و پيوسته در هر حالى كه كسى آن حضرت را مىديد به ذكر خدا مشغول بود، و از همه مردم راستگوتر، و در نطق و بيان از همه كس فصيحتر بود... (2)
و مرحوم ابن شهرآشوب در كتاب مناقب از كتاب محمد بن اسحاق روايت كرده كه گويد:
«ما بلغ احد من الشرف بعد رسول الله(ص)ما بلغ الحسن»(احدى پس از رسول خدا(ص)در شرافت مقام به حسن بن على(ع)نرسيد.)
و سپس مىگويد: رسم چنان بود كه براى آن حضرت بر در خانهاش فرش مىگستراندند، و چون امام(ع)مىآمد و روى آن فرش مىنشست، راه بسته مىشد و بند مىآمد، زيرا كسى از آنجا نمىگذشت جز آنكه به خاطر جلالت مقام آن حضرت مىايستاد و جلو نمىرفت، و هنگامى كه امام(ع)از ماجرا مطلع مىشد برمىخاست و داخل خانه مىشد و مردم هم مىرفتند و راه باز مىشد...
و دنبال اين حديث، راوى گويد:
«و لقد رايته فى طريق مكة ماشيا فما من خلق الله احد رآه الا نزل و مشى حتى رايتسعد بن ابى وقاص يمشى» (3)
(من آن حضرت را در راه مكه پياده مشاهده كردم و هيچ يك از خلق خدا نبود كه او را مشاهده كند جز آنكه پياده مىشد و پياده مىرفت تا آنجا كه سعد بن ابى وقاص را ديدم(به احترام آن حضرت)پياده مىرفت.)و از روضة الواعظين فتال نيشابورى روايت كرده كه گويد:
«ان الحسن بن على كان اذا توضا ارتعدت مفاصله و اصفر لونه، فقيل له فى ذلك فقال: حق على كل من وقف بين يدى رب العرش ان يصفر لونه و ترتعد مفاصله، و كان عليه السلام اذا بلغ باب المسجد رفع راسه و يقول: الهى ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسىء فتجاوز عن قبيح ما عندى بجميل ما عندك يا كريم...»
(حسن بن على(ع)چنان بود كه چون وضو مىگرفتبندهاى استخوانش به هم مىخورد و رنگش زرد مىگشت، و چون سببش را پرسيدند فرمود: هر كس كه در پيشگاه پروردگار بزرگ مىايستد بايد اين گونه باشد كه بندهايش به هم بخورد و رنگش زرد شود.و چون بر در مسجد مىرسيد، سرش را بلند كرده و مىگفت:
خدايا ميهمانتبر در خانه توست، اى نيكوكار!بدكار به درب خانهات آمده، پس از زشتيهايى كه نزد من استبه خوبىهايى كه نزد تو است درگذر، اى بزرگوار!)
و از كتاب فائق زمخشرى روايت كرده كه گويد: رسم امام حسن(ع)چنان بود كه چون از نماز صبح فارغ مىشد با كسى سخن نمىگفت تا آفتاب طلوع كند...
و آن حضرت بيست و پنجبار پياده حجبه جاى آورد...
و اموال خود را دو بار با خدا تقسيم كرد...(يعنى نصف آن را در راه خدا به فقرا داد...) (4) و از حلية الاولياء ابى نعيم نقل كرده كه به سندش از امام باقر(ع)روايت نموده كه فرمود:
«قال الحسن: انى لاستحيى من ربى ان القاه و لم امش الى بيته فمشى عشرين مرة من المدينة على رجليه.و فى كتابه بالاسناد عن شهاب بن عامر: ان الحسن بن على(ع) قاسم الله تعالى ماله مرتين حتى تصدق بفرد نعله، .و فى كتابه بالاسناد عن ابى نجيح ان الحسن بن على(ع)حج ماشيا و قسم ماله نصفين.و فى كتابه بالاسناد عن على بن جذعان قال: خرج الحسن بن على من ماله مرتين و قاسم الله ماله ثلاث مرات حتى ان كان ليعطى نعلا و يمسك نعلا و يعطى خفا و يمسك خفا.
و روى عبد الله بن عمر عن ابن عباس قال: لما اصيب معاوية قال: ما آسى على شىء الا على ان احج ماشيا، و لقد حج الحسن بن على خمسا و عشرين حجة ماشيا و ان النجايب لتقاد معه و قد قاسم الله ماله مرتين حتى ان كان ليعطى النعل و يمسك النعل و يعطى الخف و يمسك الخف».
(من از خدا شرم دارم كه ديدارش كنم و پياده به خانهاش نرفته باشم.و به همين خاطر بيستبار پياده از مدينه به حج رفت.
و به سند خود از شهاب بن عامر روايت كرده كه حسن بن على(ع)دو بار همه مالش را با خدا تقسيم كرده و دو نصف كرد، حتى نعلين خود را...
و به سند خود از على بن جذعان روايت كرده كه گويد: حسن بن على(ع)دو بار همه مال خود را در راه خدا داد و سه بار هم تقسيم كرد، نصف براى خود و نصف را در راه خدا داد. ..)
--------------------------------------
مؤلف: سيدهاشم رسولى محلاتى
نظرات شما عزیزان: