الف – عقل اثبات میکند که عالم هستی خالقی دارد علیم و حکیم؛ پس عالم هستی و از جمله انسان را بیهدف و پوچ نیافریده است. لذا انسان به سوی هدفی رهسپار است که باید با وحی به او معرفی شود. (دین)
ب – عقل اثبات میکند که خالق هستی، هادی آن نیز هست، لذا هر چیزی را به سوی هدفش هدایت میکند، که اگر غیر از این باشد، مغایر با علم و حکمت است، پس انسان نیز باید از ناحیهی او هدایت شود. (دین)
ج – عقل اثبات میکند که انسان صاحب اختیار است، بنا بر این و بالتبع از قدرت انتخاب نیز برخوردار میباشد، لذا به غیر از «هدایت تکوینی» که مربوط به وجود و بودن [روحی و مادی] اوست، به «هدایت تشریعی» نیز نیاز دارد و باید قوانین چگونه سالم پیمودن این راه و به کمال رسیدن، به او ابلاغ شود. (دین)
د – عقل اثبات میکند که اگر عالم خالق و معبودی دارد (که دارد) و هدایت نیز میکند، پس باید شناخته شود (نظری) و عبادت و اطاعت گردد (عملی) و راه شناخت، عبادت و اطاعت درست را نیز خودش باید بنمایاند. (دین)
ﻫ – عقل اثبات میکند که علم کافی ندارد، نه خود را میشناسد، نه این عالم را میشناسد و نه عوالم دیگر را میشناسد (نظری) و نه چه باید کردها و چه نباید کردها (شریعت) را میشناسد، پس باید برای رشد و کمال، به او شناسانده شوند. (دین)
و – عقل اثبات میکند که گاهی غالب بر نفس میگردد و گاهی نیز مغلوب آن واقع شده و مانند گنجی، زیر خروارها خاکِ جهل و نفس، مدفون میگردد و فطرتش نیز همین طور است، گاهی نورافشانی دارد و چون آیینه منعکس میکند، و گاهی زنگار روی آن نشسته و هیچ نوری را منعکس نمیکند، اما او به نور عقل و نور فطرت احتیاج دارد؛ و اگر میدانست چگونه این دفینههای ارزشمند را خارج کند، هرگز مدفون نمیشدندا، لذا نیاز به راهنمایی و راهنمایی در غلبه و برداشتن حجابها دارد. (دین)
امیرالمؤمنین، امام علی علیهالسلام، از اهداف بعثیت انبیای الهی را خارج کردن عقل دفن شده و بیدار کردن فطرت بیان میدارند:
«فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ اِلَيْهِمْ اَنْبِياءَهُ، لِيَسْأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغ ِ، وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ ...» (نهج البلاغه، خطبه اول)
ترجمه: بازداشتند، و رابطه بندگى ايشان را با حق بريدند. پس خداوند رسولانش را برانگيخت، و پيامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسيل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به يادشان آرند.
ز – عقل میفهمد که عالم هستی اول و آخری دارد، ولی اصلاً نه آنها را (بدون وحی) میشناسد و نه از عاقبت امور اطلاعی دارد و نه میداند چه باید بکند و چه نباید بکند؟ و اگر بخواهد هر دستورالعمل در زندگی مادی خود را فقط با تجربه به دست آورد، عالم به پایان میرسد (مرگ فرا میرسد) و آزمایشات به پایان نمیرسد، و انسان هم چنان در جهل زندگی نموده و به سوی کمال هدایت نمیشود. پس نیاز به ابلاغ تمامی امور دارد. (دین)
ح – در نتیجه، «عقل» دائماً اثبات وجود خدا، اثبات معاد، اثبات ضرورت هدایت و بالتبع اثبات نیاز به رسول، وحی و شریعت میکند. یعنی عقل «نیاز به دین» را به اثبات میرساند، نه این که بگوید: چون من هستم، نیازی به دین نیست. لذا اگر کسی گمان کند که «عقل» با دین تعارض دارد و یا از دین کفایت میکند، این حکم عقلی او نیست، بلکه غلبهی نفس است.
از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: عقل چیست؟ فرمود: آن چه تو را به خدا (رشد در جهت تقرب به کمال) هدایت نماید. پرسیدند: پس آن چه معاویه (و نقشهکشان و ظالمان مثل او) داشتند چه بود؟ فرمود: آن عقل نبود، بلکه ادای عقل و شیطنت (نفس) بود. (اصول کافی، جلد یک، کتاب عقل و جهل).
دین، معرفی حقایق عالم هستی، آن گونه که هست و نیز ابلاغ، بیان و آموزش چه باید کردها و چه نباید کردهاست و «عقل» نیاز به ضرورت آموزش، تعلیم، تذکر، الگو، تزکیه ... و سایر ضرورتهای هدایت و کمال را [که به واسطه دین محقق میگردد]، به اثبات میرساند.
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (الجمعة، 2)
ترجمه: اوست آن كه در ميان درس ناخواندهها پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها مىخواند و پاكشان مىسازد و كتاب و حكمتشان مىآموزد، و حقا كه از پيش در ضلالت آشكارى بودند.
ط – عقل اثبات میکند که خدایی هست، ولی نه تنها اثبات نمیکند که من بشر را از آن خدا و هدایت و اطاعتش بینیاز میکنم، بلکه این نیاز مبرم و مستمر را به اثبات میرساند.
ی – عقل اثبات میکند که هیچ انسانی بیخدا و بیپرستش نمیماند، پس اگر خدای حقیقی را نشاخت، خدایان کاذب را بندگی میکند – هیچ انسانی بیدین (آیین و روش زندگی) نخواهد بود، پس اگر دین حنیف و درست را نشناخت، از ادیان کاذب یا دستورالعملهای دیگران [که غالباً صاحبان زر و زود و تزویر] هستند پیروی خواهد نمود – هیچ انسانی بدون الگو نخواهد بود، پس اگر انسان کامل، بهترین الگو و اسوهی حسنه را نشناسد، دیگران در راستای اهداف خود به او الگو خواهند داد.
عقل اثبات میکند که وقتی به بهانه عقل، علم و ...، خدا و اطاعت از او که در «دین» تجلی یافته است کنار گذاشته شود، وضع دنیا همین میشود که میبینیم، یک عده خود را صاحب عقل و علم برتر نامیده و دیگران را به استثمار و بندگی خود میکشند. ظاهر خودشان و ادعاهایشان چنان است که مخاطب گمان میکند اهل تعقل، تفکر، دانش و بینش هستند، ام در واقع حیوانی بیش نیستند، چون عقل را تعطیل کرده و از نفس حیوانی تبعیت میکنند:
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» (الفرقان، 44)
ترجمه: آيا گمان مىكنى كه بيشترشان مىشنوند يا مىانديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراهترند.
نظرات شما عزیزان: