دهه اول محرم یادآور حادثهای بسیار مهم است که گذشت سالها از اهمیت آن نمیکاهد
زیرا کربلا جریانی است که برای شیفتگان راه حقیقت همواره منشأ حرکت و نکته آموزی بوده است.
آنانکه عقل خود را به کار میگیرند، حادثه کربلا را یکی از اوراق باطل شده دفتر تاریخ حساب نمیکنند
بلکه آن را تاریخ زنده و جاری انسان میدانند و دست از تکاپوی دائمی خود
برای همراهی با جریان حقیقت در عاشورای زمان خود کوتاه نمیکنند.
در اینجا میخواهیم با اشاره به یک درس مهم از این حادثه، از خدا بخواهیم که ما را در عمل به آنچه میدانیم یاری کند و این مطلب را با سوالی آغاز میکنیم:
آیا مردم در زمان امام حسین علیه السلام متوجه ویژگیهای خاص و مقام آن حضرت نزد خداوند بودند؟ به عبارت دیگر آیا امام حسین علیه السلام در میان مردم یک شخص عادی حساب میشد یا یک شخص خاص؟
اگر به تاریخ نگاهی کنیم، در مییابیم که مردم مدینه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله، شاهد محبت خاص آن حضرت به امام مجتبی و امام حسین علیهما السلام بودند. بجز آن، حوادث متعددی رخ داده است که شخصیت این دو کودک را خاص کرده است مانند شرکت آنها در جریان مباهله، قرار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله ایشان را به عنوان شاهد نامه ای که به ثقیف نوشته بودند، حضور آنها در بیعت رضوان.
پیامبر صلی الله علیه و آله به این دو برادر لقب دو آقای جوانان بهشتی را اعطا کردند و مومنان میدانند که از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز کلامی به خلاف رضایت و اشاره خدا خارج نمیشود. بجز همه اینها، آن حضرت یکی از پنج نفری است که آیه تطهیر در شأن آنان نازل شده است.
امام حسین علیه السلام در اکثر ایام عمر خویش در مدینه سکونت داشتند بنابراین انتظار میرود که همشهریان آن جناب از قدیم ایشان را بشناسند؛ اما با این همه، میدانیم که مردم آن زمانه حرمت واقعی ایشان را نگاه نداشتند یعنی حتی آنان که علیه ایشان جنگ هم نکردند، باز هم در طول زندگانی خود رفتاری متناسب با شأن امام حسین علیه السلام از خود نشان ندادند.
یک سوال جدی از خود
اگر بخواهیم از کنار این قضیه بگذریم، راه ساده آن است که به اشکال گیری و بدگویی از مردم آن زمان بپردازیم و آنان را مردمی نالایق، بیوفا و حقناشناس معرفی کنیم.
از این راه میتوانیم با تخطئه دیگران، به فراموشی خودمان بپردازیم و خواب غفلت خویش را پریشان نکنیم؛ اما اگر اهل جدیت و صداقت باشیم، جا دارد از خودمان بپرسیم که مگر فرق ما با مردم آن دوران چیست که تنها آنان را لایق این نسبتها میدانیم.
آیا اگر ما نیز در آن دوران زندگی میکردیم، حقیقتاً راهی جز راه زندگی آنان را در پیش میگرفتیم؟
این پرسش جزو سوالات اساسی است که هر شخص حقیقت دوستی را از اشکال جویی دیگران به سمت اشکال یابی از خود سوق میدهد.
اگر بخواهیم از کنار این قضیه بگذریم، راه ساده آن است که به اشکال گیری و بدگویی از مردم آن زمان بپردازیم و آنان را مردمی نالایق، بیوفا و حقناشناس معرفی کنیم.
از این راه میتوانیم با تخطئه دیگران، به فراموشی خودمان بپردازیم و خواب غفلت خویش را پریشان نکنیم؛ اما اگر اهل جدیت و صداقت باشیم، جا دارد از خودمان بپرسیم که مگر فرق ما با مردم آن دوران چیست که تنها آنان را لایق این نسبتها میدانیم.
آیا اگر ما نیز در آن دوران زندگی میکردیم، حقیقتاً راهی جز راه زندگی آنان را در پیش میگرفتیم؟
این پرسش جزو سوالات اساسی است که هر شخص حقیقت دوستی را از اشکال جویی دیگران به سمت اشکال یابی از خود سوق میدهد.
در همین نزدیکی
مسلم است که اگر امام حسین علیه السلام را لشگری از ملائک به شکل دائمی محافظت میکردند یا اینکه آن جناب هر ماه معجزه و کرامتی از خود بروز میدادند، دیگر مردم به عنوان یک شخص عادی به آن حضرت نگاه نمیکردند. از اینجا معلوم میشود که "انسانهای خدایی، ظاهری ماوراء بشری ندارند" به عبارت دیگر، اگر مقیاسهای ما منحصر به امور دنیایی باشد، در شناسایی اولیای الهی راه به جایی نخواهیم برد.
نکته قابل تأملی در اینجا وجود دارد. حجتهای خاص الهی، از لحاظ دنیایی هم بر دیگران برتری دارند.
قدرت جسمانی و روانی ایشان در حد اعلای کمال خود قرار دارد و اگر بخواهند از روشهای معمول دنیایی هم به هدف خود برسند، بهتر و سریعتر از دیگران در اهداف خود موفق میشوند.
چنین حالاتی اگر برای هریک از مردم پیش بیاید، به سرعت معروف و محبوب میشود؛ با این حال میدانیم که اطراف ایشان معمولا پیروان مخلص بسیاری گرد نمیآمدهاند.
تفکر به این امور ما را به این حقیقت راهنمایی میکند که گویا اولیای خدا همواره مراقب آن هستند که جلوههای خاص خود را پنهان کنند.
به ندرت ممکن است نیاز باشد که معجزه یا کرامتی از خود نشان دهند و نیز از بیان فضایل و کرامات خود برای مردم، زیاده روی نمیکنند.
به عبارت دیگر، مردم باید خودشان تمایل نشان دهند تا به ائمه معصومین علیهم السلام نزدیک شوند و از فضایل ایشان مطلع گردند، در غیر اینصورت، ائمه علیهم السلام کاری نمیکنند که مردم به شکل اجباری و از ترس معجزات یا عذاب الهی به سراغ آنها بیایند.
این سخن به این معنا نیست که مردم از شناسایی و درک اولیای خاص خدا ناتوانند؛ بلکه هر کس که مراقب فکر و قلب و زبان و جسم خود باشد، یعنی رعایت تقوا را بکند، به قوه تشخیص میرسد زیرا قرآن فرموده است که هر کس که تقوا پیشه کند خدا برایش راه تشخیص قرار میدهد
(سوره انفال: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ یُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ).
مسلم است که اگر امام حسین علیه السلام را لشگری از ملائک به شکل دائمی محافظت میکردند یا اینکه آن جناب هر ماه معجزه و کرامتی از خود بروز میدادند، دیگر مردم به عنوان یک شخص عادی به آن حضرت نگاه نمیکردند. از اینجا معلوم میشود که "انسانهای خدایی، ظاهری ماوراء بشری ندارند" به عبارت دیگر، اگر مقیاسهای ما منحصر به امور دنیایی باشد، در شناسایی اولیای الهی راه به جایی نخواهیم برد.
نکته قابل تأملی در اینجا وجود دارد. حجتهای خاص الهی، از لحاظ دنیایی هم بر دیگران برتری دارند.
قدرت جسمانی و روانی ایشان در حد اعلای کمال خود قرار دارد و اگر بخواهند از روشهای معمول دنیایی هم به هدف خود برسند، بهتر و سریعتر از دیگران در اهداف خود موفق میشوند.
چنین حالاتی اگر برای هریک از مردم پیش بیاید، به سرعت معروف و محبوب میشود؛ با این حال میدانیم که اطراف ایشان معمولا پیروان مخلص بسیاری گرد نمیآمدهاند.
تفکر به این امور ما را به این حقیقت راهنمایی میکند که گویا اولیای خدا همواره مراقب آن هستند که جلوههای خاص خود را پنهان کنند.
به ندرت ممکن است نیاز باشد که معجزه یا کرامتی از خود نشان دهند و نیز از بیان فضایل و کرامات خود برای مردم، زیاده روی نمیکنند.
به عبارت دیگر، مردم باید خودشان تمایل نشان دهند تا به ائمه معصومین علیهم السلام نزدیک شوند و از فضایل ایشان مطلع گردند، در غیر اینصورت، ائمه علیهم السلام کاری نمیکنند که مردم به شکل اجباری و از ترس معجزات یا عذاب الهی به سراغ آنها بیایند.
این سخن به این معنا نیست که مردم از شناسایی و درک اولیای خاص خدا ناتوانند؛ بلکه هر کس که مراقب فکر و قلب و زبان و جسم خود باشد، یعنی رعایت تقوا را بکند، به قوه تشخیص میرسد زیرا قرآن فرموده است که هر کس که تقوا پیشه کند خدا برایش راه تشخیص قرار میدهد
(سوره انفال: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ یُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ).
مراقبه شرط است
بنابراین اگر از خود مراقبت نکنیم، عزاداری برای امام حسین علیه السلام تبدیل به راهی برای مقصر نشان دادن دیگران و فراموشی خودمان میشود و این امر به هیچ وجه مورد رضایت خدا و رسول او نخواهد بود.
عزاداری ما وقتی مقبول الهی قرار میگیرد که ثمره آن، رعایت تقوا و یافتن قوه تشخیص باشد؛
در غیر اینصورت فرق ما با مردم آن دوران چیزی جز مسافتی زمانی نخواهد بود و نزد خدا که حقیقت امور برایش مهم است، هیچ تفاوتی با آنان نخواهیم داشت.
بنابراین اگر از خود مراقبت نکنیم، عزاداری برای امام حسین علیه السلام تبدیل به راهی برای مقصر نشان دادن دیگران و فراموشی خودمان میشود و این امر به هیچ وجه مورد رضایت خدا و رسول او نخواهد بود.
عزاداری ما وقتی مقبول الهی قرار میگیرد که ثمره آن، رعایت تقوا و یافتن قوه تشخیص باشد؛
در غیر اینصورت فرق ما با مردم آن دوران چیزی جز مسافتی زمانی نخواهد بود و نزد خدا که حقیقت امور برایش مهم است، هیچ تفاوتی با آنان نخواهیم داشت.
نظرات شما عزیزان: