قرآن شناسی
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3475
بازدید دیروز : 1923
بازدید هفته : 17492
بازدید ماه : 48003
بازدید کل : 10439758
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 22 / 6 / 1394


 

بحثى پيرامون آيه الى المرافق

آيه شريفه وضو در قرآن مجيد در سوره مباركه مائده ، چنين آمده است : (( يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق وامسحو برؤ سكم و ارجلكم الى الكعبين و ان كنتم جنبا فاطهروا )) (60)
يعنى : (اى اهل ايمان ! چون خواستيد براى نماز برخيزيد، صورت و دستها را تا مرفق (آرنج ) بشوييد و سر و پاها را تا برآمدگى پا مسح كنيد. و اگر جنب هستيد، پاكيزه شويد (غسل كنيد).
منظور از (قمتم ) اراده نماز است ، يعنى : چون اراده خواندن نماز كرديد، صورت و دستهايتان را بشوييد (وضو بگيريد) لفظ (ارجلكم ) عطف است به محل (روسكم ) كه مفعول (امسحوا) و منصوب است ، يعنى : (مسح كنيد سرها و پاهايتان را).
اكنون بايد ديد كه منظور از (الى المرافق ) چيست ؟ آيا اين جمله مى گويد: دستها را از سر انگشتان تا مرفق بشوييد، همانطورى كه اهل سنت ، انجام مى دهند يا معنى ديگرى دارد؟
بايد دانست كه (الى المرفق ) حد (ايديكم ) است ، يعنى در (وضو) دستها تا حد مرفق ، منظور است . توضيح اينكه (يد) در قرآن مجيد، معناى و موارد متعدد دارد:
اول : به معناى (دست تا مچ انسان ) مى باشد، مثل ذيل همين آيه كه مى فرمايد: (( فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه .(61) ))
يعنى : (هنگام پيدا نكردن آب ، قصد كنيد خاك پاكى را و صورت و دستهايتان را با آن مسح كنيد). در اينجا منظور از (ايديكم ) دستها تا (مچ ) مى باشد.
دوم : به معناى (چهار انگشت ) است ، چنانچه در حد سارق ، مى فرمايد: (( و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما جزاء بما كسبا نكالا من الله (62))) مراد از (ايديهما) چهار انگشت دست راست ، قطع مى شود.
سوم : (از شانه تا سر انگشتان ) است . در اقرب الموارد آمده است : (( اليد: الكف او من اطراف الاصابع ال الكتف )) در قرآن مجيد نيز مواردى از اين معنا را مى توان يافت .
چهارم : (از آرنج (مرفق ) تا سر انگشتان ) است ، چنانچه در آيه (الى المرافق ) مى باشد. پس منظور از حرف (الى ) در آيه ، حد مغسول است نه حد غسل ، يعنى در وضو، آن دست را بشوييد كه تا مرفق است ، نه دستى كه تا مچ يا تا شانه است .
بنابراين ، آيه شريفه از اينكه از مرفق تا سر انگشتان بشوييم و يا بالعكس ، ساكت است . و اگر ما باشيم و آيه شريفه ، هر دو نوع شستن جايز است . شيعه كه مى گويد: بايد از مرفق شسته شود، به روايات استدلال مى كند نه با آيه شريفه ، اهل سنت نيز كه از سر انگشتان تا مرفق مى شويند، به روايات استدلال مى كنند نه با آيه شريفه .
بيضاوى در تفسير خود مى گويد: (( و ايديكم الى المرافق ، الجمهور على دخول المرفقين فى المغسول و لذلك قيل )) (الى ) يعنى (مع )؛ يعنى : جمهور علما گفته اند كه : در شستن بايد مرفقها نيز شسته شود. و لذا گفته اند: (الى ) به معناى (مع ) مى باشد يعنى : (و ايديكم مع المرفق ) ملاحظه مى فرماييد كه تا مرفق شستن را مطرح نمى كند. كلام زمخشرى نيز در كشاف نظير همين كلام است ).
ابن كثير (متوفاى 774) در تفسير خود مى گويد: (الى المرافق يعنى مع المرافق ) بعد مى گويد: مستحب است وضو گيرنده از بازو شروع كند و آن را با دو ذراع خود بشويد؛ چنانكه بخارى نقل كرده است ... شرف الدين نورى در كتاب منهاج كه در فقه شافعيه است - در باب وضو(63) مى گويد: (( الثالث غسل يديه مع مرفقيه )) .
مرحوم سيد مرتضى علم الهدى در (الانتصار) (64) مى فرمايد: شيعه مى گويد شستن از مرفق است تا سر انگشتان ، ولى باقى فقهاء (فقهاى اهل سنت ) مى گويند: شخص مخير است در اينكه از مرفق شروع كند و يا از انگشتان .
مرحوم مغنيه در (الفقه على المذاهب الخمسة ) (65) فرموده است : (( ذهب الامامية الى وجوب البدئة بالمرفقين ... و قالت بقية المذاهب ، الواجب غسلهما كيف اتفق .))
بدينسان مى بينيم كه كسى از اهل سنت ، شروع از انگشتان را واجب ندانسته است . و اگر آيه شريفه دلالت مى كرد، حتما واجب مى دانستند. مرحوم امين الاسلام طبرسى - كه سخن او حجت است - در تفسير آيه شريفه فرموده است : امت اسلامى اتفاق دارند بر اينكه شستن دستها از مرفق جايز است . و وضو، صحيح مى باشد. عين عبارت ايشان چنين است : (( لكن الامة اجمعت على ان من بداء من المرفقين صح وضوئه )) .
بنابراين لفظ (الى المرافق ) قيد (ايديكم ) است نه قيد (فاغسلوا) به عبارت ديگر: حد مغسول است نه حد غسل . و اگر آن قيد نبود، معلوم نمى شود منظور از (ايدى ) كدام يك از معانى چهارگانه سابق است . شيعه نيز به روايات استدلال كرده است .(66)
شيعه ، شروع از مرفق را واجب مى داند. مگر ابن ادريس كه از پايين شستن را مكروه دانسته است و مگر سيد مرتضى كه در كتاب (انتصار) از بالا شستن را مستحب مى داند.

آياتى در شاءن اهل بيت (ع )

در اين فصل ، آياتى كه در رابطه با اهل بيت - عليهم السلام - نازل شده است . بررسى مى شود؛ اعم از آياتى كه درباره على بن ابيطالب - عليه السلام - و يا مطلق اهل بيت مى باشد. آن آيات ، بسيارند ولى ما فقط به برخى از آنها - كه بسيار مشهور و مورد تصديق شيعه و اهل سنت است - مى پردازيم
آيه تطهير
1 - (( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا )) . (67)
يعنى : (اراده خداوند به طور مدام آن است كه پليدى ، شرك و كفر و غيره را از شما اهل بيت ببرد. و شما را به طور كامل ، پاك و مطهر گرداند).
واژه (يريد) فعليت و استمرار اراده را مى فهماند؛ يعنى : اين اراده ، فعليت يافته و واقع شده و ادامه دارد.
روزى رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در منزل همسرش ام سلمه بود. فاطمه زهرا - عليهاالسلام - طعامى براى آن حضرت آورد. حضرت فرمود فاطمه جان ! برو و شوهرت على و فرزندانت حسن و حسين را نيز نزد من بياور. حضرت فاطمه رفت و بعد از ساعتى هر چهار نفر به محضر آن حضرت آمدند و از آن طعام ميل فرمودند.
ام سلمه مى گويد: من در گوشه اطاق ، مشغول نماز بودم . رسول خدا بر روى رختخواب نشست و زيرش عبايى بافت خيبر قرار داشت . در آن هنگام آيه تطهير نازل گرديد: (انما يريد الله ...) حضرت فورا عبا را بر سر خود و آن چهار نفر كشيد و دست خويش را از زير عبا بالا كرد و گفت : (( اللهم هؤ لاء اهل بيتى و خاصتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا )) .
رسول خدا (ص ) با اين فعل خود اظهار كرد كه آيه ، فقط شامل آن پنج نفر است . ام سلمه مى گويد: من نيز سرم را داخل عبا كرده و گفتم : يا رسول الله ! من هم با شما هستم ؟ حضرت فرمود: (( انك على خير، انك على خير )) ؛ يعنى : تو بر خير هستى ، تو بر خير هستى (يعنى از اينها نيستى ).
و در نقل ديگرى ، حضرت عبا را از دست او كشيد و فرمود: (تو بر خير هستى ، (و از اينها نيستى )).
سيوطى در الدر المنثور، ذيل همين آيه شريفه ، از ابن عباس نقل كرده است كه مى گويد: نه ماه بود كه مى ديدم رسول خدا - صلى الله عليه و آله -هر روز، هنگام هر نماز به در خانه على بن بيطالب مى آمد و مى فرمود: (( السلام عليكم و رحمة الله و بركاته اهل البيت . (( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا )) .
پس بدين ترتيب ، آن حضرت ، اين آيه شريفه را حدود 1350 مرتبه در كنار درب خانه على ، فاطمه و حسنين - عليهم السلام - خوانده است : 1350 : 9 150* : 5 * 30 (يعنى اين آيه شريفه ، فقط درباره اهل بيت مى باشد).
در نزول اين آيه شريفه درباره پنج تن - عليهم السلام - شكى نيست . براى نمونه رجوع شود به مسند احمد، جلد 6، صفحه 293 و 323. و اسباب النزول ، تاءليف واحدى ، ذيل همين آيه شريفه صوعق ، تاءليف ابن حجر، ذيل آيات نازله در شاءن اهل بيت . و تفسير الدر المنثور و تفسير ابن كثير، ذيل آيه شريفه ، و ديگر كتابهاى اهل سنت .
مرحوم شرف الدين در (الكلمة الغراء فى تفصيل الزهراء) بعد از نقل آيه شريفه ، فرموده است : شكى نيست كه مراد از اهل بيت در اين آيه (پنج تن آل عباست ...) جلال الدين سيوطى در تفسير الدر المنثور، بيست روايت از طرق مختلف در اين باره نقل كرده .
ابن جرير طبرى در تفسير خود، پانزده روايت با سندهاى مختلف نقل كرده ... همه اهل قبله از اهل مذاهب ، اتفاق دارند كه چون وحى (تطهير) بر آن ، حضرت نازل گرديد، حسنين و پدر و مادر آنها خودش را زير عبا نمود، تا از ديگران جدا شوند. و ديگران در آن طمع نكنند. و آنگاه آيه تطهير را خواند و به آن هم اكتفا نكرد، بلكه دستش را از زير عبا خارج نمود و به آسمان بالا برد و گفت : (( اللهم هؤ لاء اهل بيتى ، فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا )) . در حالى كه ام سلمه مى شنيد، گفت : يا رسول الله ! من نيز با شما هستم و عبا را بالا برد تا در زير آن بنشيند.حضرت عبا را از دست او كشيد و فرمود: (انك على خير) درباره همه اينها، روايات صحيح و متواتر از طريق اهل بيت - عليهم السلام - نيز وارد است .
در تفسير الميزان ،بعد از اشاره به روايات اهل سنت ، فرموده است : شيعه آن را از على بن ابيطالب ، امام سجاد، امام باقر، امام صادق - عليهم السلام - و از ام سلمه ، ابوذر، ابى ليلى ، ابوالاسود، عمروبن ميمون و سعد بن ابى وقاص ، نقل كرده است .
ناگفته نماند كه : (آيه تطهير) در ذيل آيه 33 از سوره احزاب واقع شده است كه آيات ماقبل و مابعد آن ، درباره زنان حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مى باشد.از اين روى ، بعضى از دشمنان اهل بيت ، مانند (عكرمه ) در بازار مدينه فرياد مى كشيد كه : هر كس ‍ بخواهد با او مباهله مى كنم ، كه (آيه تطهير) درباره زنان آن حضرت است .
ولى قطع نظر از روايات متواتر، خود (آيه تطهير) مى گويد كه درباره زنان آن حضرت نيست ؛ زيرا خطاباتى كه در آيات قبل و بعد آن آمده همه آنها با جمع مؤ نث آمده است ؛ مثلا در آيات قبل مى خوانيم : (كنتن )، (تعالين )، (امتعكن )، (اسرحكن ) ، (منكن )، (اتقيتن ).
و در آيات بعد آمده است : (واذكرن )، (فى بيوتكن )، آن وقت در وسط اينها، خطاب ، مبدل به جمع مذكر شده و فرموده است : (ليذهب عنكم ... يطهركم ) اين كاملا مى رساند كه منظور از خطاب : (عنكم ... يطهركم ) جمعى است كه در ميان آنها اصلا زن وجود ندارد و يا در اقليت است .
وانگهى ، همه مفسران و محدثان آيه تطهير را مستقل مطرح كرده و مربوط به ماقبل و مابعد، ندانسته اند. رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نيز مستقل خوانده است .
آيه مودت
در سوره مباركه (شورى ) چنين آمده است . توجه فرماييد: (( قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزدله فيها حسنا ان الله غفور شكور )) . (68)
يعنى : (بگو (اى رسول خدا!) بر رسالت خويش از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى قرابتم را هر كس كه حسنه اى به دست آورد، خوبى را در آن حسنه براى او افزون مى كنم ، خداوند آمرزنده و پاداش دهنده است ).
ابن حجر در صواعق (69)، از ابن عباس نقل كرده است كه : چون اين آيه نازل شد، گفتند: يا رسول الله ! قرابت شما - كه محبتشان بر ما واجب است - كدامند؟ فرمود: (على ، فاطمه و دو پسران آنها)
(( عن ابن عباس ان هذه الآية لما نزلت قالوا: يا رسول الله من قرابتك هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟ قال على و فاطمة و ابناهما)) .
زمخشرى نيز آن را در كشاف ، ذيل آيه شريفه ، نقل كرده است : و آن اولين حديث از كتاب (احياء الميت ) سيوطى در حاشيه اتحاف شبراوى صفحه 238 است . و محب الدين طبرى در ذخائر العقبى ، صفحه 25، و شبلنجى در نور الابصار، صفحه 112 و صبان در اسعاف الراغبين ، صفحه 105، هامش نور الابصار صباغ در فصول المهمه ، صفحه 13 نقل كرده اند. مرحوم امينى ، در الغدير، جلد 2 صفحه 307 را از بيشتر از بيست كتاب نقل كرده است .
آيه ليلة المبيت
(( و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد )) . (70)
يعنى : ( بعضى از مردم هستند كه وجود خويش را براى طلب رضاى خدا مى فروشند، خدا به بندگان رئوف و مهربان است ).
اين آيه شريفه ، در شاءن اميرالمؤ منين - عليه السلام - نازل شده است ؛ آنگاه كه در شب هجرت رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در بستر آن حضرت خوابيد و پيامبر اكرم هجرت فرمود و از خطر نجات يافت .
سبط ابن جوزى در تذكرة ، صفحه 41 (الحديث ليلة الهجرة ) از تفسير ابواسحاق ثعلبى نقل مى كند كه : چون رسول خدا - صلى الله عليه و آله - خواست به مدينه هجرت كند على بن ابيطالب - عليه السلام - را در مكه گذاشت تا ديون آن حضرت را بپردازد و امانتهاى مردم را به خودشان رد نمايد. و به او فرمود كه در بستر او بخوابد. و همچنين فرمود اين لباس سبز و حضرمى مرا به رخسار خويش انداز و از دشمنان ، كسى به تو نمى رسد و مكروهى نخواهى ديد. اين هنگامى بود كه كفار، خانه پيامبر اكرم را احاطه كرده بودند.
خداوند متعال به جبرئيل و ميكائيل فرمود: (من در ميان شما پيوند برادرى نهاده ام و عمر يكى از شما را از ديگرى افزون نموده ام ، كدام يك از شما حاضريد كه عمرش از رفيقش كمتر باشد؟ هر دوى آنها گفتند: ما مى خواهيم عمرمان زياد باشد. خداوند فرمود: چرا مثل على بن ابيطالب نشديد، من ميان او و محمد پيوند برادرى برقرار نموده ام . اكنون على در فراش محمد خوابيده و خودش را فداى محمد مى كند. پس به زمين نازل شويد و او را حفظ نماييد.
هر دوى آنها به زمين فرود آمدند و جبرئيل در بالاى سر و ميكائيل در پايين پاى اميرالمؤ منين ايستادند و ملائكه مى گفتند: به به ! كيست مثل تو اى على بن ابيطالب ! خداوند با تو به ملائكه افتخار مى كند. آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله به طرف مدينه رفت . و رسول خدا در راه بود كه خداوند اين آيه شريفه را در شاءن على بن ابيطالب نازل فرمود كه : (( و من الناس من يشترى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوف بالعباد )) (71)
نزول اين آيه شريفه درباره على بن ابيطالب - صلوات الله عليه - از مسلمات و مورد تصديق شيعه و اهل سنت است . مرحوم علامه امينى ، در الغدير (72) آن را از كتابهاى بسيار از قبيل احياء العلوم غزالى ، كفاية الطالب ، فصول المهمة ، نورالابصال و... نقل كرده است . و از ابن ابى الحديد از ابوجعفر اسكافى آورده كه مى گويد: حديث ليلة الفراش ، با تواتر ثابت شده است ، و كسى آن را انكار نمى كند مگر ديوانه يا كافر باشد.
آيه خير البرية
(( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية )) (73)
يعنى : (آنانكه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، آنها بهترين مردم مى باشند.)
خوارزمى در مناقب از جابر نقل كرده است كه مى گويد: نزد رسول خدا - صلى الله عليه و آله - كه على بن ابيطالب آمد. حضرت فرمود: برادرم آمد. بعد متوجه كعبه شد و دست به كعبه زد و فرمود: (( والذى نفسى بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة ؛ يعنى قسم به خدايى كه جانم در دست اوست ! بدرستى كه اين على و شيعيانش ، در روز قيامت ، نجات يافتگان هستند.) .
سپس فرمود:او اولين كسى است كه به من ايمان آورد، و از همه شما به عهد خدا وفادارتر و در امر خدا محكمتر و در رعيت ، عادلتر است و بهتر از شما بالسويه تقسيم كننده و بزرگتر از شما در مزيت در نزد خداوند است . در اين هنگام اين آيه شريفه نازل گرديد: (( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية )) .
بدين سبب ، هنگامى كه على - عليه السلام - مى آمد، صحابه مى گفتند: ( جاء خير البرية ؛ يعنى بهترين خلق آمد) (74)
ابن حجر در كتاب صواعق محرقه خود(75)، آن را آيه يازدهم شمرده است و از ابن عباس نقل مى كند كه : چون اين آيه شريفه نازل شد، پيامبر اكرم به على بن ابيطالب فرمود:
(( هو انت و شيعتك تاءتى انت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضين و ياءتى عدوك غضابا مقمحين )) .
اين مطلب نيز از مسلمات است . مرحوم علامه امينى در الغدير (76)، محلهاى آن را از كتاب اهل سنت ، به طور مشروح بيان كرده است .
آيات هل اتى
منظور از آيات (هل اتى ) همه سوره (هل اتى ) و يا اين آيات شريفه مى باشد: (( ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا... ان هذا كان جزاء و كان سعيكم مشكورا.
زمخشرى در كشاف نقل كرده است كه ابن عباس مى گويد: حسن و حسين - عليهما السلام - مريض شدند، رسول خدا - صلى الله عليه و آله - با جمعى از اصحاب به عيادت آنها آمدند. آنها گفتند: يا اباالحسن ! بهتر است براى شفاى فرزندانت نذرى نمايى . على ، فاطمه و كنيزشان فضه نذر كردند كه اگر خدا به آن دو شفا دهد، سه روز را روزه بگيرند. آن دو از مرض شفا يافتند اما چيزى براى افطار نمودن در منزل نبود. على - عليه السلام - سه صاع جو، از شمعون خيبرى قرض كرد. فاطمه زهرا - سلام الله عليها - يك صاع آن را آرد كرد و پنج عدد قرص نان پخت ، آنها را نزد خويش نهادند تا افطار كنند كه سائلى آمد و گفت : السلام عليكم يا اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله ! من مسكينى از مساكين مسلمانانم ، مرا اطعام كنيد، خداوند شما را از مائده هاى بهشتى اطعام كند. همه طعام را به او دادند و جز آب چيزى نچشيدند. روز بعد نيز روزه گرفتند، هنگام شب ، چون طعام را پيش خود گذاشتند، يتيمى بالاى سر آنها ايستاد و او را بر خود مقدم داشتند و طعام را به او داده و خود فقط با آب افطار كردند، شب سوم - كه بقيه طعام را آماده كرده بودند - اسيرى بر آنها وارد شد و تقاضاى طعام كرد، آنها نيز همه طعام را به او دادند.
چون صبح شد على - عليه السلام - دست حسنين - عليهما السلام - را گرفت و محضر رسول خدا - صلى الله عليه و آله - رسيدند. وقتى پيامبر اكرم ديد كه آنها از شدت گرسنگى مى لرزند، با آنها به منزل فاطمه - عليها السلام - آمد... جبرئيل نازل گرديد و گفت : يا رسول الله ! بگير اين سوره را خداوند تو را درباره اهل بيت تحيت فرموده است . آنگاه همه سوره را بر آن حضرت خواند.
امين الاسلام طبرسى (ره ) آن را با اندكى تفاوت ، در مجمع نقل كرده است و در آخر آن آمده است : (و نزول جبرئيل بسورة هل اتى ).
على بن ابراهيم قمى در تفسير خود مى گويد: پدرم على بن ابراهيم از عبدالله بن ميمون قداح از امام صادق - عليه السلام - نقل كرده است كه فرمود: (نزد فاطمه - عليهاالسلام - مقدارى جو بود. آن را عصيده (77) نمود. هنگامى كه پخته شد، آن را آورد تا بخورند، فقيرى آمد و گفت : خداوند شما را رحمت كند! مرا اطعام كنيد از آنچه خداوند روزيتان داده است . على - عليه السلام - برخاست و ثلث طعام را به او داد. كمى بعد يتيمى آمد و گفت : خداوند شما را رحمت كند! از آنچه خدا داده است ، مرا اطعام كنيد. على - عليه السلام - برخاست و ثلث طعام را به او داد. آنگاه اسيرى آمد و گفت : (( رحمكم الله اطعمونا مما رزقكم الله )) على - عليه السلام - برخاست و ثلث بقيه را نيز به او داد و از (عصيده ) چيزى نخوردند. خداوند در اين باره اين آيات شريفه را نازل فرمود: (( و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا تا: و كان سعيكم مشكورا )) .
امام - صلوات الله عليه - افزود: اين درباره اميرالمؤ منين نازل شد. و اين درباره هر مؤ منى كه مثل اين كار را براى خدا انجام دهد، جارى است .
در اين روايت آمده است كه : اين جريان در يك شب انجام گرفته ولى روايات ديگر كه در تفسير برهان نقل شده است . و همچنين روايات اهل سنت ، در آن است كه اين جريان در سه روز اتفاق افتاد. و در هر سه روز، آن بزرگواران ، با آب افطار كردند.
اين واقعه و نزول آيات هل اتى در اين باره ، مورد تصديق شيعه و اهل سنت است . براى نمونه رجوع كنيد به كتاب : اسباب النزول ، تاءليف واحدى ، در سوره انسان مناقب خوارزمى ، صفحه 188 به بعد ( فصل سابع عشر) تذكره سبط ابن جوزى ، صفحه 281 (باب حادى عشرفى ذكر خديجة و فاطمه ) تفسير حافظ نسفى در هامش تفسير خازن . ابن حجر در الاصابه ( شرح حال فضه ؛ خادمه فاطمه - عليهاالسلام ) و نور الابصار شبلنجى .
در الغدير (78)، آن را از 34 منبع معتبر نقل كرده است .
آيه مؤ من
(( افمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لايستوون )) (79)
يعنى : (آيا پس كسى كه مؤ من است مثل كسى است كه فاسق مى باشد (اين دو) مساوى نيستند).
ميان على بن ابيطالب - عليه السلام - و وليد بن عقبة بن ابى معيط، جريانى پيش آمد. وليد به آن حضرت گفت : من در زبان از تو گوياترم ، و سر نيزه من از سر نيزه تو تيزتر است . و من بهتر از تو مى توانم دشمن را به عقب برانم !!!
على - عليه السلام - فرمود: ساكت شو! تو يك نفر فاسق هستى . خداوند در اين باره ، آيه فوق را نازل كرد. در الغدير (80)، آن را از ده جا نقل كرده است . براى نمونه رجوع شود به تفسير نيشابورى و ابن كثير.
آيه مباهله
(( فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين )) (81)
يعنى : (هر كس كه درباره عيسى با تو محاجه كند، بعد از آنكه جريان او را دانسته اى ، بگو: بياييد بخوانيم پسران ما را و پسران شما را، زنان ما را و زنان شما را، ما را و نفسهاى شما را، آنگاه به درگاه خدا ناله كنيم و لعنت خدا را از آن دروغگويان گردانيم ).
اين آيه شريفه ، راجع به جريان (مباهله ) است كه عده اى از نصاراى نجران ، به مدينه آمده و با رسول خدا - صلى الله عليه و آله - درباره عيسى - عليه السلام - به مجادله برخاستند. حضرت فرمود: عيسى بنده خدا بود. طعام مى خورد، آب مى آشاميد، بول و غائط مى كرد. آنها گفتند: پدرش چه كسى بود؟ وحى آمد كه از آنها بپرس درباره آدم چه مى گويند آيا بنده مخلوق نبود كه مى خورد مى آشاميد و حدث مى كرد و زن مى گرفت ؟ گفتند: آرى . فرمود: پس ‍ پدر حضرت آدم چه كسى بود؟ آنها در جواب عاجز ماندند اما درباره حضرت عيسى قانع نشدند.
حضرت به آنها فرمود: با من مباهله كنيد اگر راستگو باشم عذاب بر شما نازل شود و اگر دروغگو باشم عذاب بر من نازل گردد. گفتند: با انصراف سخن گفتى لذا وعده مباهله گذاشتند.
قرار شد روز 24 ذيحجه از سال دهم هجرت ، مباهله انجام شود. رسول خدا - صلى الله عليه و آله - با اطمينان به وعده خدا و با كمال آرامش ، به محل مباهله آمد على بن ابيطالب در پيش ، فاطمه زهرا در پشت سر و آن حضرت نيز در وسط، دست حسنين - عليهم السلام - را گرفته و حركت مى كردند. سپس آن بزرگوار، دو زانو نشست و آماده مباهله گرديد.
رئيس نصارا از ديدن آن منظره كه چگونه رسول خدا- صلى الله عليه و آله - با آن اطمينان خاطر به محل آمده ، دانست كه اگر آن حضرت ذره اى در حقانيت خويش و در وعده خدا شك داشت اقدام به چنين كارى نمى كرد لذا او دانست كه در صورت مباهله ، نصارا از بين خواهند رفت . بدين خاطر به اتباع خود چنين گفت :
(( يا معشر النصارى انى لارى وجوها لوشاء الله ان يزيل الجبل من مكانه لازاله بها فلا تباهلوا فتهلكوا... ))
يعنى : (اى گروه نصارا! من چهره هايى را مى بينم كه اگر خدا بخواهد كوهى را از جايش بركند، بخاطر آنها برمى كند، مباهله نكنيد و گرنه هلاك خواهيد شد...)
آنها نيز مباهله نكرده و به جزيه حاضر شدند و حضرت هم از آنها پذيرفت . در اين ماجرا رسول خدا - صلى الله عليه و آله - جز على ،فاطمه ، و حسنين - عليهم السلام - كسى را با خود نبرده است . و احدى از مسلمانان خلاف آن را نگفته است لذا ديگر نيازى به ذكر مآخذ و كتب نمى باشد. در اين آيه شريفه ، على بن ابيطالب - عليه السلام - (نفس ) رسول خدا- صلى الله عليه و آله - شمرده شده است . و اين از دلايل خلافت مى باشد.
آيه تبليغ
(( يا ايها الرسول ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين )) (82)
يعنى : (اى پيامبر! آنچه از جانب تو نازل شده است آن را به مردم برسان . و اگر اين كار را انجام ندهى ، پيام خدا را نرسانده اى . خداوند تو را از شر ديگران حفظ مى كند و خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند.)
اين آيه شريفه ، هنگام مراجعت آن حضرت ، از (حجة الوداع ) نازل شد. و به دنبال نزول آيه شريفه ، پيامبر اكرم دستور داد تا مردم در (غدير خم ) جمع شوند و آنگاه على بن ابيطالب - عليه السلام - را به خلافت منصوب فرمود.
در تمام قرآن مجيد، خطابى به اين سنگينى به آن حضرت نشده است كه ظاهر آن بسيار معتدل اما محتواى آن بسيار خشن و خطرناك است . خلاصه آن چنين است كه خداوند مى فرمايد: اگر اين كار را نكنى ، تو پيامبر نافرمانى هستى و از نبوت ساقط هستى و ديگر پيامبر من نخواهى بود؛ چون اگر پيامبر، امر خدا را اطاعت نكند از پيامبرى ساقط است .
بهر حال (بلغ ما انزل ) حاكى است كه قبلا خلافت على - عليه السلام - نازل شده بود اما هنوز تبليغ آن نرسيده بود كه خداوند در آنجا به پيامبر اكرم فرمود: برسان آنچه را كه قبلا نازل شده است .
(( و ان لم تفعل بلغت رسالته )) ضمير (رسالته ) خواه به همه رسالت برگردد و يا به آن فرمان بخصوص ، در هر حال ، عدم تبليغ آن ، مساوى با سقوط نبوت آن حضرت بود.
(( والله يعصمك من الناس )) اين قسمت ، نشان مى دهد كه پيامبر اكرم (ص ) باطنا ناراحت بود از اينكه مردم جريان خلافت را چطور تعبير خواهند كرد. و آيا اختلاف پديد مى آيد. آيا خواهند گفت با اين همه صحابه ، چرا داماد خود را مقدم كرد؟ و... ولى خداوند فرمود: از اجراى رسالت خويش ، وحشت نكن خداوند نگهدار و حافظ تو مى باشد.
(( والله لا يهدى القوم الكافرين )) اين قسمت ، حكايت از اين دارد كه نقشه ديگران ، خنثى خواهد شد و خداوند نخواهد گذاشت كه كار انكار كنندگان ، پيش برود و موفقيتى به چنگ آورند.
واحدى نيشابورى (متوفاى 468 هجرى ) در اسباب النزول ، صفحه 115 ذيل همين آيه شريفه نقل كرده است كه : ابوسعيد خدرى گفت : اين آيه در روز غدير هم درباره على بن ابيطالب نازل گرديد.
فخر رازى در تفسير كبير خود (83) مى گويد: (( ... نزلت الآية فى فضل على و لما نزلت هذه الآية اخذ بيده و قال : من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه )) (84)
نيازى به ذكر منابع نيست چرا كه شيعه ، به اين مطلب اتفاق دارد. علامه امينى در الغدير (85) آن را از سى كتاب معتبر اهل سنت نقل كرده است .
آيه اكمال الدين
(( اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا )) (86)
يعنى : (امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و دين اسلام را براى شما راضى شدم ).
آنگاه كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - على بن ابيطالب - عليه السلام - را در (غدير خم ) به امامت ، منصوب كرد، هنوز از غدير، خارج نشده بود كه جبرئيل اين آيه شريفه را آورد؛ يعنى با امامت على بن ابيطالب ، دين تكميل شد و نعمت خدا تمام گرديد. و خداوند از دينى كه با امامت على بن ابيطالب است راضى و خشنود شد، به طورى كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - از نزول اين آيه شريفه متعجب شد و فرمود:
(( الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و ولاية على بن ابى طالب من بعدى )) .
مرحوم علامه امينى در الغدير (87) آن را از شانزده كتاب اهل سنت ، نقل كرده است .
آيه سئل سائل
(( سئل سائل بعذاب واقع ، للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج )) (88)
آنگاه كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله - على بن ابيطالب - عليه السلام - را در (غديرخم ) به امامت منصوب كرد، اين مطلب در تمام بلاد شايع شد و مردم آن را براى يكديگر خبر دادند. حارث بن نعمان فهرى ، محضر آن حضرت آمد و گفت :
(( يا محمد امرتنا من الله ان نشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله و بالصلاة و الصوم و الحج و الزكاة ، فقبلنا منك ثم لم ترض ذلك رفعت بضبع ابن عمك ففضلته علينا و قلت من كنت مولاه فعلى مولاه )) .
يعنى : (اى محمد! از جانب خدا ما را به وحدانيت خدا و رسالت خود و به نماز، روزه ، حج و زكات خواندى قبول كرديم ولى به اينها قانع نشدى تا دست عموزاده ات را بلند كرده و او را بر ما برترى داده و گفتى (( من كنت مولاه فعلى مولاه )) بگو تا بدانم كه اين كار از جانب خودت مى باشد يا از جانب خداست ؟! حضرت فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست ، اين دستور از جانب خداوند است ).
حارث بن نعمان بعد از شنيدن اين سخن ، به طرف مركب خود برگشت و مى گفت : خدايا! اگر آنچه محمد مى گويد حق و راست مى باشد پس از آسمان بر ما سنگ بباران و يا عذاب اليمى بر ما بفرست . او هنوز به مركب خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش سقوط كرد و كشته شد. خداوند متعال در اين باره آيات شريفه : (سئل سائل ...) را نازل فرمود.
اسم آن بدبخت ، در روايت امام صادق - صلوات الله عليه - در مجمع البيان نعمان بن حرث فهرى ، و در جاهاى ديگر ( حارث بن نعمان فهرى )، و در تفسير غريب القرآن ابوعبيد هروى ، جابر بن نضر بن حارث ، است كه اميرالمؤ منين - عليه السلام - پدر او نضر بن حارث ، را كه از اسراى (بدر) بود به دستور رسول خدا - صلى الله عليه و آله - گردن زد.
اين جريان و نزول آيه شريفه را در اين باره ، مرحوم امينى در الغدير (89)، از سى كتاب معتبر اهل سنت ، نقل كرده است .
آيه انما وليكم الله
اين آيه شريفه درباره على بن ابيطالب - عليه السلام - نازل شده است ؛ هنگامى كه در ركوع نماز، انگشتر خويش را به سائل داد. در مجمع البيان نقل نموده است كه : روزى عبدالله بن عباس در كنار زمزم نشسته بود و به لفظ: (قال رسول الله صلى الله عليه و آله ) براى مردم حديث مى گفت . مردى كه رخسار خود را پوشانده بود، در آنجا حاضر شد. هر چه ابن عباس مى گفت : (قال رسول الله ) آن مرد نيز آن را مى گفت .
ابن عباس گفت : تو را به خدا تو كيستى ؟ مرد صورت خود را باز كرد و گفت : مردم ! هر كس مرا مى شناسد كه هيچ ، و هر كه مرا نشناخته است من خودم را معرفى مى كنم ؛ من (من جندب بن جناده بدرى ، ابوذر غفارى ) هستم . و با اين دو چشمم ديدم - اگر دروغ گويم (كور) شوند - كه مى فرمود: (( على قائد البررة و قاتل الكفرة و منصور من نصره و مخذول من خذله )) .
بدانيد كه روزى با رسول خدا نماز ظهر خواندم ، سائلى در مسجد چيزى خواست ، اما چيزى به او ندادند. او دست به آسمان برداشت كه خدايا! گواه باش ، من در مسجد رسول تو اظهار حاجت كردم اما كسى چيزى به من نداد. على - عليه السلام - آن وقت در ركوع نماز بود، با انگشت كوچك دست كه به آن انگشتر مى كرد، به سائل اشاره نمود، سائل آن انگشتر را از انگشت على گرفت . رسول خدا اين عمل را ديد و سر را به آسمان كرد و فرمود: خدايا! برادرم موسى از تو خواست و گفت : (( رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى ... واجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى )) (90) در جوابش نازل فرمودى كه : (( سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكما )) .(91)
خدايا!منم محمد، برگزيده و پيغمبر تو، سينه مرا فراخ گردان ، كارم را آسان كن و براى من وزير و يارى از اهلم معين نما. على برادرم را و با او مرا تقويت فرما.
به خدا سوگند رسول خدا سخن خويش را تمام نكرده بود كه جبرئيل نازل شد و گفت : يا محمد! بخوان ، گفت : چه بخوانم ؟ گفت : بخوان (( انما وليكم الله و رسوله و الدين ... )) .
سپس طبرسى مى گويد: اين خبر را ثعلبى با اين سند، بعينه نقل كرده است . و ابوبكر رازى ، در كتاب احكام القرآن ، به نقل از مغربى و رمانى روايت كرده كه اين آيه در حق على نازل شد، آنگاه كه در ركوع ، انگشتر خويش را به سائل بخشيد. مجاهد و سدى نيز چنين گفته اند. و در اين مضمون از امام صادق - عليه السلام - نيز نقل شده است .
نگارنده گويد: علامه امينى آن را در جلد دوم الغدير صفحه 52 - 53 از تفسير ثعلبى ، تفسير طبرى ، اسباب النزول واحدى ، تفسير فخر رازى ، تفسير خازن ، صواعق محرقه ابن حجر و مانند آن ، از كتب اهل سنت نقل كرده است .
و در المراجعات ، مرحوم شرف الدين در مراجعه چهلم به طور مفصل مطرح گرديده است . و من در تفسير احسن الحديث ، آيه شريفه فوق را به طور مشروح بررسى كرده و در اطلاق لفظ (الذين ) به مفرد، سخن گفته ام براى اطلاع بيشتر، به آنجا رجوع شود. ناگفته نماند كه : آيات نازله در شاءن اهل بيت - عليهم السلام - عموما و در شاءن على - عليه السلام - خصوصا فراوان است . آياتى كه نقل گرديد به عنوان نمونه بود.

استقلال روح در قرآن

به ضرورت دين مبين اسلام ، هر يك از ما انسانها در بدن خود، يك روح مستقل داريم كه هنگام مرگ ، از بدن ما خارج شده و در جهان باقى مى ماند. و چون روز قيامت فرا رسيد، بدنها از خاك مى رويند هر كسى به بدن خود باز مى گردد. و انسان همان انسان دنيايى مى شود. انكار روح مستقل ، موجب كفر است . صريحترين آيه شريفه در اين باره - قطع نظر از آيات نفخ روح - آيه 42 سوره مباركه زمر مى باشد كه مى فرمايد:
(( الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون )) (92)
يعنى : ( خداوند هنگام مرگ ، ارواح را تحويل مى گيرد و آنچه نمرده است آن را هنگام خواب تحويل مى گيرد (چون در خواب تحويل گرفت ) روحى را كه بر آن مرگ و تحويل گرفته شدن ، نوشته است ، نگه مى دارد. و روح ديگر را به بدن مى فرستد. در اين سخن ، آياتى هست براى آنهايى كه اهل تفكرند.
از اين آيه شريفه چند مطلب به دست مى آيد كه ذيلا بررسى مى كنيم :
1 - نسبت (موت ) به نفس و روح ، در جمله (لم تمت ) و (قضى عليها الموت ) به علت تحويل گرفته شدن است . وگرنه براى روح مرگى نيست . (والتى لم تمت ) يعنى روحى كه بدنش ‍ نمرده است و هنوز روح ، تحويل گرفته نشده است .
2 - (توفى ) به معناى تحويل گرفتن و اخذ كامل است . (الله يتوفى الانفس ) نشان مى دهد كه مرگ ، نيستى و نابودى نيست ، بلكه تحويل گرفته شدن است . جريان رفتن از دنيا در قرآن مجيد، نوعا با كلمه (توفى ؛ به معناى تحويل گرفته شدن آمده است ) بنابراين ، مرگ ، يك امر وجودى است .
3 - آيه شريفه ، صريح است در اينكه روح يك موجود مستقلى مى باشد و دو بار از بدن خارج مى شود؛ يكى به هنگام مرگ ، و ديگر، هر روز هنگام خواب تا رسيدن اجل موعود. به عبارت ديگر: دومى پيوسته ادامه دارد.
4 - از آيه شريفه معلوم مى شود كه در بدن انسان دو تا روح وجود دارد يكى روح عقل و روح انسانى و ديگرى ، روح زندگى و حيوانى . نهايت اينكه : هنگام مرگ ، هر دو روح از بدن خارج مى شوند اما هنگام خواب ، فقط روح انسانى خارج مى شود و روح زندگى در بدن باقى مى ماند. اين مطلب ، با روايتى كه صريح مى باشند، تكميل مى شود. در بحار الانوار (93) از امام كاظم - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود: ( وقتى كه انسان به خواب مى رود، روح حيوانى در بدن اوست ، آنچه خارج مى شود (روح عقل ) است ):
(( ان المرء اذا فان روح الحيوان باقية فى البدن و الذى يخرج منه روح العقل )) .
عبد الغفار اسلمى ، راوى حديث و يا كسى كه در محضر امام - عليه السلام - حاضر بود، عرض كرد: خداى تعالى مى فرمايد: (( ان الله الانفس حين موتها اجل مسمى )) آيا اين طور نيست كه هر دو روح به طرف خدا مى رود؟ آنچه را بخواهد نگاه مى دارد و آنچه را بخواهد به بدن مى فرستد؟
امام - صلوات الله عليه - فرمود: (نه ، فقط ارواح عقول ، به طرف خدا مى روند و ارواح حيات باقى هستند. آنها فقط با مرگ خارج مى شوند):
(( فقال عليه السلام : انما يصير اليه ارواح العقول فاما ارواح الحياة فانها باقية فى البدن لا يخرج الا بالموت )) .
سپس فرمود: (اگر روح حيات خارج مى شد، بدن مى مرد و بى حركت مى ماند):
(( و لو كان روح الحياة خارجا لكان بدنا ملقى لا يتحرك )) .
و آنگاه اضافه فرمود: خداوند براى اين كار در قرآن مثالى زده و آن فرمان اصحاب كهف است كه مى فرمايد: (( و نقلبهم ذات اليمين و ذات الشمال )) (94).
يعنى : (بدن آنها را به طرف راست و چپ ، مى گردانيم . آيا نمى بينى كه حركات بدن ، نشان مى دهد كه در آنها ارواح حيات ، بوده است ؟).
همچنين استقلال روح ، از دو آيه ذيل ، كاملا آشكار است كه منكران معاد مى گفتند: (آيا وقتى كه مرديم و پوسيديم و در زمين گم شديم باز در خلقت جديدى خواهيم بود؟! (( و قالوا اذا ضللنا فى الارض ءانا لفى خلق جديد )) (95)
خداوند متعال در جواب آنان فرمود: (( قل يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم ثم الى ربكم ترجعون )) (96).
يعنى : ((اى رسول ما به آنها) بگو شماى واقعى ، روح شماست ملك الموت كه ماءمور روح شماست ، جان شما را تحويل مى گيرد و آنگاه به سوى پروردگار باز مى گرديد).
آيه شريفه ، هم استقلال روح را مى فهماند و هم اينكه حقيقت انسان ، روح اوست نه بدن او كه مى پوسد و خاك مى شود. ولى ( روح ) در تحويل و اختيار ملك الموت است .
در اين زمينه آيات و روايات ، بسيار زياد است . تمام آيات برزخ كه درباره منعم و معذب بودن انسانها در عالم برزخ است ، و تمام آيات (( نفخت فيه من روحى )) و (( نفخ فيه من روحه )) دليل بر استقلال و بقاى روح است . مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار (97)، آيات و روايات و اقوال آن را در بابى به نام ( باب حقيقة الروح والنفس ) آورده است . در اينجا به عنوان تبريك سه حديث نقل مى شود:
(( عن اءبى جعفر عليه السلام قال : ان العباد اذا ناموا خرجت ارواحهم الى السماء فما راءت الروح فى السماء فهو الحق و ما راءت فى الهواء فهو الاضغاث )) (98).
يعنى : (بندگان چون بخوابند، ارواح آنها از بدن خارج شده و به سوى آسمان مى رود، روح ، آنچه را كه در آسمان ببيند آن حق است .
و آنچه را در هوا ببيند آن را خيالات آشفته مى باشد.).
2 - (( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : مثل المؤ من و بدنه كجوهرة فى صندوق ، اذا خرجت الجوهرة منه طرح الصندوق و لم تتعب به قال : ان الارواح لا تمازج الابدان ولا تداخله ، انما هو كالكلل للبدن محيطة به )) .(99)
يعنى : (امام صادق - عليه السلام - فرمود: حكايت مؤ من و بدنش ؛ مانند گوهرى در صندوقى مى باشد؛ چون گوهر خارج شود، صندوق انداخته مى شود و گوهر از خارج شدن خود (يا انداخته شدن صندوق ) ناراحت نمى شود. و فرمود: ارواح با بدنها مخلوط و متداخل نمى شوند بلكه ارواح براى بدنها مانند تاجى هستند و آنها را احاطه كرده اند).
3 - (( قال امير المؤ منين عليه السلام - : لا ينام الرجل و هو جنب و لا ينام الا على طهور فان لم يجد الماء فليتيم فان روح المؤ من ترفع الى الله تبارك و تعالى فيقلبها و يبارك عليها فان كان اجلها قد حضر جعلها فى كنوز رحمته و ان لم يكن اجلها قد حضر بعث مع امنائه من ملائكته فيردونها فى جسدها )) (100)
يعنى : (اميرالمؤ منين - عليه السلام - فرمود: انسان در حال جنابت نخوابد بلكه هميشه در حال طهارت بخوابد. و اگر آب پيدا نكرد، تيمم نمايد؛ چون روح مؤ من (در حال خواب ) به طرف خدا بالا مى رود. پس خداوند آن را قبول كرده و بركت مى دهد. اگر اجلش ‍ رسيده باشد آن را در خزانه هاى رحمت خويش ، قرار مى دهد و گرنه ، آن را با ملائكه اى كه امين مى باشند مى فرستند پس ملائكه آن را به جسدش باز مى گردانند).
اين سه حديث شريف ، در استقلال و ورود و خروج ، صريح ، روشن و غير قابل تاءويل مى باشند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قرآن شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی