احياي معنويت انديشي
دستاوردهاي انقلاب در زمينه هاي گوناگوني قابل پژوهش و بررسي هستند. اما با توجه به ماهيت ديني انقلاب اسلامي، آثار تربيتي و فكري آن بيش از همه اهميت پيدا مي كند. اگر انقلاب اسلامي فقط موجب ارتقاي وضع معاش مردم شده و نوع حكومت را از استبدادي به نوعي ديگر، كه قابل تحمل باشد تغيير مي داد، چندان نمي شد بر كام يابي آن اصرار ورزيد; زيرا از انقلابي كه وصف لازم آن «اسلامي» است، انتظاراتي فراتر از اين مدّنظر هستند.
انقلاب اسلامي ايران پديده اي بي همتا بود كه از پيش، تحليلي براي آن وجود نداشت و حتي مباني و مقدّمات شناخت آن از انديشه هاي جديد، غايب بود. البته كساني مثل آرنولد توين بي به جايگاه معنويت در حيات و تمدن بشري نيم نگاهي انداخته و تهي شدن از معنويت را موجب زوال آن دانسته و معتقد بودند: تمدن آينده از جايي غير از غرب بايد سربرآورد. اما اين مختصر براي انقلابي عظيم با آثار سرشار و جاري بسيارش، به هيچ وجه كافي نبود.
اين انقلاب با بازگشت به حقايق فراموش شده فطري، دين را در منظر انديشه بشري پررنگ و برجسته نمود و در دو سطح «ملّي» و «جهاني» چاره اي باقي نگذاشت، جز اينكه رويكردي نوين به دين، معنويت، انسان و جهان پديد آيد.
انقلاب اسلامي در حقيقت، نوعي انديشه بر مبناي جهان بيني معنوي و متفاوت با علم و فناوري رايج بر پايه جهان بيني مادي از مغرب تاريخ حقيقت و مشرق جغرافياي گيتي به طلوع كشاند و انسان، جهان، جامعه و تاريخ را با روي و نماي الهي، موضوع دانش و انديشه قرار داد. نتيجه اين رويكرد تأمين مباني تازه اي براي دانش و فضاها و شيوه هاي دست نخورده اي براي انديشه بوده است.
انقلاب ما تنها تحوّلي در جامعه و نظام سياسي و اقتصادي آن نيست، بلكه دگرگوني در كيفيت حيات فردي و اجتماعي، اصلي ترين شاخص انقلاب اسلامي است كه با گشودن راه هدايت و ايجاد معرفت متعالي و راستين، صورت واقعي خود را مي يابد و مي بالد.
انقلاب اسلامي نمودار انديشه اي معنوي است كه مي تواند رنجوري و ناتواني علم و فناوري را در ساختن تمدن طلايي براي انسان ها برطرف كند. انديشه معنوي و پاكي كه از طريق انقلاب اسلامي در قلب تاريخ رسوخ كرد، منظري سبز و روشن به روي حيات بشري گشود كه در چشم انداز آن، ظهور منجي جهاني بسيار نزديك به چشم مي آيد.
بنابراين، پرسش از چيستي و چرايي دستاوردهاي انقلاب اسلامي در قلمرو انديشه، دو پيامد ارجمند به دنبال دارد: يكم. پاسخ به چيستي آن، گستره اثرگذاري انقلاب اسلامي در راستاي اهداف اصيل و اوليه آن را تبيين مي كند. دوم. پاسخ به چرايي، راه شكوفايي و توسعه ثمربرداري در اين عرصه را فراخ مي سازد.
دگرگوني در انديشه هاي اجتماعي و سياسي
انقلاب اسلامي كاستي ها و ناراستي هاي بسياري از نظريات را در حوزه علوم اجتماعي و علوم سياسي آشكار نمود كه در ادامه، به مواردي از آن ها، فهرستوار اشاره مي شود:
۱. نظريه هاي ماركسيستي انقلاب، با انقلاب اسلامي ايران زير سؤال رفتند; زيرا تاريخچه محتومي كه در اين نظريات براي انقلاب ها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامي رخ نداد. ماركسيسم سير جوامع را از كشاورزي به سرمايه داري و پس از انقلاب، رسيدن به جامعه كمونيستي مي دانست. انقلاب اسلامي ايران بر خلاف اين سير، از بافت سنّتي به انقلاب غيركمونيستي رسيد.(۱) همچنين اعتقاد به اينكه «دين افيون ملت هاست»، با خروش ديني مردم انقلابي ايران، تهي و تباه گرديد. حتي نظريه پردازان ماركسيسم ساختارگرا، كه مي كوشيدند نظريه ماركسيستي انقلاب را بازسازي و اصلاح كنند، در برابر انقلاب ايران به ضعف تحليل هاي خود اعتراف كردند.(۲)
تدا اسكاچپول، از متفكران ماركسيسم ساختارگرا، معتقد بود: يك انقلاب سياسي با تغيير حكومت، بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي صورت مي گيرد و در اين انقلاب، منازعات طبقاتي نقشي ندارند. اما يك انقلاب اجتماعي عبارت است از: انتقال سريع و اساسي دولت و ساختارهاي طبقاتي يك جامعه، كه اغتشاشات طبقاتي از پايين جامعه همراهي و در بخشي حمل مي شود. چنين انقلابي در شرايط ويژه اجتماعي ـ ساختاري و بين المللي صورت مي پذيرد; مثلا، فشار سياسي بين المللي يا شكست دولت در يك جنگ نظامي.(۳) اما انقلاب ايران نشان داد كه موضوع طبقات و كشمكش و تضاد ميان آن ها بدون مبنا بود، بلكه اين انقلاب با قدرت فكر و فرهنگي اسلام شيعي و بدون شرايط خاص بين المللي، به پيروزي رسيد; انقلابي سياسي اجتماعي كه هم روابط قدرت را دگرگون كرد و هم در ساختار اجتماعي و نهادهاي آن تحولي ژرف پديد آورد و حتي بر معادلات و روابط بين المللي نيز آثار قابل توجهي بر جاي نهاد.
۲. نظريه پردازاني كه انقلاب ها را بر اساس نظام «اقتصاد جهاني» تحليل مي كردند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عناصري همچون فرهنگ، ايدئولوژي، رهبري و دين را بيشتر مورد توجه قرار دادند.(۴)
۳. نظريه «ولايت فقيه» با انقلاب اسلامي، وارد عرصه انديشه هاي سياسي شد و پژوهش هاي گسترده اي را در اين وادي رقم زد، تا جايي كه امروز، مطالعه نظريه هاي دولت، بدون شناخت نظريه ولايت فقيه ناقص مي ماند.
۴. تأثير بسزاي انقلاب اسلامي بر نظريه هاي جامعه شناسي دين، اهميت فراواني دارد. پيش از اين، دين را در فرايند افسون زدايي از جامعه و تحقق عقلانيت و بلوغ عقلي در سير تكامل خطي جامعه، رو به كاهش مي ديدند.(۵) ولي انقلاب اسلامي تكاپويي كامياب بر خلاف همه اين انديشه هاي خام بود.
روياوري جهاني به دين
از مهم ترين پيامدهاي تاريخ ساز انقلاب اسلامي، اقبال مردم جهان به اسلام و دين به معناي عام است. رواج انديشه هاي اسلام خواهي در بين مسلمانان، تقويت و تعميق بيداري اسلامي، پديد آمدن جنبش هاي اسلامي در كشورهاي عربي و خاورميانه(۶) و رشد اسلام گرايي در غرب و شرق دور، همه از كاركردها و رهاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه انديشه و تحوّلاتي است كه در تفكرات مردمان و فراتر از جغرافياي سياسي اين انقلاب رخ داده اند. انقلاب اسلامي حتي سبب شد كه پيروان اديان ديگر به دين خود رويكردي تازه داشته باشند و با ايمان هر چه بيشتر به دين خود اقبال ورزند.
جان نيزبيت و باتريشيا آبردين در كتاب دنياي ۲۰۰۰ مي نويسند: «در آمريكا، نسلي كه در طي دهه ۱۹۷۰ هرگونه مذهب سازمان يافته را مردود مي شمرد، امروز همراه با فرزندان خود به نيايشگاه ها بازمي گردد... يهوديان تجديدنظر طلب، كه پنجاه سال پيش هرگونه اشاره به رويدادهاي ماوراي طبيعي را از كتاب هاي دعا حذف كرده بودند، اينك ارجاع مجدّد به معجزات، اسطوره ها و ظهور مسيح را در دستور كار خود قرار داده اند. مورمون ها (mormon) سال ۱۹۸۷ را به دليل جذب ۲۷۴۰۰ گرونده جديد بهترين سال تاريخ ۱۵۸ ساله خود اعلام كردند. جشنواره هاي محلي و ناحيه اي مذهب «شينتو» (shinto) در ژاپن همزمان با مراسم آييني چرخه هاي زندگي و بازگشت به معابد، رونقي تازه يافته است.
...جوانان چيني و اتحاد شوروي (سابق) به رغم فضاي ضد مذهبي مدارس خود، با كنجكاوي به مجامع مذهبي نظر دوخته اند و در نهايت، ريشه همه اين تحولات را يافته و مي نويسند: نوعي نيروي سياسي توانمند بر اساس اصول گرايي اسلامي ايران، افغانستان و كشورهاي عرب را فرا گرفته و طبقات متوسط غربي شده تركيه و مصر را هم تحت تأثير قرار داده است.»(۷)
هارود رو كوكسي، يكي از مدرّسان الهيات دانشگاه «هاروارد»، مي گويد: «پيشگويان سه دهه پيش تر، كه خبر از عقب نشيني مذهب در برابر تجدّد مي دادند، به هيچ وجه نمي توانستند روند احياي مجدّد مذاهب را پيش بيني كنند.»(۸)
شلوغ شدن كليساها، برگزاري همايش هايي در باب «رابطه علم و دين»، نظرسنجي هايي كه نشان دهنده انفجار معنويت گرايي در متن تمدن غرب هستند،(۹) علاقه والدين به افزايش آموزش هاي ديني در مدارس، توسعه انجمن هاي مذهبي و حتي ابراز دين داري و ياد خدا در نطق هاي انتخاباتي رياست جمهوري آمريكا و رشد شاخص توليد و استقبال از فيلم هايي با موضوعات ديني و افزايش ۲۰ درصدي چاپ كتاب هاي مذهبي در برابر رشد ۶ درصدي ساير كتاب ها در آمريكا(۱۰) همه حاكي از روياوري جهاني دين هستند. هفته نامه فرانسوي آبزرواتر از قول آندره مالرو مي نويسد: «قرن ۲۱ يا وجود نخواهد داشت و يا قرن مذهب خواهد بود.» سپس مي افزايد: «پيش بيني مالرو به حقيقت پيوسته است.»(۱۱)
منبع: فصلنامه معرفت
-----------------------------
پي نوشت :
۱ـ عبدالوهاب فراتي، ابعاد ناشناخته انقلاب، دبيرخانه مجمع گروه هاي معارف اسلامي، ۱۳۷۷، ص ۷.
۲ـ ر.ك: تدا اسكاچپول، دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران.
۳ـ همو، دولت ها و انقلاب هاي اجتماعي، ترجمه سيدمجيد روئين تن، تهران، سروش، ۱۳۷۶.
۴ـ عبدالوهاب فراتي، انقلاب اسلامي و بازتاب آن، انجمن معارف اسلامي ايران، ۱۳۸۱، ص ۲۲.
۵ـ مقصود فراستخواه، دين و جامعه، شركت سهامي انتشار، ۱۳۷۷، ص ۱۳۱ـ۱۵۷.
۶ـ انقلاب اسلامي زمينه ها و پيامدها، دفتر نشر و پخش معارف، ۱۳۸۰، ص ۲۲۵ـ۲۵۵.
۷ـ جان نيزبيت و پاتريشيا آبردين، دنياي ۲۰۰۰، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، ۱۳۷۸، ص ۴۱۸ و ۴۱۹.
۸ـ همان، ص ۴۱۹.
۹ـ بيش از ۸۰ درصد مردم آمريكا خود را افرادي ديني معرفي مي كنند. (ميراحمدرضا حاجتي، عصر امام خميني، قم، بوستان كتاب، ۱۳۸۱، ص ۷۵.)
۱۰ـ همان، ص ۸۵ـ۹۷.
۱۱ـ همان، ص ۸۴.
نظرات شما عزیزان: