حسد عبارت است از آرزوي زوال نعمتي از برادر مسلم خود، از نعمتهائي كه صلاح او باشد.
و اگر تمنّاي زوال نعمت از او نكند، بلكه مثل آن را از براي خود خواهد، آن را «غبطه» و «منافسه» خوانند.
و اگر زوال چيزي را از كسي خواهد، كه صلاح او نباشد آن را غيرت گويند.
ضد حسد، نصيحت است. و آن عبارت است از: خواستن نعمتي براي برادر مسلم كه صلاح او باشد، و چون هر كسي نميتواند بفهمد كه اين نعمت صلاح است يا فساد، و بسا چيزهائي كه در نظر ظاهر، كسي آن را صلاح پندارد و در حقيقت فساد بر صاحب خود باشد، پس شرط نصيحت و دوستي آن را صلاح پندارد و در حقيقت فساد بر صاحب خود باشد.
پس شرط نصيحت و دوستي آن است كه در اموري كه صلاح و فساد آن مشتبه است، خواستن و نخواستن آن از براي برادر ديني مشروط به صلاح و فساد باشد، يعني چنان خواهد كه: اگر در واقع صلاح اوست باقي باشد. و اگر باعث فساد است، زايل شود.
معيار در نصيحت، آن است كه: آنچه را از براي خود خواهي از براي برادر خود نيز بخواهي. و آنچه را كه از براي خود مكروه داشته باشي، از براي او نيز مكروه داشته باشي.
معيار در حسد، آن است كه: آنچه را از براي خود نخواهي از براي او خواهي. و آنچه را از براي خود خواهي، از براي او هم نخواهي.
مخفي نماند كه: حسد، اشدّ امراض نفسانيّه، و دشوارترين همه، و بدترين رذايل، و خبيثترين آنهاست.
عقبه زين صعبتر در راه نيست اي خنك آن كس حسد همراه نيست
صاحب خود را به عذاب دنيا گرفتار، و به عقاب عقبي مبتلا ميسازد، زيرا كه: حسود در دنيا لحظهاي از حزن و الم و غصه و غم خالي نيست. چون كه او هر نعمتي كه از كسي ديد متألّم ميشود. و چون نعمت خدا نسبت به بندگان خود بينهايت است، و هرگز منقطع نميشود، پس حسود بيچاره، پيوسته محزون و غمناك است. و اصلا به محسود ضرري نميرسد، بلكه ثواب و حسنات او زياد ميشود. و درجات او بلند ميگردد. و به جهت غيبتي كه حسود از او ميكند و سخني كه نبايد، در حق او ميگويد، گناه محسود را بر دوش خود ميگيرد. و اعمال نيك خود را به نامه اعمال او نقل مينمايد. و با وجود همه اينها اگر حسود به دقّت تأمل كند، ميفهمد كه: او در مقام عناد و ضدّيت با رب الارباب است، زيرا كه: هر كه را نعمتي و كمالي است از «رشحات» فيض واجب الوجود، و مقتضاي حكمت شامله، و مصلحت كامله او است.