اختلاف و تفرقه در جامعه
در جامعه توحيدى ، حكم و قانون وخط، تنها يكى است ، آن هم راه خدا و قانون اوست و مردم همه يك سر پرست دارند. امّا در جامعه شرك ، به جاى يك قانون و يك راه ، مقرّرات و راه هاى متفاوت به وجود مى آيد، هر كسى در فكر تاءييد همان راه و چيزى است كه به وجود آورده و به قول قرآن ، (لذهب كلّ الهٍ بما خلق )(192) در آن جامعه بندگى خدا مطرح نيست ، بلكه بله قربان گويى به اين و آن مطرح است ؛ (إ نّا اءطَعنا سادتنا و كُبَرائنا)(193) مردم در فكر برترى جويى بر يكديگر هستند؛ (و لَعَلى بَعضهم على بَعض )(194) و هر حزب و گروهى فقط به آنچه نزد خودشان هست ، دل خوش مى كنند و كار به حقّ و باطل ندارند، تنها براى مرام و راه خود اصالت قايلند و براى مخالفان خود (گرچه داراى منطقى هم باشند) ارزشى قايل نيستند و به قول قرآن (كلّ حِزب بِما لَديهم فَرِحون )(195)
درگيرى ها وتفرقه ها از آثار اجتماعى شرك است . قرآن مى فرمايد: (لاتكونوا من المشركين من الّذين فَرّقوا دِينَهم )(196) از مشركان نباشيد و خيال نكنيد مشرك ، تنها بت پرست است ، بلكه هر كس با وارد كردنِ سليقه هاى شخصى و نظريّات از پيش ساخته خود، عامل تفرقه در مكتب شود، مشرك است . آرى ، علّت اصلى سقوط امّت ها و ملّت ها در طول تاريخ ، تكيه آنها به غير خدا بوده است .
5 - خوارى و ذلّت در قيامت
رسوايى و دوزخ از آثار اخروى شرك است . در قرآن ، مكرّر مى خوانيم : در قيامت مشركان مخاطب قرار مى گيرند كه شما در دنيا به سراغ غير خدا مى رفتيد و خيال مى كرديد آنها مى توانند دردى را دوا كنند، اكنون روز گرفتارى شماست آنها را بخوانيد تا چاره اى بيانديشند، (لا تَجعلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فتُلقى فى جهنّم مَلوماً مَدحوراً)(197) به سراغ غير خدا نرويد كه با ملامت به دوزخ پرتاب خواهيد شد.
ريا شرك است
ريا آن است كه انسان كار نيكى را براى غير خدا انجام دهد.
در حديثى مى خوانيم : ((كل رياء شرك ))(198) شرك مراتبى دارد: گاهى در جلوه اى روشن بروز مى كند، همچون بت پرستان و خورشيد و ماه پرستان و گاهى بسيار خفيف است به طورى كه خود انسان هم نمى فهمد.
ريا بسيار آرام و پنهانى در اعمال و كارهاى ما رسوخ پيدا مى كند، به نحوى كه غالباً انسان حضور ريا را در اعمال خود متوجّه نمى شود.
در حديث مى خوانيم : مساءله شرك و تشخيص آن ، به قدرى دقيق است كه مانند تشخيص حركت مورچه اى بر روى سنگ سياه در دل شب مى ماند، بنابراين ، جز با تلاش و مراقبت دائمى و امدادهاى الهى ، رهايى از مويرگ هاى شرك ممكن نيست .
نشانه هاى شرك
1 - ايراد گرفتن به قانون خدا و ولىّ او. قرآن مى فرمايد: (اَفَكُلَّما جاءَكم رسولٌ بما لا تهوى انفسكم استكبرتم )(199) آنها قانونى را مى خواستند كه مطابق ميل آنان باشد و اين نفس پرستى است . اعتراض مى كردند كه مثلاً: (لِمَ كتبتَ علينا القِتال )(200) چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادى ! و در برابر غذاى آسمانى مى گفتند: (لن نصبر على طعام واحد)(201) ما با يك غذا نمى سازيم . و هنگامى كه خدا مثَلى مى زد، اعتراض مى كردند اين چه مثالى است كه خداوند مى زند وسؤ ال مى كردند: (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)(202) خداوند چه اراده اى از اين مثال زدن ها دارد.
