آتش دل
پروین
-
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
-
بنفشه مژده نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست
-
بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
-
جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
-
میان آتشم و هیچگاه نمیسوزم
همان بر سرم از جور آسمان شرریست
-
علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست
-
بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست
-
خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست
-
از آن زمانه بما ایستادگی آموخت
که تا ز پای نیفتیم تا که پا و سریست
-
یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه
ز خوب و ز شب چه منظور هر که را نظریست
-
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست بهر سبزه و گلشن گذریست
-
میان لاله و نرگس چه فرق هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه گریست
-
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی تو را که سیم و زریست
-
ز آب چشمه و باران نمی شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
-
هنر نمای نبودم بدین هنرمندی
سخن حدیث دگر کار قصه دگریست
-
گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست
-
تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی
هنوز آنچه تو را مینماید آستریست
-
از آن دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست
-
خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک عمر بی ثمریست
-
کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید
اگر چه نام و نشانیش نیست ناموریست
نظرات شما عزیزان: