لزوم اصلاح نفس قبل از پيشوائي متّقيان حالا چه كار بكنيم كه متّقيان به ما اقتداء بكنند؟ آن را وجود مبارك حضرت امير (ع) بيان كرده، فرمود: من نصب نفسه ل لنّاس ا ماماً فليبدأ ب تعليم نفس ه قبل تعليم غير ه(8). شما كه مي خواهيد امام ديگران باشيد، رهبر ديگران باشيد، الگو و اسوه جامعه باشيد؛ قبل از اينكه ديگران را اصلاح كنيد، خودتان را اصلاح كنيد، خودتان را ياد بدهيد. معلوم مي شود اگر ما چيزي را ياد گرفتيم، در آن زمينه كتاب هم نوشتيم؛ امّا باور نكرديم، عمل نكرديم، متخلّق نشديم، عالم نيستيم؛ چون:العلم نور يقذ فه الله ف ي قلب من يشاء (9)، علم نافع را نداريم. تقدّم تربيت خويش بر تعليم ديگران فرمود: قبل از اينكه ديگران را ياد بدهي، خودت را ياد بده ! مگر انسان مي تواند خودش را ياد بدهد؟ اگر نمي داند كه بايد از ديگري ياد بگيرد. به تعبير جناب سنائي: از علم به عين آمد و از گوش به آغوش. آنها مي گويند: تلاش و كوشش بكن، بگو ما از علم رهيديم و به معلوم رسيديم. اگر اينچنين باشد، انسان علمش را معلوم مي كند، ذهنش را عين مي كند، مفهوم را مصداق مي كند و مي شود علم مجسّد؛ اين معناي تعليم نفس است. لذا در بخش ديگري از سخنان نوراني همان حضرت اين تعليم به تأديب تعبير شده است. فرمود: من نصب نفسه ل لنّاس ا ماماً فليبدأ ب تعليم نفس ه قبل تعليم غ ير ه. برتري تربيت كننده خويش بر تربيت كننده ديگران بعد فرمود: و معلّ م نفس ه و مودّ بها احقّ ب الجلال م ن معلّ م النّاس و مودّبهم (11). ما موظفيم كه جامعه فرهنگيان را، معلمان را گرامي بداريم. اگر كسي معلم جامعه بود، حرمتش را نگه داريم، احترام بكنيم و مانند آن. اما اگر كسي معلم جامعه نيست، معلم خودش است، خودش را خوب ساخت؛ او را بيشتر بايد گرامي بداريم. فرمود: كسي كه خود را خوب ساخت، اين جلالمند تر از كسي است كه معلم زباني يا قلمي ديگران است.ما اگر جامع هر دو كار شديم، طوبي لنا و حسن مآب. هم خودمان را ساختيم، هم جامعه اي را متحوّل كرديم؛ ديگر فرشتگان به استقبال انسان مي آيند و ملائكه تجليل مي كنند. شدت لذّت مومنان به هنگام مرگ همين كه انسان مختصري از آثار مرگ در او پيدا شد، تمام محصولش را در آن وقت مي بيند كه چه گروهي به حضور او مي آيند، چه گروهي استقبال مي كنند، چه نشاطي او دارد ! مرحوم كليني (رض) از امام (ع) نقل كرده است كه هيچ لذّتي براي مومن بالاتر از لذّت مرگ نيست، چون هيچ فشاري ندارد. يك بيان لطيفي سيّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائي داشتند، مي فرمودند: اين شهداء، مخصوصاً شهداي كربلا؛ اينها كه در خونشان دست و پا مي زنند در ميدان جنگ، خيلي ها خيال مي كنند اينها در حال احتضارند و رنج مي برند ! ايشان مي فرمودند كه: شهيد كه تير خورده، در خونش دست و پا مي زند؛ مثل يك انساني است كه در نيمروز سوزان در يك استخر خنك دارد شنا مي كند؛ هيچ رنجي ندارد ! چگونگي قرار گرفتن مومنان و كافران در رحمت و عذاب بعضي ها بااينكه در آب اند، ولي در آتش اند. تعبير قرآن كريم در باره طوفان نوح اين است كه: اين كفّار غرق شدند: اغر قوا فادخ لوا ناراً (12)، نه ثمّ ادخ لوا. با ( فاء ) تفريع تعبير كرد، فرمود: همين كه رفتند در آب، رفتند در آتش؛ نه اينكه بعد از اينكه آبها كنار رفت و تمام شد و زمين خشك شد، سوخت و سوز اينها شروع شد؛ ثمّ ادخ لوا نيست ! اغر قوا فادخ لوا ناراً.چون آني كه بايد بسوزد، در آب هم مي سوزد. بنابراين اصحاب اخدود اينجور نبودند. آنها سوختند، امّا مثل اينكه ف ي روضه م ن ر ياض الجنّه دارند دست و پا مي زنند. پی نوشتها : |
(2) ر. ك: بحار الأنوار/ 79/ 303
(3) نجم/ 8
(4) منيه المريد/ 123
(5) الكافي/ 1/ 91
(6) فرقان/ 74
(7) انعام/ 122
(8) نهج البلاغه/ حكمت 73
(9) مصباح الشريعه/ 16
(10) نهج البلاغه/ حكمت 73 - با تلخيص
(11) نهج البلاغه/ حكمت 73
(12) نوح/ 25
نظرات شما عزیزان: