همه كس حكومت را براى تفوق بر غير،و تعظيم ديگران نسبتبه خود،و داشتن زندگى مرفه،و تجمل و خوشگذرانى مىخواهد و از اينها همه،هرگز خالى نيست،اما امام، در حاليكه كفش پاره خود را وصله مىزد،به آن كسان كه آمده بودند تا حكومتش را تبريك گويند، فرمود: «اگر (در اين مقام كه هستم) نتوانم حق را برقرار و ثابتبدارم و باطل را زايل سازم،در نظر من،اين كفش پاره،از حكومتبر شما بهتر است و برتر»(1) داستان مردم شهر«انبار» (از شهرهاى قديم عراق) را شنيدهايد كه به استقبال و تعظيم او،از مركب پياده شده بر خاك افتادند و امام،با شگفتى فرمود:«اين چه بود كه كرديد؟ما براى درهم شكستن همين رسوم غلط بر پا خاستهايم.» (2) روزى هم احنف بن قيس بر سفره معاويه در ماه رمضان به افطار نشسته بود،انواع زياد غذا او را متحير ساخته اشكش روان شد.معاويه علت پرسيد،گفت:به ياد افطارى افتادم كه در خانه«على عليه السلام»دعوت بودم كه چه ساده بود. معاويه گفت:«از او مگوى،كه او را مانند نيست.» 1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) -ج 1/184. 2.ماخذ قبل-ج 1/99. على معيار كمال صفحه 183 سياست كه غالبا مايه از«مكر»مىگيرد،در امام،مايه از«فكر»مىگرفت. در پاسخ مغيرة بن شعبه (سياستمدار مدبر) كه بقاى معاويه را در شام،موافق سياست روز مىدانست،فرمود : «به خدا سوگند كه معاويه از من سياستمدارتر نيست ولى او مكر مىكند و فسق مىورزد،و اگر مكر و حيله ناپسند نبود،من از همه مردم سياستمدارتر بودم.» (1) نقشههاى اصلاحى امام براى اجتماع،بىسابقه بود: الفـاو با تعميم و تكليف كار،سلامت روحى و ارادى مردم را تضمين فرمود. بـبا«بيمه اجتماعى»،سالخوردگان غير قادر به كار،و كودكان يتيم را آسوده خاطر ساخت. جـمردم را كه ترس از فقر مادى داشتند،به موضوعى توجه داد كه از آن خطرناكتر بود و آن : «فقر نفس» (يعنى:عدم شخصيت) و«فقر علمى» (يعنى:جهل اخلاقى) است. لذا چشم مردم به دورتر نگريست،و موانع زندگى و بقا را در آن سوىتر ملاحظه كردند و براى رفع آنها،راهى يافتند كه همه كس را بدان دسترس بود. (يعنى:همه«فقر نفس»و«فقر علم»را توانند كه رفع كنند.) بالنتيجه با اين راه گشايى،حيات و دوام اجتماع،ضمانت پذيرفت. خوبست در يكايك اين موارد،كلام امام را بشنويد: در مورد اول فرمود:«شما به كار مأمور هستيد اما حق داريد كه كار را موافق ميل خود برگزينيد .» (2) در مورد دوم فرمود:«اين گروه ناتوانان،از مردم ديگر بيشتر به عدالت نيازمندند و به احوال كودكان يتيم و سالخوردگان كه قادر به انجام كارى نيستند،بايد رسيدگى كرد.» (3) در مورد سوم فرمود:«فقر دو تاست:فقر مال و فقر نفس،ولى فقر نفس بدترين فقرهاست.» و باز فرمود:«فقرى،چون جهل نيست.» اما«گرسنگى،از زبونى خضوع،بهتر است.» (4) در پايان،سزد كه از اين آستان عظمت نماى الاهى،كه سراسر كرم است و عنايت،استدعاى مدد كنيم و يارى براى صفاى جان طلبيم،آرى: برو اى گداى مسكين،در خانه على زن 1.ترجمه الامام على (جرج جرداق) ـج 1/ .109 2.مأخذ قبلـج 1/ .268 3.مأخذ قبلـج 1/269ـ .270 4.مأخذ قبلـج 3/ .14 على معيار كمال صفحه 186 دكتر رجبعلى مظلومىهدف حكومت
پىنوشتها:
نحوه حكومت
كه نگين پادشاهى دهد از كرم،گدا را
به دو چشم خون فشانم،هله اى نسيم رحمت
كه ز كوى او غبارى به من آر،توتيا را
به اميد آنكه شايد برسد به خاك پايش
چه پيامها كه سپردم همه سوز دل،صبا راپىنوشتها: