من به دنبال برادران خود هستم
همه در مسجد نشستهایم و منتظر هستیم تا پیامبر بیاید، دیگر وقت زیادی تا اذان نمانده است، مردم کم کم برای خواندن نماز به مسجد میآیند.
نگاه کن! این پیامبر است که به این سو میآید، همه به احترام او از جای خود بلند میشوند. پیامبر به سوی محراب میرود و نماز برپا میشود.
بعد از نماز، پیامبر رو به مردم میکند تا برای آنان سخن بگوید، همه منتظر هستند تا امروز هم از سخنان پیامبر بهرهمند شوند.
در این هنگام پیامبر چنین میفرماید: کاش میتوانستم برادرانم را ببینم!
پیامبر این موضوع را دو بار تکرار میکند.
همه ما میخواستیم بدانیم که منظور پیامبر از این سخن چیست؟ برادران پیامبر چه کسانی هستند که اینقدر او مشتاق دیدار آنهاست.
بعضیها خیال میکنند که حتماً کسانی برادران پیامبر هستند که آن حضرت را یاری نمودهاند و از اصحاب او هستند. برای همین یکی از آنها چنین میگوید: ای رسول خدا! شما دعا کردی که خدا توفیق دیدار برادرانتان را به شما عنایت کند، آیا ما که به تو ایمان آوردیم و تو را یاری کردیم برادران تو نیستیم؟
پیامبر نگاهی به سوی او میکند و میگوید: شما یاران من هستید، امّا برادران من کسان دیگری هستند، آنهایی که در «آخر الزّمان» میآیند و به من ایمان میآورند در حالی که مرا ندیدهاند، به خدا قسم من آنها را به نامهایشان میشناسم، آنها برای حفظ دین خود با مشکلات زیادی روبرو میشوند، به راستی که آنها چراغهایی هستند که مردم را هدایت میکنند و خداوند آنها را از فتنههای بسیاری نجات میدهد، ای کاش من آنها را میدیدم!3
ایمان آنان از ایمان همه مردم بهتر است، زیرا آنان بر سیاهی روی کاغذ ایمان آوردهاند، آنان مرا ندیدهاند و امامزمان خویش را به چشم سر ندیدهاند، امّا قلبهای آنان از نور ایمان روشن است.4
وقتی سخن پیامبر به اینجا رسید، همه ما به فکر فرو رفتیم. ما که پیامبر را در جنگها با تمام وجودمان یاری کردهایم، برادر پیامبر نیستیم! بلکه کسانی که در آینده خواهند آمد، برادران پیامبر هستند، ای کاش ما هم در آن زمان به دنیا میآمدیم