2 - طاغوت زدگى . طاغوت ، كسى است كه در برابر خداوند ايستاده است . فرمانبردارى از طاغوت شرك است .
3 - برترى دادن غير خدا. قرآن مى فرمايد: (قل ان كان اباؤ كم و ابناؤ كم احب اليكم من اللّه ...)(203) اگر انسان پدر و مادر، همسر و فرزند و خويشان خود را بيشتر از خدا دوست بدارد، اين شرك است .
حزب پرستى ، خط پرستى و باند پرستى شرك است . بعضى از تعصّبات ، وطرفدارى ها كه جنبه غير منطقى دارد ريشه در شرك دارد. البتّه صلابت ، قاطعيّت و استوارى در راه حقّ و دفاع از آن با تعصّب جاهلى و ناآگاهانه تفاوت دارد.
نشانه دلهاى مشرك
قرآن در سوره زمر مى فرمايد: (إ ذا ذكر اللّه وَحدَه اشمازّت قلوب الّذين لايؤ منون بالا خرة وإ ذا ذكر الّذين من دونه إ ذاهم يَستبشرون )(204) هنگامى كه نام خدا به تنهايى برده مى شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز مى شود، لكن تا نام غير خدا برده مى شود با شادى خاصّى به همديگر بشارت مى دهند. مثلاً تا مى گوييم طبق فرمان خدا بايد با اين عمل يا شخص يا گروه مبارزه كرد، زيرا تكليف الهى و فرمان خداست ؛ قيافه هايى درهم مى رود، امّا تا مى گوييم طبق اصل فلان از قوانين بين الملل ... همين قيافه ها از هم باز مى شود. اگر بگوييم : ((خدا مى خواهد)) عبوس مى شوند. اگر بگوييم : ((مردم انتظار دارند)) شاد مى شوند. در تمام مسايل به جاى وحى ، به شرق و غرب چشم دوخته اند. به جاى خدا به غير او توجّه دارند و به جاى قانون او به قانون بيگانگان دل بسته اند، اين خود نشانه انحراف يك امت است .
آنجا كه اطاعت از والدين ممنوع است
در قرآن پنج مرتبه دستور اكيد نسبت به احسان به والدين آمده است (205)؛ در چهار مورد آن مساءله احترام والدين در كنار مساءله توحيد و بندگى خدا مطرح شده است . اين ، به خاطر آن است كه وجود انسان ابتدا وابسته به خدا و در مرحله دوّم وابسته به والدين است .
در روايات به قدرى در مورد پدر و مادر سفارش شده كه فرموده اند: نگاه به آنها عبادت است . با همه اين سفارش ها اگر والدين براى انحراف فرزند از مسير خدا تلاش كنند، اطاعت از آنان ممنوع و بر فرزندان لازم است كه سرپيچى كنند، در دو آيه از قرآن به چشم مى خورد كه تعبير و معناى هر دو آيه مثل يكديگر است :
(و إ نْ جاهَداك لِتُشرك بى ما ليس لك به عِلمٌ فلا تُطِعهما)(206)
(و إ نْ جاهَداك على اءنْ تشرك بى ما ليس لك به عِلم فلا تُطعهما)(207)
اگر پدر ومادر در تلاش بر آمدند كه تو را از مدار توحيد بيرون كنند و به سويى بكشند كه تو از آن اطلاعى ندارى ، در اين گونه موارد بايد سر پيچى كنى . اين تلاش ها گاهى به صورت دلسوزى است كه مى گويند: فرزندم ! اگر ما از فلان طاغوت اطاعت نكنيم ، نان و آب ما در خطر است . مال و مقام و عزّت ما بستگى به اين دارد كه فعلا بله قربان گو باشيم و گاهى به صورت تحقير فرزند است كه تو نمى فهمى ، ديگران كه از تو بزرگ تر بوده اند اين راه را رفته اند، كرنش ها و اطاعت ها نموده اند و زندگى راحتى هم داشته اند، نياكان ما، ملّيت ما، اقتضا دارد كه ما فلان راه را برويم ، فلان اصل را بپذيريم ، تن به فلان عمل بدهيم و فلان سليقه را داشته باشيم .
گناه نابخشودنى
شرك گناه نابخشودنى است . در سوره نساء دو بار آمده است : (إ نّ اللّه لا يغفر اءن يُشرك به و يَغفر ما دون ذلك لمَن يشاَّء)(208) يعنى همانا خدا گناه شرك را (تا مشرك موحّد نشود) نمى بخشد و غير از آن ، تمام گناهان را ممكن است ببخشد. البتّه بخشش خداوند نسبت به افرادى است كه او بخواهد، و خواست خداى حكيم مربوط به يك سرى آمادگى و لياقت هاى خود انسان است .
شرك زدايى مقدّم بر توحيد
در حقيقت ، شرك زدايى بر توحيد مقدّم است ، زيرا ظرف ، تا از غذاى فاسد خالى نشود نمى توان در آن غذاى سالم ريخت ، لذا در شعار توحيد، كلمه ((لااله )) بر كلمه ((الاّ اللّه )) مقدّم است . قرآن در اين زمينه روى ريشه هاى پيدايش شرك دست مى گذارد و مى فرمايد: اى انسان ! اين تكيه گاه هايى كه براى خود گرفته اى و اميد كمك و نفع و عزّت دارى ، همچون تكيه بر تار عنكبوت است .(209) در جاى ديگر مى فرمايد: غير خدا بر نفع وضرر خود قدرت ندارند تا چه رسد كمكى به تو كنند.(210) باز در قرآن مى خوانيم : تمام قدرت ها اگر جمع شوند بر آفريدن يك مگس هم قادر نيستند.(211) آيا تو عزّت را از ناحيه غير خدا مى خواهى ؟!(212) آيا نديديم كه چگونه دار ودسته قارون و فرعون و اطرافيان نمرود نتوانستند جلوى قهر خدا را بگيرند؟ در تاريخ معاصر، شاهد عينى اين موضوع بوده ايم و با چشم خود ديده ايم كه چگونه تمام قدرت ها براى حفظ شاه ومحو صداى امام خمينى قدس سره بسيج شدند امّا ناكام ماندند.
چگونه افرادى به غير خدا تكيه كردند و نتيجه اى نگرفتند لكن خدا ابراهيم را در آتش و يوسف را در دل چاه و يونس را در شكم ماهى و حضرت محمّد را در ميان گردن كشانى كه خانه او را محاصره كردند و امام خمينى را در ميان ابرقدرت ها حفظ كرد.
يكى از راه هاى شرك زدايى ، مقايسه هايى است كه قرآن ميان خدا و غير خدا مى كند و بدين وسيله به انسان هشدار مى دهد كه چه چيزى را به جاى چه كسى مى پذيرد! از باب نمونه چند آيه را با ترجمه ساده نقل مى كنيم :
الف : (اءفَمن يخلُق كمَن لا يخلق اءفلا تذكّرون )(213) آيا كسى كه قدرت آفريدن دارد ومى آفريند مانند كسى است كه چنين قدرتى را ندارد آيا متذكّر نمى شويد؟!
ب : (اءتدعون بعلاً و تذرون احسن الخالقين )(214) آيا به سراغ بت هايى كه توانايى هيچ گونه آفرينشى ندارند مى رويد وپروردگارى را كه بهترين آفريننده است رها مى سازيد.
ج : (إ نّ الّذين تَدعون من دونِ اللّه عِبادٌ اءمثالكم )(215) اين تكيه گاه هايى كه شما متوجّه آنها شده ايد وآنها را مى خوانيد بندگانى هستند همچون خود شما،موجوداتى محدود، ضعيف ، عاجز ونيازمند؛ راستى چرا عزّت خود را از دست داده ايد و در برابر كسانى چون خودتان اين قدر كرنش مى كنيد؟ آرى ، ايمان به خدا كه رفت عزّتِ نفس هم مى رود وانسان خوار وذليل مى شود، به قول اقبال لاهورى :
آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد
گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد(216)
يعنى در خوى غلامى ز سگان پست تر است
د: (انّ الّذين تدعون من دون اللّه لن يخلقوا ذبابا)(217) آنان كه شما به سراغشان مى رويد حتّى قدرت خلقت يك مگس را هم ندارند.
من نديدم كه سگى نزد سگى سر خم كرد
ه : (فلا يملكون كشف الضرّ عنكم )(218) نمى توانند مشكلى از شما را حل كنند.
و: (لايملكون لكم رزقا)(219) نمى توانند روزى شما را تاءمين كنند وافزايش دهند.
ز: (ان تدعوهم لا يسمعوا دعاءكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم )(220) غير خدا صداى شما را نمى شنوند و اگر بشنوند نيز نمى توانند دردى از شما دوا كنند.
ح : (اءيبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جميعاً)(221) چرا به سراغ ديگران مى رويد؟ آيا در نزد آنها عزّت مى جوييد در حالى كه تمامى عزّت ها براى خداست !
ط: (يدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه )(222) آيا به دنبال آنها براى كسب سود مى رويد؟ درحالى كه ضرر آنها از سود آنها بيشتر است .
ى : (هل من شُركائكم مَن يَهدى الىَ الحَقّ)(223) آيا از شريك هايى كه براى خدا گرفته ايد، كسى هست كه شما را به سوى حقّ هدايت كند؟!
يكى ديگر از راه هاى مبارزه با شرك ، اصلاح نيّت و خالص كردن آن است .
اصولاً ارزش اعمال و درجه قبولى آنها بستگى زيادى به نيّت انسان دارد. در روز قيامت گروهى ادّعا مى كنند كه ما در راه خير پول خرج كرديم و يا فلان عمل را انجام داديم . به آنها مى گويند: پول خرج كرديد تا مردم بگويند: چه آدم سخاوتمندى ! قرآن خوانديد تا بگويند: چه صداى زيبا و صوت دلنشينى ! و ... .
بنابراين ، يكى از راه هاى دورى از شرك اين است كه انسان اعمال خود را با نيّتى خالص و فقط براى خدا انجام دهد، در حقيقت تمام كارهاى او فى سبيل اللّه باشد.
ديگر راه مبارزه با شرك ، برنامه هاى نماز و نيايش و دعا و ذكر است كه هر كلمه و جمله آن اگر با توجّه گفته شود، روح توحيد را در انسان شكوفا مى كند.
اگر اندكى در معناى جمله هاى ((اللّه اكبر)) و ((بحول اللّه )) و ((ايّاك نَعبد)) فكر كنيم مى بينيم كه ((اللّه اكبر)) يعنى خدا بزرگ تر از وصف و خيال است ، بزرگ تر از تصوّر هر انسان ، بزرگ تر از ديدنى ها و شنيدنى ها، گفتنى ها و نوشتنى ها؛ بزرگ تر از توطئه گران ، ابرقدرت ها و طاغوت ها و ... .
((بحول اللّه وقوته اقوم واقعد)) يعنى اگر بر مى خيزيم و مى نشينيم از قدرت او و با قدرت اوست .
(إ يّاك نَعبد و إ يّاك نَستعين ) يعنى بندگى ما تنها براى اوست . ما نه بنده شرقيم و نه بنده غرب ، استمداد ما فقط از اوست ، چون قدرت او بى نهايت است و هرچه در هستى هست لشكر اوست ، او با ابر و باد و آب و ماه و خاك و ريگ هم مى تواند انسان را يارى دهد، او با فرستادن ملائكه و ايجاد رعب در دل دشمن ، فرو ريختن سنگ آسمانى و باران بى موقع بر سر دشمن و آرامش دادن به مؤ منان ، بندگانش را يارى كرده است .(224)
و خلاصه هر جمله از دعاها و ذكرها موجى است براى زنده كردن روح توحيد و قطع وابستگى از غير خداها. البتّه اين ، به معناى ترك تلاش و فعاليّت ، و استفاده نكردن از منابع مادّى نيست .
گفتنى است كه بحث هاى ما در اين جزوه ، فشرده است و در مقام بررسى كامل نيستيم واگر براى شكوفا شدن روح توحيد و از بين بردن موى رگ هاى شرك راه هايى بيان كرديم ، اين به معناى نبودن راه ديگر نيست ، بلكه آنچه خداوند به ذهن ما آورده ، اين است و ممكن است راه هاى ديگرى هم باشد.
نظرات شما عزیزان: