست که این دانش را از مکتب وحى و آموزشهاى آسمانى دریافتهاند و بینشى خدائى و دانشى ماورائى دارند و از سوئى دانائى را با بردبارى درآمیختهاند که از خصائص عالم یکى شکیبائى است که باید دین و دانش را با نرمى و مهربانى بمردم بیاموزد و بر مردم نیاشوبد و خشم نورزد و بخیل و خودخواه و بدخوى نباشد و شرارت نادان را تحمل کند .
امتیاز دیگر امامان تطابق گفتارشان با نیت و نمودارشان با نهادشان است و این مفهوم حقیقى صدق است که اندیشه و گفتار و
-----------
( 1 ) خطبه 239 نهج البلاغه
رفتار با یکدیگر همطراز و همگونه باشند و آنها که درونشان با برونشان دو گونه است منافقند و چند چهره و دروغگو و چنین کسانى نه تنها نمىتوانند پیشواى مردم باشند بلکه در فردیت خویش نیز گمراه و کوتاه و تباه و خطرناکند .
خاموشى امامان یک عمل منفى نیست که زبان در کام گذارند و از بیان مصالح و هدایت مردم دم فرو بندند و بمصالح و منافع خویش بیندیشند بلکه امامان بهنگام گفتار ، بروشنگرى و بیان حق مىپردازند و بىپروا آنچه حق است و سزاوار است میگویند و بهنگام خاموشى مىاندیشند و حکمت مىآفرینند و روانشان در پرواز است و نهادشان در جستجو و تکاپو .
یک لحظه با حق در نمى آویزند که خود حقند و حق را با حق ستیزى نیست و حق را بگونهاى روشن مىشناسند و چنان بحق آگاهند که به اختلاف و اشتباه نمىافتند و این باطلگرایانند که با حق در نبردند و چون حق را از باطل باز نمىشناسند همیشه دستخوش تردید و اختلافند .
و امامان که پایههاى استوار ایمان و پناهگاه دین باورانند ،چون خود حقند ، حق را در جایگاهش حتى ببهاى جان خود استقرار مىبخشند و باطلى را هر چند بزور براى خود پایگاهى دست و پا کرده باشد ، بزیر میکشند و زبانش را از یاوهگوئى باز میدارند و مى برند .
آنها ، دین را بقدرت اندیشه و دریافت و عرفان شناختهاند و فرمانش را پذیرفتهاند نه آنکه بدون دریافتى حکیمانه و تنها بشنیدن گفتار و روایاتى به آن گرائیده باشند ، آنها علم و ایمان و عمل را بهم درآمیختهاند و در کردار پیشگام بودهاند ، نه آنکه چیزى ریاکارانه بگویند و خود از انجام آن برکنار باشند .
و باز على در شناخت آنان چنین میفرماید .
« کرائم اخلاقى قرآن در وجود آنان متجلى است ، آنها گنجینههاى عنایت پروردگارند ، اگر سخن بگویند به راستى گویند و اگر خاموش مانند کسى نتواند در سخن بر آنها پیشى گیرد ، هر پیشوائى باید به پیروانش راست بگوید و خرد خود را بکار اندازد و فرزند آخرت باشد ، زیرا از آن سراى آمده و بدان سراى باز میگردد » 1 اگر امامان نمىبودند ، قرآن کتابى ، بیروح و دور از صحنه عمل بود و به تنهائى نمىتوانست برهبرى مردم بپردازد و سخن نادرست ( کتاب خدا براى ما بس است ) از دهان کسى برآمد که با امامان دشمن بود و خود میخواست با ناشایستگى جامه امامت را در پوشد .
امامان نمونههاى عملى مکتب قرآنند و آنچه در قرآن بمفهوم کرامت انسان واقعى و کامل آمده در روش و پویش و گفتار و کردار امامان پدیدار است تا مردم آنها را سرمشق خویش قرار دهند و
-----------
( 1 ) خطبه 153 نهج البلاغه
از آنها در وصول مکارم و حصول فضائل پیروى کنند ، زیرا نقشههاى والاى قرآن در وجود امامان پیاده شده و آنهایند که به این طرح آسمانى شکل مىدهند و جان مىبخشند ، و گرنه قرآن بىامام را بجنگ امام هم میتوان آورد چنانکه در صفین چنین کردند و تاریخ هم هر لحظه میتواند تکرار شود . آنها گنجینههاى رحمت رحمانند ، زیرا ناموس آفرینش و سنت خلقت برآنست که هر چیز با واسطه پدید آید ، باران بوسیله ابر و گرمى بنور خورشید و فرزند از پدر و مادر و بالاخره هدایت بوسیله پیشوایان .
و این امامانند که پس از پیامبر گنجینه علم خدایند و اسرار و حکمت و دانش راستین و حقیقتى از سوى خداى بجام جان آنها سرازیر شده و باید دانش را از آنها آموخت و راه را برهنمونى آنان یافت و براى ورود بخانه از در داخل شد بهمین جهت است که على براى شهر دانش پیامبر در است و درست این سخن گفت پیغمبر است .
آنها چون زبان بسخن گویند راست گویند که صدق حقیقتى است ماورائى و واقعیتى است اینجهانى و همه پدیدههاى طبیعت بر بنیان صدق برآمدهاند و بر مدار صدق میگردند و چون امامان سخن نگویند دیگر کس را یارى سخن گفتن نیست زیرا نه دانشى دارد و نه صدقى و کسى نباید که در سخن گفتن بر امامان و پیامبر پیشى جوید یا بلندتر از آنها حرف زند چنانکه خداوند در قرآن فرمود ( صداى خود را از صداى پیامبر بلندتر نکنید ) زیرا او
از زبان خدا سخن میگوید و صداى الهام خداوندى برترین و بالاترین و بلندترین صداهاست .
در اینجا امام میگوید شرط پیشوائى آنست که رهبر به پیروان خویش راست گوید و مسئولیت زمامدارى را بنیروى والاى خرد انجام دهد و تنها مردم را در همین مسیر دنیا رهبرى نکند بلکه آنها را به ابدیت پیوند دهد و تا آنسوى مرز آفرینش پیش برد و بجایگاه راستینش رهبرى کند .
رهبران فلسفى و سیاسى و مادى امروز بفرض محال اگر هم بتوانند ، تنها بشر را در محدوده تنگ و تاریک دنیا به پیش میرانند و یک زندگى چارپائى برایش تامین مىکنند ولى امامان فرزندان آخرتند و انسانها را به آنسوى میکشانند ، سوى نیکبختى همیشگى و هدایت ابدى بدانسوى که از آنسوى آمدهاند و بهمان سوى بازمیگردند . و بالاخره سخن امام اوج میگیرد و در شناخت آنان که خود نیز نخستین آنهاست سخن میگوید و از معرفى مغایب به متکلم مع الغیر مىپردازد و قاطعانه چنین مىستاید .
« مائیم درخت پیامبرى و فرودگاه پیام آسمانى فرشتگان به خانه ما فرود مىآمدند و بال میکشیدند ، ما کانهاى دانش و سر چشمههاى حکمتیم ، آنکس که یار و دوستدار ماست رحمت خدا را انتظار میکشد و دشمن و بدخواه ما ، خشم خداوندى را در پیش دارد » 1
-----------
( 1 ) آخر خطبه 108 نهج البلاغه
این درخت همان شجره پاکیزه است که قرآن گفت ، ریشههایش در زمین استوار است و شاخههایش بر آسمان سرکشیده است و این درخت همچنانکه گفتیم کلمه است و من نمىتوانم درباره کلمه سخن بگویم که هم نادانم و ناتوانم و هم میترسم اگر شمهاى از این حقیقت بازگویم به خیالبافى و ذهنیتگرائى متهم شوم .
بهر حال حقایقى برین والا بر فراز عالم هستى وجود دارد که در نزد خداست و در گنجینه حکمت و توان خدا ، و خداوند این حقایق را بجهان طبیعت پائین میآورد و به آنها شکل میبخشد همچنانکه معنى در قالب لفظ جاى میگیرد .
پیامبران و امامان کلمه اللهاند و کلمه علیا ، سخن برتر و اینها همان شجره پاکند و آن شجره پیامبر و خاندانش که در میان امت و در نهاد پاک و سرشت پاکیزه انسانهاى لایق ریشه دوانیدهاند و شاخههایشان از جهان ماده بجهان ماورائى اوج گرفته است و از فروغ تابان وحى و عنایت الهى پرتو میگیرند و سایه مىگسترانند و میوه میدهند و کام جان انسانها را شیرین و سیراب مىسازند .
آنها فرودگاه پیام آسمانیند ، زیرا پیام خداوندى که از مصدر قدس و پاکى خداى سبحان فرود مىآید ، فرودگاهى میخواهد پاک و گسترده و نیرومند تا بتواند تشعشعات وحى را بپذیرد و این فرودگاه جان پاک پیامبر است که چون آبشار الهام خداوندى بر جان پیامبر سرازیر شود از قلب پاکش بجریان مىافتد و بجان پاک
خاندانش راه مىیابد ، پس امامان هم فرودگاه الهام خداوندى اند و از آن دانشهاى بسیط آسمانى بهره مىبرند و بهره مىدهند و بهره مىبخشند .
فرشتگان وحى هم بخانه پیامبر بال میکشند و پیام میرسانند و صعود و نزول دارند و پیوسته و وابسته بخانه ساده پیامبر خانه على است و خانه فاطمه و حسن و حسین که اینها ابلاغ مىکنند و دیگر خانهاى در همه جهان جز خانه گلین فاطمه نیست که بر بامش فرشتگان و رحمتهاى محض پروردگار فرود آیند و بهمین جهت پیامبر دستور داد که در همه خانهها را بمسجد ببندند جز در خانه على و فاطمه را یعنى تنها این خانه بفرودگاه وحى راه دارد و بس و بس و بس و . . .
از همین جا بود که خانه فاطمه بیت طهارت شد و خانه عصمت و مرکز آموزشهاى آسمانى و کانون عشق و ایمان و عمل و پاکدامنى و شرف و عزت و کرامت و فداکارى و شهادت و هر چه در قاموسهاى لغت بمفهوم ارزش و والائى و بالائى وجود دارد و من نمیدانم و تو هم نمیدانى و آنها هم نمىدانند و فقط خدا میداند و آنها که در آن خانهاند که جانم فداى خاک و خشتش باد .
دیگر آنکه آنها کانهاى دانشند و هر دانش از معدن معارف آنها برمىخیزد که گوهرخیز است و نفاست ریز و دیگر کانها ،سنگ است و ذغال است و خزف است ، سیاهى و وحشت است و درکانالهایش هراس و عفونت است و تاریکى و مرگ است .
و آنها چشمههاى حکمت و خردند ، چشمه مى جوشد و همیشه میجوشد در تاریکى شب و روشنائى سپیدهدم در آفتاب ظهر و سایه غروب و هیچگاه از جوشش باز نمىماند که بذخیرهاى آب خیز وابسته است پس همیشه جوشان است و پرآب و صافى و حیاتبخش و در جریان ، ممتد و مستمر که جویبارها مىسازد و کشتزارها مىآفریند و زندگى و رفاه و فراخى ببار مىآورد و این امامانند که چنینند و چشمه پر جوش و پرخروش و زاینده و سازنده آنها از اقیانوس بیکران حکمت ازلى برمىخیزد و تا پایان روزگار و بعد از روزگار همیشه این جوش و زایندگى ادامه دارد و دارد .
ولى اندیشه هاى کوتاه و نارساى بشرى که از مغزى خشک و سیاه برمىخیزد از نوک بینى سازندهاش بالاتر نمى رود و دچار هزاران تضاد و اختلاف میشود و وامیماند و گیج میشود و بحیرت مىافتدو اگر هم چیزى اندیشید یا از خیال اوست که بىپاست و یا از دید و حس اوست که محدود است و جهشى ندارد و جوش و خروشى ندارد اگر هم گامى به بیش نهد دیگر ادامهاى ندارد و مى خشکد و فرو میماند و میگندد و مىپوسد و جنازهاى میشود که بار دیگر فیلسوفان بر رویش برقصند و کتابهایش را بمسخره گیرند واى . . . واى اگر انسان دچار این گمگشتگان شود که هم گمراهند و هم گمراهگرند و راهى جز این نیست که بهمان سرچشمههاى حکمت رو آوریم که براى همیشه مىجوشد و هرگز پایان نمىیابد .
على میگوید دوستان و یاوران ما رحمت خدا را در پیش دارند و بدخواهان و دشمنان ما باید در انتظار خشم خدا باشند آخر چرا ؟ مگر اینها کیستند که چنین نازنین و مقرب و برگزیده و محبوب باشند که حتى دوستانشان و یارانشان مشمول لطف خدا و دشمنانشان مستوجب خشم خدا باشند ؟
برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )
نظرات شما عزیزان: