فردا میان هاله ای از نور می رسد
با خون و زخم، «قبهی موسی» هنوز هست
در چنگ باد «مسجدالاقصی» هنوز هست
رقص کبوتران هر از گاه، دیدنی است
در چنگ باد «قبه الارواح» دیدنی است
بوی زلال حادثه از دور میرسد
فردا میان هالهای از نور میرسد
فردا در انتهای همین شب، نشسته است
این شب، در انتظار نفسهای آخر است
فردای بهتری که زمین مال غنچههاست
فردای دستهای تو، آمال غنچههاست
فردا حقیقتیست در آغوش چنگ تو
فردا، جوانه میزند از پای سنگ تو
ارابههای خسته، زمینگیر میشوند
وقتی که دستهای تو تکثیر میشوند
فردا، پر است از گل زیتون دستهات
فردا، نشسته در رگ و در خون دستهات
باروت، زیر سنگ تو آوار میشود
بیروت، پا گرفته و بیدار میشود
این شب، در انتظار نفسهای آخر است
فردای کوچههای تو، فردای بهتر است
فرهاد سعادت پیشه