بارها گفته اند و شنیده ایم که «خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو».
به هر حال در نگاه اول بدیهی است که در میان جماعتی هم رنگ، تو نیز اگر
هم رنگ جماعت باشی، شناخته نمی شوی و اگر رنگی دیگر به خود بگیری و سازی
متفاوت آغاز کنی، شناخته می شوی و انگشت نمای خلایق.
اما گاهی بد نیست اگر آدم انگشت نمای خلایق شود.
گاهی در جماعتی گم شدن و پنهان شدن زشت و ننگین است.
گاهی هم رنگ جماعت نبودنِ تو، مایه رسوایی جماعت است نه تو؛
و بالاخره گاهی هم رنگ جماعت بودن، رسوایی و ننگ و هلاکت است.
باید دید در میان کدام جماعتی؟ با کدام رنگ؟ با کدام اندیشه؟ با کدام هدف؟
گاهی اکثریت جامعه رو به سوی هدفی که تو به آن عقیده داری و نیک بختی تو
را تضمین می کند پیش نمی روند. گاهی اکثریت جامعه
رو به سوی کمال انسانی قدم برنمی دارند.
در راه زندگی که پایانش حیات ابدی تو رقم می خورد، این تویی که باید
بدانی کجا می روی و کجا می خواهی بروی، با چشم باز و بیدار، نه
کورکورانهچون خاشاکی بر سیلاب جامعه