مولای مهربانم ! یابن الحسن !
ای عدل منتظر و ای حاضر ناظر!
چشمها به تو دوخته شده و منتظران حقیقت
همچون شمعی تا صبح ظهور در غم هجرانت میسوزند.
چه سخت و گران است بر من
اینکه ببینم همه خلق را، و تو را نبینم.
«عزیز علیّ أن أری الخلق و لا تری.»
هر آدینه که میرسد، دل بهانه تو را میگیرد
و ما لبها را با «ندبه» و «کمیل» متبرک کرده
و رو به دریای انتظار، به انتظار طلوع آفتاب مینشینیم.
ای ساقی فرج!
چشمها آنقدر در فراق تو اشک ریخته و انتظار کشیده،
دستها آنقدر طلب نور کرده و خالی مانده،
دوشها آنقدر تازیانه سنگین اهانت را
بر پیکره باورهای دینی تحمل کرده
که دگر توان از کف داده.
مولای من!
کجا هستی که دوستانت را عزت بخشی
و دشمنانت را ذلیل و خوار کنی:
«این معز الاولیاء و مذل الاعداء.»
ای سایبان دلهای سوخته!
و ای انتظار اشکهای به هم دوخته!
عاشقانت هر جمعه دیدگان خود را با اشک میآرایند
و دلشان را نذر تو میکنند.
هر صبح با مولایشان تجدید میثاق میکنند.
کاروان دل را به غروب میبرند،
زبان را به ذکر فرج مشغول میدارند
و بر سجاده انتظار نشسته و انتظار بر دوش میکشند،
تا شاید دعایشان مستجاب شود
و معشوق گوشه چشمی به آنها کند.
ای تجدید کننده احکام تعطیل شده!
و ای طلب کننده خون شهید کربلا! کجا هستی؟
بیا و دیدگان را با ظهورت مزین کن
و دریای محبت را بر دل مشتاقان جاری کن.
نظرات شما عزیزان: