8- اصل حميّت و سازشناپذيري :
بايد امام حسين(ع) را نمونة اعلاي حميّت و سازشناپذيري در دفاع از حق و تنندادن به خواري و زبوني و سرباززدن از ننگ وعار دانست در تأييد اين سخن به سخن ابنابيالحديد معتزلي اشاره ميگردد كه در اينباره مينويسد:
«سيداهل الاباء الذي علم الناس الحميه و الموت تحت ظلال السيوف اختيار اله علي الدنيه، ابو عبدالله الحسين بن عليبن ابيطالب عليهماالسلام عرض عليه الامان و اصحابه، فأنف من الذل…»[21]
سرور كساني كه زير بار خواري نرفتهاند، كسي كه به مردم و مردانگي و غيرت و مرگ زير سايههاي شمشير را آموخته و چنين مرگي را بر خوار و زبوني ترجيح داده است، ابوعبدالله الحسين(ع) است كه به او و يارانش امان داده شد، اما از آنجا كه نميخواست تن به زبوني دهد و نيز بيم آن داشت كه ابن زياد اگر هم او را نكشد، به نوعي خوار و ذليلش سازد، مرگ را بر چنين زندگي ترجيح داد.
نمود عالي اين حميّت و سازشناپذيري در روز عاشورا بارزتر است. زمانيكه سپاه يزيديان، حسينيان را محاصره كرده بودند امام حسين(ع) در برابر صفوف دشمن خطبهاي حماسي ايراد كرد و پرچم حميّت و سازشناپذيري را در بلندترين قلة انسانيت به اهتزاز درآورد تا از آن پس براي همگان مشهود بماند تا بدو تأسي كنند:
«الا وان الدعي ابن الدعي قدركزبين اثنين، بين السله والذله و هيهات منالذله…»[22]
«آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد)، فرزند فرومايه،مرا ميان دوراهي شمشير و خواري قرار داده است و هيهات كه ما تن به خواري دهيم… و دامنهاي پاك مادران و انسانهاي پاكدامن و جاهاي باغيرت و نفوس باشرفات روا نميدارند كه با فرمانبرداري از فرومايگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداريم…»
و ايشان در برابر بيعت خواهي يزيد ميفرمايد:
مثلي لايبايع لمثله
همچو مني با چون او (يزيد) بيعت نميكند.
اين منطق گوياي اين است كه اگر حسين(ع) در برابر مسخ دين و پايمالي حقوق مردم سازش ميكرد و سكوت پيشه مينمود از بهترين جايگاه اجتماعي و سياسي بهرهمند ميشد ولي او به هيچ قيمتي حاضر نشد در برابر جنايات و ظلم يزيديان كوتاه آمده و سكوت اختيار نمايد و دست از رسالت الهي خود بردارد بر اين اساس است كه بايد تمام صحنههاي زندگي امام حسين (ع) را آموزشگاه حميّت در راه حق و حقيقت دانست.
قسم دوم ) علم عادى
پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم به نصّ قرآن كريم و همچنين امام عليه السلام (از عترت پاك او) بشرى است همانند ساير افراد بشر و اعمالى كه در مسير زندگى انجام مىدهد مانند اعمال ساير افراد بشر در مجراى اختيار و بر اساس علم عادى قرار دارد. امام عليه السلام نيز مانند ديگران خير و شرّ و نفع و ضرر كارها را از روى علم عادى تشخيص داده و آنچه را شايسته اقدام مىبيند اراده كرده، در انجام آن به تلاش و كوشش مىپردازد. در جايى كه علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجى موافق مىباشد، به هدف اصابت مىكند و در جايى كه اسباب و شرايط مساعدت نكنند، از پيش نمىرود. (و اينكه امام عليه السلام به اذن خدا به جزئيات همه حوادث چنان كه شده و خواهد شد واقف است، تأثيرى در اين اعمال اختياريه وى ندارد، چنان كه گذشت.)
امام عليه السلام مانند ساير افراد انسانى، بنده خدا و به تكاليف و مقررات دينى مكلّف و موظّف مىباشد و طبق سرپرستى و پيشوايى كه از جانب خدا دارد با موازين عادى انسانى بايد انجام دهد و آخرين تلاش و كوشش را در احياى كلمه حق و سر پا نگهداشتن دين و آيين بنمايد.
9- اصل شجاعت و دليري :
حماسة حسيني حماسهاي برخاسته از پايگاه شجاعت انساني است. زندگي حسين(ع) در تمام مراحل لبريز از صحنههاي بروز شجاعت در جلوههاي مختلف آن است. ادامة صلح حسن(ع) و ايستادن در برابر معاويه پس از شهادت رساندن حجربن عدي و يارانش و افشاكردن ماهيت امويان در آن دوران سخت دهشتناك از نمونههاي والاي شجاعت حسيني است.
در روز عاشورا پس از آنكه همه ياران حسين(ع) به شهادت رسدند و كسي براي ياري او باقي نماند و آن همه مصيبت استوارترين انسانها را ميشكست و همه چيز در اطراف او موجب ضعف قلب وانكسار روح و تزلزل در اراده بود، اما اينها هيچ تأثيري در شجاعت و دليري حسين(ع) نكرده بود.
ابومخنف از قول عبدالله بن عمار در اين باره ميگويد:
به خدا سوگند هرگز شكست خورده و مغلوبي را نديدهام كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و او چنان استوار و بدون ترس و با آرامش خاطر و با جرأت و باشهامت باشد.[23]
10- اصل پرواپيشگي و خودنگهداري :
زندگي انسان به معناي دقيق كلمه، يعني دورنگهداشتن خود از مناسبات و روابط حيواني، و پرواداشتن از زشتي و پليدي و پايبندي به مناسبات و روابط عقلاني و ديني كه اين مهم، جز با تربيت نيروي دروني وحالتي معنوي و روحاني حاصل نميشود. بر اين مبنا امام حسين(ع) پيروان خود را بر رعايت تقوي دعوت و بر آن تاكيد مينمايد و ميفرمايد:
«اوصيكم بتقوي الله، فان الله قدضمن لمن اتقاه ان يحوله عما يكره الي ما يحب و يرزقه من حيث لايحتسب…».[24]
«شما را به تقواي الهي سفارش ميكنم زيرا خداوند ضمانت داده است كسي را كه تقواي الهي پيشه كند، از آنچه ناخوش باشدش به آنچه او را خوش ايد انتقال دهد و از جايي كه حسابش را نميكند به او روزي رساند…».
11- اصل كرامتمندي و عزتمندي :
مكتب حسين، مكتب كرامتمندي و عزتمندي است و حسين(ع) مظهر كامل كرامت انساني و عزت ايماني است. از اهداف مهم تربيت اين است كه انسان به گونهاي تربيت شود كه اعتلاي روحي بيابد و خود را از پستي و فرمايگي به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصيت براي خود قائل شود و بزرگواري خود رادر همه حال حفظ نمايد و نيز به گونهاي تربيت شود كه در برابر حوادث شكستناپذير گردد و به صلابت و محكمي و استواري دست يابد. چنين انساني است كه هرگز به پستي و خواري، فرومايگي و زبوني تن نميدهد و در برابر سختترين سختيها و بزرگترين مصيبتها پايدار ميماند. چنانكه امام حسين(ع) اين گونه بود، انساني كه به هيچ وجه به خواري و زبوني تن نسپرد و دارايياش برباد رفت، فرزندان و يارانش كشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشير قطعهقطعه شد، اما روحش استوار و محكم ماند. چنين سربلندي و عزتي، از آن خداوند است كه به دوستدارانش ميبخشد و آنان را ارجمند و شكستناپذير ميسازد خداي عزيز خود فرموده است:
«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين»[25]
و عزت از آن خداو از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.
امام حسين(ع) بر حفظ كرامت مردمان بسيار تأكيد ميكرد و ميآموخت كه كرامت آدميان نبايد شكسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. امام حسين(ع) وقتي از او مالي درخواست ميشد ضمن اجابت و اعطاي مال، تلويحاً به فرد ياداور ميشوند كه اگر آبرويت را نگهداري آن نفس بهتر است و به او ارائه طريق مينمودند تا با حفظ عزت و آبرو با زحمت خود نيازش را مرتفع نمايد. لذا مردم را دعوت به مكارم اخلاقي مينمايد و در خطبهاي ميفرمايد:
«ايها الناس نافسوا فيالمكارم»[26]
اي مردم در مكارم اخلاق بر يكديگر پيشي گيريد.
و يا امام حسين در برابر فشارهاي حكومت يزيد و يا تصميمات او، فرياد ميزند:
«لا أعطي الدنيه من نفسي ابداً»[27]
هرگز تن به پستي نخواهم داد.
«لاوالله لا اعطيهم بيدي اعطائ الذليل، ولااقر اقرار العبيد»[28]
نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان تسليم ميشوم، و نه مانند بردگان گردن مينهم.
بنابراين منطق و سلوك حسيني(ع) پرچمي است برافراشته بر قلة كرامتمندي و عزتمندي تا هميشه در اهتزاز باشد و همگان آن را ببينند و بدان تأسي كنند.
12- اصل پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري :
علي(ع) مي فرمايد:
«أصل الدين أداء الامانه، والوفاء بالعهود»[29]
بنياد دينداري، امانت را به جاي آوردن و پايبندي به عهد و پيمان است.
سلوك امام حسين(ع) در تمام احوال مبتني بر پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري و امانتداري بود؛ حتي بر پيمان برادر با معاويه و صلحنامة منعقد شده، پايدارماند و خلاف عهد و پيمان نكرد.
وفاداري در مكتب حسيني از درخشانترين ويژگيهاست، چنانكه ياران امام حسين(ع) در شب عاشورا عليرغم اينكه اجازه داد بروند اما آنان سخن از پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري به ميان آوردند و تا آخر نيز به عهد و پيمان پاي فشردند و معتقد بودند پايبندي به مكتب حسيني، پايبندي به زيباترين اصول زندگي است.
13- اصل تنسّك و عبادتپيشگي :
نيايش حسين(ع) در عرفان و عرضة بندگي در دعاي عرفه، براساس معرفتي كامل به حق نشان ميدهد كه جايگاه عبادت پيشگي در مكتب حسين (ع) چگونه جايگاهي است. روايت شده است كه در پسين روز عرفه در سرزمين عرفات امام حسين(ع) از خيمه خود بيرون آمد و با گروهي از خاندان و شيعيان خود در نهايت تذلل و خشوع در جانب چپ كوه ايستادند و روي به سوي كعبه گردانيدند و دستها را برابر ديدگان برداشتند و مانند مسكيني كه طعام طلبد، نيايش كردند و عبارات آن حضرت در دعاي عرفهاش، خود مدرسهاي است براي آموزش نيايش و پرستش.
امام حسين(ع) بندهاي تمام عيار بود و به عبادت پيشگي عشق ميورزيد چنانكه روايت شده است كه بيست و پنج بار پاي پياده براي مراسم حج ازمدينه به مكه رفت و در شبانهروز بسيار نماز ميگزارد و بسيار مناجات ميكرد و ميفرمود:
«البكاء من خشيه الله نجاه من النار»[30]
گريه از خشيت خدا ماية نجات از آتش است.
تنسك و عبادتپيشگي چنان با جان امام حسين(ع) آميخته بود كه وجود او مظهر بندگي خدا بود و او دلبستة نمازگزاردن و قرآن خواندن بود. در كربلا چون حسين و يارانش در محاصرة كامل قرار گرفتند و دشمن آماده حمله بود، امام حسين(ع) بوسيله حضرت عباس(ع) از انان خواست تا جنگ را به روز بعد موكول كنند و آن شب را فروگذارند تا او و يارانش آن شب را به نماز و نيايش و طلب آمرزش سپري سازند.
آخرين جلوه راز و نياز و نيايش و نماز امام حسين(ع) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پيكار بود كه آن حضرت به نماز ايستاد.
14- اصل تواضع و فروتني :
سلوك و رفتار حسين(ع) سرشار از جلوههاي زيباي تواضع و فروتني است تا دوستداران او به راه و رسمش تأسي نمايند. روايت شده است كه روزي امام حسين(ع) بر گروهي از مستمندان گذشت كه سفرهاي حقيرانه برپا كرده بودند و از تكههاي نان كه در آن گردآورده بودند ميخوردند. چون امام حسن(ع) را ديدند او را به همنشيني و همسفرهشدن دعوت كردند. پس آن حضرت درودشان گفت و در كنارشان نشست و با آنان همغذا شد و فرمود:
ان الله لايحب المتكبرين
همانا خداوند گردنفرازان را دوست ندارد.
آنگاه به آنان فرمود آيا شما نيز دعوت مرا ميپذيريد؟ گفتند آري، اي فرزند رسول خدا و پس برخاستند و همراه آن حضرت به منزل او رفتند و امام حسين(ع) از همسرش رباب خواست تا آنچه در خانه دارند براي آن ميهمانان فراهم نمايد.[31]
15- اصل نفي خودكامگي و خودكامگليپذيري :
قيام امام حسين(ع) قيامي بود بر ضد خودكامگيپذيري، روند قيام حسين(ع) از زماني كه وليدبن عتبه بن ابيسفيان، والي مدينه به فرمان يزيد از آن حضرت بيعت خواست تا زماني كه حسين(ع) درروز عاشورا يكه و تنها ماند و به استقبال شهادت شتافت، روندي بود بر ضد انواع خودكامگي.امام حسين(ع) در همان آغاز نهضت خويش با نفي بيعت با يزيد به همگان آموخت كه نبايد تن به خودكامگي سپرد و سر در برابر استبداد فرود آورد. از اين رو فرمود:
مثلي لايبايع لمثله
همچون مني با چون او بيعت نميكند.
آخرين سخنان حسين(ع) در روز عاشورا را نيز بيانگر مبارزه سخت او با خودكامگي بود كه خطاب به ابن زياد فرمود:
آگاه باشيد كه اين فرمايه، فرزند فرومايه، مرا ميان دوراهي شمشير و خودخواهي قرار داده است و هيهات كه ما تن به خواري دهيم.
لذا امام حسين(ع) با قامتي به بلنداي تاريخ در برابر اين خودكامگي ايستاد و براي هميشه تكليف را روشن كرد كه در اسلام هيچ جايي براي خودكامگي و خودكامگيپذيري نيست.
16- اصل غيرت ديني :
غيرت ديني تلاش در نگاهباني دين از آفت، و حميّت در حفظ آن از بدعت و كوشش در ترويج آن است.[32]
از مهمترين علل قيام حسين(ع) اين بود كه دين مورد تعرض قرار گرفته بود و امويان تلاش ميكردند كه دين را بتمامه از محتوي تهي كنند و جز پوستي از آن باقي نگذارند و به نام دين مردمان را به بندگي خود گيرند و تحت لواي دين به حقوق و حيثيت و شرافت مردمان تعدي نمايند و داراييهاي ايشان را به غارت برند و دست به دست بگردانند. چنانكه علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
«اي مردم به زودي بر شما روزگاري خواهد آمد كه اسلام را از حقيقت آن خالي نمايند، همچون ظرفي واژگونش كنند و آن را از آنچه درون دارد تهيسازند»[33]
قيام امام حسين(ع) بر ضد چنين مناسبات و روابط و اين گونه دين را به تباهي كشاندن بود. او خود پس از ورود به مكه در نامهاي به مردم بصره اين امر را به صراحت اعلام نمود:
«من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) دعوت ميكنم كه سنت را ميراندهاند و بدعت را زنده كردهاند».[34]
بنابراين قيام حسين(ع) قيامي بود براساس غيرت ديني، بر ضد تحريف اسلام و بر ضد برپاكردن مناسبات خودكامانه و مستبدانه به نام دين.
زيباترين جلوة غيرت ديني، در مكتب حسين(ع)، وجود مبارك حضرت عباس(ع) است كه چون دست راستش را ناجوانمردانه قطع كردند شمشير به دست چپ گرفت و با تمام وجودش از دين حمايت نمود.
17- اصل ازخودگذشتيگي و فداكاري :
انسان تا از خود نگذرد و به فراتر از خويش نرود، و حق را و انسانيت و ارزشهاي والاي دين و مردم را بر خود مقدم ندارد، به امر مقدس ونيكوييهاي حقيقي واصل نميشود. بدين خاطر است كه امام حسين(ع) در راه آرمان مقدس همه چيزش را فدا نمود تا حقيقت زنده بماند و عدالت رخ نمايد و مردم باعزت زندگي كنند. اما امام حسين(ع) زماني كه تصميم گرفت از مكه به سوي عراق حركت كند پيش ازحركت خطبهاي درميان خاندان و جمعي از شيعيان و ياران خود ايراد كرد و در آن خطبه اين راه را بر آنان گشود و فرمود:
«اكنون هر يك از شما كه آماده است در راهمان از خون خويش بگذرد و جان خود را در راه لقاي خدا نثار كند، پس با ما همسفر شود.»[35]
اين دعوتي است فراتاريخي و فراجغرافيايي تا هر كس كه ميخواهد با حسين(ع) همسفر شود و تا قلة انسانيت پيش رود، بداند كه بايد اهل فداكاري در راه خدا و دين او وجامعه انساني باشد.
نتيجهگيري :
آنچه بواسطه ضيق مجال در اين مختصر مقال بيان گشت برايند سخن و كلام در علت ماندگاري انديشههاي بزرگ اين بود كه مردان بزرگ، بزرگ مرداني هستند كه بزندگاني شخصي خود اهميت نداده بلكه گسترة مشي و منش آنان فراتر از يك زندگي شخصي بوده كه هدف عالي آنان ترقي و اعتلاي قوم و ملت و جلوگيري از سقوط و اضمحلال آن ميباشد. در اين راه فداكاري و كوشش لازم را تا حد توانايي خود بعمل ميآورند. به همين دليل نام آنان پس از مرگشان زبانزد خاص و عام گشته و اهميت بزرگيشان به نسبت بزرگي خدمات و ميزان اثربخشيشان درحيات انسانها جلوه ميكند.
در ميان مردان نامي تاريخ به اذعان و عقول منصف، تنها كسي كه شهرتش گوي سبقت را از همگان برده و فداكاري و رسالت وظيفهمندي و فداكاري بينظيرش عقول انساني را حيران و مبهوت ساخته است هميشه قهرمان تاريخ حسينبن علي(ع) مي باشد. كه تمام مردم دنيا در عظمت روح و علو او سرتسليم و خضوع فرود آوردهاند زيرا كارهايي كه اين وجود مقدس بويژه در آخرين ماههاي زندگي خود انجام داده است چنان بزرگ و بينظير و خارقالعاده است كه چشم روزگار مانند آن را تاكنون نديده و تا ابد نيز نخواهد ديد.
باز به شواهد تاريخ مهمترين حوادث جهان پس از گذشت اندك زماني كهنه ميگردد و نام بزرگترين قهرمانان و نامآوران دنيا پس از چندي در بوته فراموشي مانده و چنانچه گاهي هم بر زبان آورده شود چندان تأثيري در دلها نميكند پس چه سري است كه نام زيباي حسين(ع) پس از گذشت قرنها بر سر زبانها بوده و ذكر مصائب، جوانمردي و فداكاري او دلهاي هر خواننده و هر شنوندهاي را در طپش ميافكند. اگر تحقيق و بررسي گردد معلوم خواهد گرديدكه جانبازي اين قهرمان اسلام با اعمال ساير مردان تاريخ قابل قياس نيست، زيرا شهرت و بزرگي او از اين نظر است كه بقاي دين اسلام مديون فداكاري و جانبازي اوست و اين نوع فداكاري و از خودگذشتگي و استقبال مصائب غيرقابل تحمل و از لحاظ حوادث تاريخ كاملاً بيسابقه است.
نتيجة اين سخن اينكه نام و انديشهاي در دلها و زمانة تاريخ ماندگار وجاويد است كه اولاً به جاويددار وجود و انديشه، مؤمن و اعتقاد كامل و راسخ داشته باشد بدين معني كه اگر آن خداي عزيز ابدي و ازلي نخواهد هيچ نام و وجودي عزيز و ازلي و ابدي نخواد بود ثانياً فهم اين معنا كه تنها خداوند عزيز و صاحب عزت است و اوست كه به بندهاش به ميزان تقرب و معرفتش عزت و كرامت ميبخشد و هر آنكس را او عزت و كرامت بخشد نتيجهاش ماندگاري و جاودانگي است. ثالثاً لازمة عزتمندي سختكوشي، از خودگذشتگي، ايثا و جانبازي در راه حق و اعتلاي ديني و احساس وظيفه و تكليفمندي در برابر حيات انسانها و بشريت است كه اين مستلزم امر به معروف و نهي ازمنكر و مبارزه و جهاد با ناقصين و غاصبين و متعديان بر حقوق انسانها و حدود الهي است.
رابعاً اين امر محقق نميوشد جز در ساية ايمان به قدرت خداوند، تقوي و عبادتپيشگي و وارستگي و والاهمتي خامساً رضامندي و پسند الهي بر هر پسند و رضايتي اولي و مقدم دانستن، كه اين امر موجب ميشود انسان عليرغم دوست داشتن زندگي، زن و فرزندان براي كسب و جلب رضاي الهي همه را تقديم دوست نمايد. خلاصة كلام اينكه حسين(ع) چون مستجمع جميع اين كمالات و صفات عاليه بود، ارادة خداوند بر اين قرار گرفت كه نام و انديشة حسين(ع) برا ي هميشه تاريخ تا قيام قيامت ماندگار و جاويد بماند.
پيشنهادات :
براي اينكه جامعه و انسانها و نسل عزتمند و صاحب كرامت داشته باشيم و در برابر هجمة نظامي و فرهنگي زرمداران و زورمداران عالم متزلزل نباشيم و بر دغدغهها، اضطرابها و نگرانيهاي زندگي فائق آئيم و همواره زندگي و جامعه سعادتمند و پرافتخار و سربلندي را داشته باشيم، با استناد به مطالب گذشته و به تاسي از زندگي بزرگان دين موارد ذيل پيشنهاد ميگردد:
1- تعميق باورهاي ديني و ايمان مذهبي در جامعه بويژه نسل جوان
2- تقويت روحية اميد به زندگي و توكل و اعتماد بر خداوند
3- آگاهمندسازي جامعه ونسل جوان با آرمان و اهداف و سيرة متعالي اولياي دين و تبيين نقش كارآمد پيشوايان دين در احيا و حفظ دين و حدود الهي و ارزشهاي والاي انساني و جهاد و مبارزة آنان با طاغوتهاي زمان بمنظور اقامة عدل و قسط و حاكميت حكومت الهي.
4- تقويت غيرت ديني در دفاع از ارزشهاي ديني و انحرافات
5- تقويت روحية فداكاري،ايثار، سختكوشي و والاهمتي در نسل جوان
6- تقويت روحية دشمنشناسي و حربههاي آنان و آمادگي براي مقابله با توطئههاي دشمنان
7- تقويت روحية تقوي و عبادتپيشگي و وارستگي از مشتهيات نفساني
8- آشنا ساختن جامعه بويژه نسل جوان با انگيزه و اهداف نهضت امام حسين و علل ماندگاري نام و انديشة ايشان در تاريخ و كاربست مشي و منش آن امام در زندگي فردي واجتماعي
9- عزت و كرامت پيشگي درحيات فردي و اجتماعي
10- تقويت روحية وفاق، همدلي، انسجام و وحدت در ميان آحاد جامعه اسلامي و دوري از هرگونه تفرق و تشتت
11- تكريم انسانها
12- تقويت روحية وظيفهمندي و تكليفگرايي در قبال جامعه و افراد آن
13- تقويت روحية امر به معروف و نهي از منكر و احساس مسئوليت در مقابل سرنوشت جامعه
14- احترام به حقوق افراد
15- استفاده از توان ملي و استعدادهاي ملي در ايجاد جامعه مترقي و عزتمند اسلامي
16- تقويت روحية آخرتگرايي و آرمانخواهي درجامعه و نسل جوان
منابع : _____________________________________________________
1- قرآن
2- نهج البلاغه
3- ابن سعد، ابوعبدالله محمد، ترجمه الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، تحقيق السيد عبدالعزيز الطباطبايي، الطبعه الولي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم 1415 ق
4- ابن طاووس، المهوف، چاپ اول، دارالاسوه
5- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران 1330 ق
6- ابن ابي الحديد، شرح ابن ابي الحديد، ج 3، چاپ اول، داراحياء الكتب الربيعه، مصر
7- ابن شعبه الحراني، تحف العقول، مكتبه بصيرتي، قم 1394 ق
8- ابن عبد ربه اندلسي، ابوعمر احمدبن عمر، العقد العزير، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بيروت
9- ابن عيسي الاربلي، كشف الغمه في معرفه الائمه، مكتبه بني هاشم، تبريز، ج2
10- ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، دار احياء التراث العربي، بيروت
11- ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، دارالاضواء، بيروت، ج4
12- ابن داوود الدينوري، ابوحنيفه احمد، الاخبار الطوان، چاپ اول، دار احياء الكتب العربيه، قاهره
13- ابن اعثم الكوفي، الفتوح، ج 5، دارالندوه الجديده، بيروت
14- اين اثير، الكامل فيالتاريخ، ج 4، دارصادر، بيروت
15- ابن مسعود السلامي، العياشي، ابونصرمحمد، تفسير العياشي، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، المكتبه العلميه الاسلاميه، تهران، ج2
16- امين عاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، ج2، دارالتعارف، بيروت
17- بلاذري، انساب الاشراف، ج3، دارالفكر، بيروت
18- خميني، روح الله، صحيفه نور، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361-1371- ج 4
19- ساماني، عمان، گنجينة اسرار، كتابفروشي محمودي، 1369 ش
20- السيوطي، جلالالدن عبدالرحمن، الجامعالصغير احاديث البشير النذير، الطبقه الاولي، دارالفكر، بيروت 1401 ق
21- الشوشتري، القاضي نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مع التعليقات السيد شهاب الدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11
22- الطبري، ابوجعفر محمدبن جريز، تاريخ الطبري، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379 م، ج 5
23- الطوسي، ابوجعفر محمدبن الحسن، الامالي، المطبقه الحيدريه، النجف، ج 1
24- عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، چاپ اول 1363، چاپخانه سپهر
25- قمي، عباس، مفاتيح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364
26-قمي، عباس، نفس المهموم،تحقيق رضا استادي، مكتبه بصيرتي قم 1405 ق
27- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 78، چاپ سوم، دار احياء التراث العربي، بيروت
28- مجله الغري، چاپ نجف، شماره ماه ربيع الاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
29- نراقي، محمد مهدي، جامع السنوات، ج 1، چاپ سوم، منثورات جامعه النجف
پاورقی:__________________________________________________
[1]- مجله الغري، چاپ نجف، شماره ماه ربيعالاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373ش، ص87.
[2]- ابومحمد احمد بن أعثم الكوفي، الفتوح، دارالندوه الجديده، بيروت، ج5، ص33- ابوجعفرمحمدبن علي بن شهر آشوب، مناقب ال ابيطالب، دارالاضواء، بيروت، ج4، 2ص89.
[3]- القاضي نورالله الشوشتري، احقاق الحق وازهاق الباطل، مع التعليقات السيد شهابالدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11،ص601.
[4]- جلالالدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي، الجامع الصغير في احاديث البشير النذير، الطبعه الاولي، دارالفكر، بيروت، 1401 ق، ص575.
[5]- امام خميني، روح الله، صحيفه نور. چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361-1371ش، ج4، ص100.
[6]- عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، چاپ اول 363، چاپخانه سپهر، ذيل ماده اصول.
[7]- ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسي، الاعالي،المطبقه الحيدريه، النجف، ج1،ص55.
[8]- ابوجعفر محمدبن جرير الطبري، تاريخ الطبري، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379م،ج5،ص38-389.
[9]- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج78،چاپ سوم، داراحيا، الثرات العربي، بيروت، ص127.
[10]- سيدمحسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج2، دارالتعارف. بيروت،ص608.
[11]- ابوحنيفه احمدبن داوود الدينوري، الاخبار الطوال، چاپ اول، داراحياء الكتب العربيه، قاهره، ص231.
[12]- قمي،عباس، مفاتيح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364، ص856.
[13]- عمان ساماني، گنجينة اسرار، كتابفروشي محمودي، 1369ش، ص32.
[14]- بلاذري، انساب الاشراف، ج3، دارالفكر، بيروت، ص397.
[15]- مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص100- بحارالانوار، ج45، صص5-6.
[16]- ابن شعبه الحراني، تحف العقول، مكتبه بصيرتي، قم 1394ق، ص169.
[17]- امين العاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، دارالتعارف، بيروت، 2/608
[18]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص145- ابن اثير الكامل في التاريخ، ج4،دار صادر، بيروت، ص48.
[19]- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران، 1330ق.ص59.
[20]- بحارالانوار،ج78. ص128.
[21]- ابن ابيالحديد، شرح ابن ابيالحديد، ج3، چاپ اول، دار اخيائ الكتب العربيه، مصر، ص249.
[22]- تحف العقول، ص171.
[23]- تاريخ طبري، ج5، ص452.
[24]- تحف العقول، صص 170-171.
[25]- قرآن، فاطر/10.
[26]- ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربه اندلسي، العقد الفريد، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بيروت، ص366- ابوالحسن عليبن عيسي الاربلي، مكتبه بنيهاشم، تبريز، ج2، ص32.
[27]- ابن طاووس. چاپ اول، دارالاسوه، ص100.
[28]- تاريخ طبري، ج5، ص425- ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، داراحياء اثرات العربي، بيروت، ص194.
[29]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص41.
[30]- مناقب، اين شهر آشوب، ج4، ص69.
[31]- ابونصر محمدبن مسعود السلمي العياشي، المكتبه الاسلاميه، تهران، ج2، ص257- عبدالعلي بن جمعه العروسي الحويزي، دارالكتب العلميه، قم، ج2، ص47.
[32]- نراقي، محمدمهدي،جامعالسعادات: ج1، چاپ سوم، منشورات جامعه النجف الدنيه، ج1، ص266.
[33]- نهجالبلاغه، خطبه103.
[34]- تاريخ الطبري، ج5، ص357.
[35]- كشف الغمه، ج2، ص29- قمي، عباس نفس المهموم، مكتبه بصيرتي، قم1405 ق، ص163.
نظرات شما عزیزان: