آرى...خم!شربدار ولايت
غديرحادثات وميان منزل افشاى رازهاست.
بنگريدش كه بر اوج دست و بازودر چنگ چنگالى از نور
ايستاده استبه ابرها نزديكتر تا به ماو نگاه نمى كند
نه در چشمان مشتاقانه در ديدگان دريده از حسد.
به اين ترانه گوش كنيدكه در هفت آسمان مى طپد:
«هر كه مرا مولاى خويش بداند اينكه
فرا چنگ من ايستاده مولاى اوست».
آرى امروز همه چيز كامل استمعيارى بدنيا آمده
كه در سايه اشنيك و بد از هم مشخصند.
در اين زلال،بايد جان را به شستشو نشست
در غدير،يك تاريخ تبلور پيدا كرد.
و بدينسان،آن دشت كه ديروز گمنامش،
كندى و سستى قافله ها را مىزدود،
امروز،طلوع آفتاب ولايت را بستر شد.
آن بركه آب،ميانه كويرى برهوت،
كه رنج و خستگى مسافران را به جان مى خريد،
امروزچشمه جوشان و هميشه جارى پهنه آرمانهاى والا گشت.
بدينسان بود كه پيامبر(درود خدا بر او و خاندانش)
ندا در داد:آنها كه بى ولايت على(سلام خدا بر او)رفته اند،
باز گردند ودر كناره غدير،«آينه بلند اى آسمان كوير»
با حماسه ساز نهضت اسلام،روح مطهر زمان،
بيعتى دوباره كنند،
و در طبيعت حقيقت،تنفسى روحنواز و مستى زا...
و اينگونه بود كه به يكباره،
از كالبد بى جان يك دشت پر سكوت
غوغاى اجابت و پذيرش برخاست.
و هياهوى سر در گم انسانى،
در بازتاب مرزهاى روشنى و جاودانگى
جوششى مداوم يافت،بيراهه ها،نهاده شد،
و حجت در جانشان بياميخت.
راستى را،مگر خورشيد در غروبش،
ماه را به نور افشانى،نمى گمارد؟
و مگر دريا،ابر را،
از خود و براى خود،غنا نمى بخشد؟
در اين زلال،بايد جان را به شستشو نشست
و از اين دريا،بايد گوهرهاى ناب به دست آورد.
در غدير كه به چه مى انديشد؟
در غدير گويا محمد صلى الله عليه و آله مى انديشد:
بدون على عليه السلام چگونه خواهد رفت؟
و على عليه السلام مى انديشد:
بدون محمد صلى الله عليه و آله چگونه خواهد رفت؟
و على عليه السلام مى انديشد:
بدون محمد صلى الله عليه و آله چگونه خواهد ماند؟
و مردم بين همين رفتن و ماندن است
كه به ابهامى شگفت گرفتار آمده اند:
اين همان محمد صلى الله عليه و آله است
كه مى ماند،اگر با على بيعت مى كرديم
و اين حتى على عليه السلام است
كه مى رود،اگر بيعت را شكستيم!!
توده مردم به چگونگى بيعت مى انديشند
و سران توطئه به شكستن بيعت...!!
اسماعيل نورى علاء
نظرات شما عزیزان: