امام صادق (ع) نماد عظيم مرحله ى سوم است . مرحله ى تدوين پيام به صورت ((نظام )). زيرا امام صادق (ع) ادامه دهنده ى همان استراتژى واحد الهى است كه از آدم شروع و از طريق نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد عليهم السلام و على (ع) و فرزندانش ادامه پيدا كرد، استراتژى دفاع از سنگر اسلام همان گونه كه حسين در كربلا با خون خود يزيدها را شكست داد. امام صادق (ع) از طريق تدوين مكتب ، نقشه ى هشام ها و منصورها را نقش بر آب ساخت و هدف مقدس امامت را از طريق تدوين تعاليم راستين اسلام به صورت ((نظام )) دنبال كرد. از اين پس نهضت تشيع چنان آسيب ناپذير گشت كه على رغم بدترين شكنجه ها، اختناق ها و يورش هاى سيستماتيك دربارها و عناصر وابسته ، تشيع در سراسر جهان گسترش يافت و پرچمدار انقلاب اصيل اسلامى در طى تاريخ گشت .
درباره ى امام صادق (ع) دو نوع برداشت و تحليل وجود دارد:
يكى از برداشت هايى كه شيوع پيدا كرده و خاور شناسان مغرض نيز كوشيده اند اين برداشت را تقويت كنند، امام صادق (ع) را به عنوان يك ((انديشمند)) بزرگ معرفى مى كنند كه خود را از مسائل سياسى كنار كشيده و تنها مشغول درس و تدريس و تربيت شاگردان بود. اين برداشت ، امام را حداكثر تا تدوين كننده ى ((فقه جعفرى )) تنزل مى دهد و آن را كسانى رواج داده اند كه در صدد سلب مسئوليت در مبارزه ى اجتماعى - سياسى از خود و جامعه اند.
در مقابل آن در سالهاى معاصر از جانب برخى عناصر ((انقلابى )) و يا ((شبه انقلابى )) يك برداشت ديگرى نيز عنوان مى شده است كه آن نيز مبتنى بر يك فكر انحراف آميز است . در اين گونه تحليل ها تلاش مى شود كه امام صادق (ع) را به عنوان صرفا يك مبارز سياسى كه همواره در صدد فراهم كردن مقدمات يك كودتاى سياسى بود، مطرح كنند.



 

اين برداشت نيز بر يك فكر انحراف آميز مبتنى است و ((عمل زدگى )) و كم بها دادن به كار زير بنايى ايدئولوژيك و تدوين مكتب و ساختن عناصر مؤ من و متعهد است . اين دسته از نويسندگان شواهد تاريخى را كه نشان مى دهد امام توجه بيشترى را به گسترش معارف مبذول داشته است با لحن ((عذرخواهانه اى )) تاءويل و توجيه مى كنند و يا حتى ناديده مى گيرند.
روش درست مطالعه و پژوهش هاى زندگى و سيره ى امامان اين است كه آنان را آن گونه ببينيم كه بودند و در صدد پيروى از ((اسوه )) آنان و تطبيق قالب هاى فكرى و عمل خود با رفتار آنها باشيم نه آنان را آن گونه ببينيم كه ما مى خواهيم در صد تطبيق ((سيره )) آنان با قالب هاى دلپسند خود باشيم .
واقعيت تاريخى اين است كه امام صادق (ع) بنا به بينش الهى امامت تشخيص داد كه بزرگترين وظيفه ى وى در آن زمان ، تدوين مكتب و عمق بخشيدن به مبانى عقيدتى شيعيان و گسترش معارف اسلامى و ايدئولوژى الهى است . كار امام كار يك ((اسلام شناس )) و ((محقق )) و ((دانشمند)) محض نيست بلكه رسالت يك رهبر الهى و پاسدارى از نهضت انقلابى اسلامى بود كه بنا به الهام الهى امامت تشخيص داد كه رسالت اصلى وى ((فردسازى )) و (( جامعه سازى )) و تدوين مكتب و پرورش عناصر متعهد و انقلابى است .
امام با در نظر گرفتن ضرورت تاريخى ، اجتماعى و سياسى چنان تشخيص ‍ داد كه به جاى مبارزه كوركورانه و عمل زدگى كه در آن زمان در رفتار برخى از مجاهدان فرقه كيسانيه و زيديه مشهود بود، ضرورت داشت كه ((ايدئولوژى مبارزه )) و ((مكتب )) اسلام تدوين و بين توده ها گسترش ‍ داده شود تا دربارها و عناصر وابسته به بلندگوهاى رژيم نتوانند تعاليم اهل بيت را از صفحه روزگار محو سازند.
دوره ى امام صادق (ع) از نظر سياسى دوره ى رقابت شديد سياسى و جنگ زرگرى در داخل هياءت حاكمه و اصطكاك بين امويان و عباسيان بود. از يك طرف بنى اميه رو به زوال مى رفت و از طرف ديگر، بنى عباس به سرعت روى صحنه مى آمد. تضاد ميان اين دو غول كه به شدت به جان يكديگر مى افتادند، مجال تنفسى در مدينه ايجاد كرد كه اگر به رايگان از دست مى رفت ديگر شايد چنين فرصتى پيدا نمى شد. اين شرايط از زمان امام باقر(ع) آغاز گرديد و در دوره ى امام صادق (ع) ادامه يافت و از همين رو، امام باقر و امام صادق عليهما السلام فرصت استثنايى براى تربيت شاگردان و گسترش معارف اسلامى به دست آوردند. امام صادق (ع) شاگردانى را تربيت كرد كه هر يك پايه گذار شاخه اى از معارف اسلامى و بنيانگذار رشته اى از دانش بشرى گرديد.
علاوه بر نكته فوق شرايط فرهنگى آن دوره نيز ايجاب مى كرد كه براى حفظ موجوديت سيماى راستين اسلام به تدوين مكتب مبادرت گردد.
دوره ى امام صادق (ع) دوران رخنه و نفوذ افكار و انديشه هاى بيگانه در جهان اسلام است . موج افكار يونانى ، انديشه ى بودائى ، مسيحى ، مزدكى و الحادى در جهان اسلام گسترش يافته و (( غربزدگان )) و ((شرق زدگان )) آن روز، مسلمانان را به مناظره هاى آزاد طلبيده و اسلام را به مبارزه خواسته بودند. البته شيوع افكار بيگانه ناشى از عوامل زير بود.
الف ) گسترش مرزهاى جغرافيايى جهان اسلام كه موجب شده بود جهان اسلام شامل بسيارى از كانون هاى انديشه ى بيگانه چون اسكندريه ، انطاكيه و جنديشاپور و سبب گردد انديشمندان بيگانه در دنياى اسلام پراكنده گردد.
ب ) تشويق دستگاههاى حاكمه كه با انحراف توجه جامعه از مسائل اصلى و دردهاى اجتماعى ، سياسى و ملاحظات مكتبى موجب شد كه به مسائل فرعى فلسفى و كلامى مكاتب بيگانه سوق داده و آن را تقويت نمايند.





 
در اين شرايط ضرورت ايجاب مى كرد كه ديدگاه هاى اصيل اسلام راجع به مسائل فقهى ، كلامى ، فلسفى و غيره مدون گردد تا جامعه دچار سردرگمى فكرى و آشفتگى عقيدتى نشود.
در همين دوره ، هياءت حاكمه ، برخى عناصر وابسته را بسيج كرده بود كه تفسير رسمى از نظامات اسلام را تدوين كنند و بدين سان خطر سوء تفسير حقايق اسلامى ، با قرائت هاى متفاوت و نگرش هاى گوناگون و مسخ شدن سيماى واقعى اسلام نيز مطرح گردد. از اين رو امام پنجم و امام ششم تدوين مكتب را محور فعاليت هاى خويش ساختند.
امام صادق (ع)، تربيت يافتگان مكتبش در عين حال كه توجه اصلى خود را به ((فردسازى )) و ((امت سازى )) و ((روشنگرى مكتبى )) مبذول داشتند، از مبارزات سياسى ، اجتماعى و انقلابى عملى غافل نبودند و مى بينيم چند تن از فرزندان امام صادق (ع) دست به قيام مسلحانه مى زنند و انقلاب هاى بزرگى را به پا مى كنند كه فرصت شرح آن قيام ها در اين مقال مختصر نيست و مى تواند به عنوان شاخصه هاى ممتاز سياسى - فقهى بودن انديشه انقلابيون به صورت مستندهاى جداگانه مورد امعان نظر قرار گيرد.