3. تدبّر در قرآن کریم 3. 1. نگاهی به آیات
دانستیم که تدبّر فعالیتی ادراکی و انتقال و اتصال از دال به مدلول است. تدبّر چهار بار در قرآن کریم به کار رفته است: سه بار در ساخت فعلی و به صورت استفهام انکاری ( «أفلا یَتدبّرونَ» دو بار و «أفلم یَدَبَّرُوا» یک بار) و یک بار به صورت فعل امر (لِیَدَّبَّروُا / لِتدبّروا).
الف. «أفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کَانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اختِلاَفاً کَثِیرًا» (نساء: 82): آیا در قرآن نمی اندیشند؟ هر گاه از سوی دیگری جز خدا می بود در آن اختلافی بسیار می یافتند.
ب. «أفَلَم یَدَّبَّرُوا القَولَ أم جَاءهُم مَّا لَم یَأتِ آبَاءهُمُ الأَوَّلِینَ» (مؤمنون: 68): آیا در این سخن نمی اندیشند یا برای آنها چیزی نازل شده که برای نیاکانشان نازل نشده بود؟
ج. «کِتَابُ أنزَلنَاهُ إلَیکَ مُبَارَکُ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الألبَابِ» (ص: 29): کتابی مبارک است که آن را بر تو نازل کرده ایم، تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان از آن پند گیرند.
د. «أفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلَی قُلُوبٍ أقفَالُهَا» (محمد: 24): آیا در قرآن نمی اندیشند یا بر دل هایشان قفل هاست؟
در آیات اول و چهارم دالّ یا همان متعلِّق مستقیم تدبّر «قرآن» و در آیه سوم «آیات» قرآن است. در آیه ی دوم نیز اگر چه اختلاف نظر وجود دارد اما باز هم بنا به نظر و تفسیر غالب، «القول» به قرآن کریم ارجاع دارد. نهایتاً، موضوع و متعلَّق تدبّر در قرآن کریم منحصراً خود کلام الله است.
3. 2. متعلَّق تدبّر: «قرآن / قول / آیات»
«قرآن»، «قول» و «آیات» تنها متعلق های تدبّر در قرآن کریم هستند. به این ترتیب اگر چه متعلّق تدبّر امور تکوینی و افعال نیز می تواند باشد، در قرآن کریم متعلّق تدبّر فقط کلام، و آن هم فقط کلام الهی است.
اگر تدبّر را با دیگر مفاهیم مربوط به فعالیت ادراکی در قرآن کریم، یعنی مفاهیم اصلی «عقل ورزی» و «تفکر»، مقایسه کنیم این یکدستی و کاربرد ویژه تدبّر در قرآن کریم نمود بیشتری خواهد یافت، چرا که عقل ورزی و تفکر هر دو، هم در مورد آیات و نشانه های تکوینی (خلقت آسمان ها و زمین / هلاک امّت های عاصی) به کار رفته اند و هم در مورد آیات و نشانه های تشریعی (آیات مربوط به کلام الله / آیات مربوط به احکام، اخلاق و ... )، اما تدبّر صرفاً در مورد آیات تشریعی به معنای خاص «کلام الله یعنی همان قرآن» به کار رفته است و منظور، مفهوم عام و شامل کلام الهی است و نه آیه یا آیاتی خاص. واژه های «قرآن» و «قول» کلیت مفهومی را در دلالت لفظی خود دارند، و در مورد واژه «آیات» نیز شمول معنایی از طریق دلالت این واژه بر «مجموعه اجزای کلام الله» فهمیده می شود.
اما این ویژگی و وضعیت خاص متعلّق های تدبّر چه اهمیّتی دارد؟ آیا این مسأله در فهم دقیق تر آیات مربوط به تدبّر کمک می کند؟ اجازه بدهید قدری تحلیلی تر بنگریم. «قرآن»، «قول» و «آیات» به معنای کلی «کلام الله» متعلّق تدبّر قرار گرفته اند. به عبارت دیگر در قرآن کریم صرفاً از تدبّر در کلام الله سخن به میان آمده است. بسط یافته ی مفهوم «کلام الله» (قرآن ) آن است که کلامی و پیامی که از سوی خداوند به سوی انسان ها، و با واسطه و پیامبری رسول اکرم (ص) نازل شده است؛ پس در فضای مفهومی «کلام الله»، جز مفهوم «کلام»، مفاهیم «خدا»، و «رسول» نیز حضور دارند.
بر این اساس مشخص است که تدبّر در «کلام الله» صرفاً به معنای تفکر در معنای الفاظ آیات و یا حتی تفکر در پیام ها و مقاصد قرآن نیست. به عبارت دیگر برای تدبّر در قرآن نمی توان از الفاظ آیات آغاز کرد و انتها و دبر آن را در «معنای آیات» و در مرحله ی بعد، در «مقاصد» قرآن جستجو نمود. این بدان معناست که سخن را به عنوان پدیده ای مستقل و منعزل فرض کنیم و تدبّر و تفکر در سخن را حرکت در رابطه خطّی از لفظ به سوی معنای سخن بدانیم.
حقیقت این است که «سخن» را نمی توان بدون توجه و لحاظ کردن فرستنده و دریافت کننده ی آن سخن مورد مطالعه قرار داد؛ یا دست کم چنین مطالعه ای ناقص و چه بسا خطا خواهد بود. سخن در واقع از خواست فرستنده به برقراری ارتباط با دریافت کننده آغاز شده و تحقّقش، چه به لحاظ اصل ادامه ارتباط و تداوم سخن، و چه به لحاظ کیفیت و نوع پیام هایی که ایجاد می شود، منوط به تعامل میان فرستنده و دریافت کننده است. به این ترتیب اینکه فرستنده و گیرنده چه کسانی هستند، چه هدفی را از تعامل کلامی دنبال می کنند و تعامل آنها چه مسیری را می پیماید همه در اینکه چه نوعی از سخن و چه پیام هایی منتقل شود مؤثر است.
قرآن نیز به عنوان سخنی که در رابطه کلامی میان خدا و انسان تحقق یافته است از این قاعده مستثنی نیست و هر نوع مواجهه ادراکی با آن بدون در نظر گرفتن اینکه خداوند فرستنده و پیامبر اکرم (ص) دریافت کننده ی آن است، راه صواب نخواهد پویید. به عبارت دیگر قرآن نقش و معنای خود را به عنوان کلام الهی در ارتباط با خدا و رسول اکر م (ص) می یابد؛ بنابراین وقتی قرار است موضوع و متعلِّق ادراک و شناخت قرار بگیرد، نمی توان این ارتباط را نادیده گرفت یا حتی از وزن و اهمیت آن کاست.
تا اینجا هر چه گفتیم در تبیین معنای «قرآن (کلام الله)» بود، اما «تدبّر» به چه معناست و نهایتاً «تدبّر در قرآن» چه معنا و مفهومی دارد؟ در تحلیل معنای لغوی تدبّر گفتیم که در فرآیند تدبّر، شخص پدیده ای را به عنوان موضوع تدبّر (دالّ) انتخاب می کند و می کوشد در فرآیندی ادراکی به شناخت عاقبت آن پدیده (مدلول) دست یابد. حال اگر موضوع تدبّر «قرآن» باشد: شخص، «قرآن» (دالّ) را به عنوان موضوع تدبّر انتخاب می کند و می کوشد با استفاده از قوای ادراکی خود به شناخت «انتها و پسِ» آن (مدلول) دست یابد. پیداست که معنای تدبّر در قرآن منوط است به اینکه به «قرآن» - به عنوان دالّ - چگونه نگریسته شود.
چنان که پیشتر گفتیم و نیز رویکرد غالب مفسران چنین است به قرآن بیشتر از منظر «سخن بودن» و البته «سخنی شگفت و خاص» نگریسته شده و در نتیجه تدبّر در قرآن این گونه معنا شده است که «تفکر در پیام های کلی، جنبه های هدایتی و اعجاز بیانی قرآن» است. به این ترتیب تدبّر فرآیندی خواهد بود که برای ارتباط برقرار کردن میان دال و مدلول صرفاً در چارچوب و دایره خود سخن دور می زند.
اما بر مبنای تحلیلی که از معنای قرآن داشتیم، «تدبّر در قرآن» از قرآن (به عنوان دال) آغاز می شود، قرآن با دریافت کننده ی مستقیم آن (پیامبر اکرم (ص)) سنجیده می شود و در نتیجه ی این سنجش دریافت و معرفتی حاصل می شود که این سخن نمی تواند از او (پیامبر) باشد؛ پی جویی، به منظور رسیدن به انتها و خاستگاه قرآن ادامه می یابد و نهایتاً مدلول تدبّر در قرآن، یعنی همان انتها و اصل و منشأ (دبر). این سخن نه در خود آن (زیر ساخت معنایی، ادبی یا... )بلکه در ارتباطی که با خداوند دارد، به دست می آید؛ این سخن منبعی جز خداوند ندارد.
ممکن است پرسیده شود که چه دلیلی وجود دارد که نگرش مستقل به قرآن را کنار بگذاریم؟ آیا از تدبّر در خود قرآن نمی توان به این نتیجه رسید که قرآن از جانب خداست؟ از طرف دیگر، بنا بر نظریه اخیر، تدبّر از قرآن آغاز می شود و خود این سخن را باید با پیامبر اکرم (ص) سنجید. چرا که ویژگی این سخن باعث می شود که ما آن را سخن بشر (پیامبر) ندانیم؟ و آیا آن ویژگی چیزی جز جنبه های شگفت صورت، و محتوای قرآن است؟ پس باز هم به همان نظر غالب مفسران درباره ی تدبّر یعنی تفکر در جنبه های اعجاز بیانی و محتوایی قرآن باز گشته ایم.
واقعیت این است که اگر فقط و فقط به قرآن به عنوان یک کلام شگفت و اعجاز گونه نگریسته شود، این نگاه الزاماً به اینجا ختم نمی شود که منشأ آن الهی است. چنان که مشرکان و منافقان همین راه را می پیمودند و شگفتی قرآن را در منبعی فرا انسانی اما نه الهی (جن، سحر، شعر و ... ) جستجو می کردند و در نتیجه خداوند را به عنوان خاستگاه قرآن نمی پذیرفتند. پیداست که شگفتی قرآن نه به خودی خود، بلکه در پیوستگی آن به پیامبر اکرم (ص) کسی که صادق، امین، امّی و تعلیم ندیده است و اهل شعر و سحر هم نیست از انتساب به سحر و شعر و فراگرفتن از کاهنان و ... مصون می ماند و شنونده و متدبّر واقعی را به این نتیجه می رساند که این کلام چنان که خود می گوید نمی تواند منبعی جز خداوند داشته باشد.
بیایید به آیات مربوط به تدبّر، به ویژه آیه ی 82 از سوره ی نساء و آیه ی 68 از سوره ی مؤمنون دوباره بنگریم و آنها را دوباره بخوانیم. جهت گیری پیام در این دو آیه به سوی منبع و خاستگاه قرآن یعنی خداوند است. در آیه ی 82 از سوره ی نساء سخن از این است که اگر این قرآن از «جانب غیر خداوند» بود در آن اختلاف کثیر می یافتند، بنابراین تدبّر در قرآن ناگزیر باید تردید درباره ی انتساب قرآن به غیر خداوند را کنار زند. در آیه ی 68 از سوره ی مؤمنون نیز مسأله، انکار قرآن به عنوان یک کلام شگفت نیست، چرا که هر کلام شگفتی الزام آور و قابل اتباع نیست. در این آیه تصور و ذهنیت کافران از قرآن این گونه تصویر شده که «چیزی برایشان آمده که برای پدرانشان نیامده بود»: «أم جاءهُم مَّا لَم یَأتِ آبَاءهُمُ الأَوَّلِینَ». مسأله، ویژگی های این کلام نیست؛ بلکه گوینده و منبع این کلام است. این کلام به آن اعتبار که خبری از جانب خداوند برای بندگان است الزام آور است، و انسان را وا می دارد تا وضعیتش را نسبت به آن مشخص کند؛ یا آن را بپذیرد و به آن ایمان بیاورد و یا آن را تکذیب نماید و انکار ورزد. از این نظر مشکل و معضل مشرکان و منافقان با قرآن نظیر مشکلشان با پیامبر (ص) بود. ایشان با خود محمد بن عبدالله به عنوان کسی که او را می شناختند و به لحاظ شرافت و امانت قبولش داشتند مشکلی نداشتند، مشکل بر سر نبّوت او بود. نبّوت و خبری که محمد (ص) مدعی رسالتش از جانب خداوند بود برای مشرکان و منافقان درد سرساز بود. از این رو است که آیه بعدی در همین سیاق به این موضوع اشاره دارد: «یا آنکه پیامبرشان را نشناخته اند که انکارش می کنند؟ »