البته مساوی بودن در عدل همانطور که گفته شد ملازم با مساوی بودن در صفات نفسیه و مکارم اخلاق و اطلاع به سرائری است که در نتیجه در مرتبه فعل ، کردار و افعال را طبق کردار و افعال پیمبر اکرم قرار میدهد .
و اما مساوی بودن در عدد کنایه از مساوی بودن در تمام مراتب و مراحل
قدرت است ، آنچه از دست پیمبر اکرم برآید از دست امیرالمؤمنین برآید ، چون دست بالاخص در چنین تعبیری که برای او عدد فرض شده است معلول قدرت و آلت اجرای نیات نفسانیه و ارادات روحیه است . بنابراین ، این تعبیر می رساند که قدرت رسول خدا و قدرت علی مساوی است . آن معجزات عجیب که از دست آن حضرت به ظهور پیوست همگی در کانون اراده و قدرت علی موجود است . محب طبری در الریاض النضره از انس بن مالک روایت می کند که قال رسول الله : ما من نبی الا و له نظیر فی امته و علی نظیری[36]
حضرت رسول اکرم فرمودند که هیچ پیمبری نیامده است مگر آنکه او را در بین امتش نظیری است ، و علی نظیر من است .
این روایت می رساند که در جمیع امت رسول خدا ، هیچ کس از نقطه نظر صفات روحیه و کمالات نفسیه مانند علی نزدیک به پیمبر اکرم نبوده است ، و فقط و فقط آن سرور مؤمنان نظیر آن حضرت بوده است .
و نظیر این روایت در ینابیع الموده از انس بن مالک به روایت صاحب الفردوس آمده است که قال رسول الله : ما من نبی الا و له نظیر الی ان قال و علی بن ابی طالب نظیری[37]
و در صحیح بخاری در باب مناقب علی گوید : قال النبی صلی الله علیه و آله لعلی : انت منی و انا منک[38]
رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمودند : ای علی تو از من هستی و من از تو هستم .
و این تعبیر نهایت یگانگی و اتحاد را می رساند ، مثل آنکه وجود آن
دو سرور عالمیان وجود واحدی است که در دو تن و دو قالب نمودار شده است
و نیز ابن حجر هیتمی مکی در الصواعق المحرقه[39] از براء بن عازب و محب طبری در الریاض النضره از ملا نقل کرده اند که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : علی منی به منزله راسی من بدنی[40]
نسبت علی با من مانند نسبت سر من است با بدن من ، و این تعبیر غایت پیوند و همبستگی را می رساند .
رسول خدا می فرمایند همانطور که بدن بدون سر حیات ندارد ، حیات من مربوط و منوط به حیات علی است و در ینابیع الموده از عبدالله بن مسعود روایت می کند که رسول خدا فرمود علی منی مثل راسی من بدنی . [41]
و در ینابیع الموده از ابو هریره روایت کند که او گفت : کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعث بعثین ، و بعث علی احدهما علیا و علی الاخر خالد بن الولید ،
و قال اذا التقیتم فعلی الناس امام ، و اذا افترقتم فکل علی جنده ،
فلقینا بنی زبیده ، فاقتتلنا ، و ظفرنا علیهم . و سبیناهم ، فاصطفی علی من السبی واحدا لنفسه
فبعثنی خالد الی النبی صلی الله علیه و آله و سلم ، حتی اخبره بذلک فلما اتیت و اخبرته فقلت : یا رسول الله بلغت ما ارسلت به ؟
فقال : لا تقعوا فی علی ، فانه منی و انا منه ، و هو ولیی و وصیی من بعدی[42]
رواه الامام احمد فی مسنده .
ابوهریره گوید-طبق حدیثی که در ینابیع قندوزی از امام احمد بن حنبل در مسند خود روایت می کند-که رسول خدا صلی
الله علیه و آله دو لشگر را برای جنگ حرکت دادند یکی را بریاست علی ، و دیگر را بریاست خالد بن ولید ، و فرمودند هنگامیکه این دو لشگر بهم بپیوندند برای جمیع لشگریان یک امام امامت کند ، و چون از هم جدا باشند هر یک از این دو نفر بر لشگر خود مامت بنمایند .
ابوهریره گوید دو لشگر حرکت کرد و در بنی زبیده بهم رسید ، و با بنی زبیده نبرد کردیم و غالب و پیروز آمدیم و از آنان اسیرانی گرفتیم ، علی بن ابیطالب یکی از آن اسرا را برای خود انتخاب نموده و برداشت .
خالد بن ولید مرا بسوی پیغمبر روانه ساخت تا او را از این قضیه مطلع نمایم که علی بن ابیطالب بدون مجوز برای خود اسیری انتخاب نموده و برداشته است .
من بخدمت رسول خدا روانه شدم ، چون بمحضرش رسیده و او را از این قضیه خبر دادم ، گفتم : ای رسول خدا!من ماموریت خود را انجام دادم و آنچه را که بمن امر شده بود بشما رساندم ؟
حضرت رسول فرمودند : عیب علی را نگوئید ، و خود را در کار علی دخالت ندهید ، حقا بدانید که علی از من است و من از علی هستم ، و او صاحب اختیار و سرپرست و وصی من است بعد از من بر امت من .
ابن اثیر در اسد الغابه[43] با اسناد متصل خود از عمران بن حصین ، و همچنین قندوزی در ینابیع الموده[44] از سنن ترمذی از عمران بن حصین و همچنین محب الدین طبری از عمران بن حصین[45] روایت کرده اند که پیغمبر علی را
بر قشونی امیر نموده ، و بسریه ای گسیل داشت علی در آن نبرد برای خود کنیزی برداشت ، این معنی در نزد بعضی گران آمد ، و چهار نفر از آنان یکدل گردیده با یکدیگر نزد پیغمبر آمدند ، و یک یک برخاسته ، زبان بشکایت گشودند .
پیغمبر در هر مرتبه از آنها روی گردانید ، چون نفر چهارم برخاست و آنچه را که آن سه نفر گفته بودند ، او نیز بازگو کرد فاقبل الیهم رسول الله صلی الله علیه و آله و الغضب یعرف فی وجهه ، فقال : ما تریدون من علی ؟ ما تریدون من علی ؟ ما تریدون من علی ؟ ان علیا منی و انا من علی ، و هو ولی کل مؤمن بعدی .
در اینجا رسول خدا روی خود را به آنها نموده و در چهره مبارکش آثار غضب و خشم هویدا بود و فرمود چه می خواهید از علی ؟ چه می خواهید از علی ؟ چه می خواهید از علی ؟ حقا علی از من است و من از علی هستم و او صاحب اختیار و ولی هر مؤمنی است بعد از من[46] .
آری کسانیکه نمی توانستند به بینند علی کنیزی را برای خود بردارد-در حالیکه قوام اسلام رهین فداکاریهای بی نظیر او بود-کجا می توانستند ببینند که او بر جمیع مسلمین عالم زعامت کند و سررشته امور مردم را بدست گیرد ؟
کردند با او آنچه کردند ، تا بالاخره پس از سی سال خون دل ، در محراب عبادت فرقش را بشکافتند ، و چنین روح کلی و حیات سرمدی خود را در زیر خاک پنهان نموده ، دل جن و انس
و حیوان بیابان و مرغان هوا را در سوگش ماتم سرا نمودند .
ابن اثیر جزری می نویسد : و انبانا جدی ، حدثنا زید بن علی عن عبیدالله بن موسی ، حدثنا الحسن بن کثیر عن ابیه قال : خرج علی لصلوه الفجر فاستقبله الاوز یصحن وجهه ، قال : فجعلنا نطردهن عنه .
فقال : دعوهن فانهن نوائح ، و خرج فاصیب[47] .
حسن بن کثیر از پدرش روایت می کند که او گفت : امیرالمؤمنین علیه السلام برای نماز صبح می رفت ، مرغابیهائی بدو روی آورده و در برابر صورت علی صدای خود را به صیحه و غوغا بلند کردند .
او می گوید : ما خواستیم آنها را از دور امیرالمؤمنین دور کنیم ، حضرت فرمود : آنها را بحال خود گذارید ، اینها برای من نوحه سرائی می کنند .
چون برای نماز بیرون شد ، ضربت بر فرق مبارکش رسید .
نظرات شما عزیزان: