پیشواز عید
حدود بیست روز مانده به فرا رسیدن نوروز، کمکم بوی بهار و عید در کوچه و بازار و خانه و کاشانه میپیچید و جنبوجوش عجیبی سراسر جان مردم را فرامیگرفت.
مردم همگی آستین همت بالا زده و به غبارروبی خانه و کاشانه مشغول میشدند. غبار حاصل از گذشت سالی و سیاهی زمستان را از چهره ارسیها، طاقچهها، خورشیدیها و از روی درودیوار تمامی قسمتهای خانه، مطبخخانه، مهتابیها، اطاقهای سهدری و پنجدری، اطاقهای زاویه، پستوها، راهروها، هشتیها و خلاصه همهجا، پاک میکردند.
پدرومادرها به فکر تهیه رخت عید بچهها بودند و بچهها از شوق لباسهای تازه و گرفتن عیدی بیقرار، بازار نیز رنگ دیگری به خود میگرفت و سروصدای بسیار از سراسر بازار به گوش میرسید.
در روزهای نزدیک عید، عده ای به منظور کسب و شاد کردن مردم، با نام “حاجی فیروز” در کوچه و خیابانها به راه میافتادند، این افراد با چهرههایی که آن را سیاه کرده بودند و لباسهای رنگارنگ بر تن و کلاهی به سر و به همراه داریه زنگی که در دست داشتند، و نواختن آهنگهای خود اشعاری را نیز میخواندند که موجبات شادی مردم را فراهم میآورد. با انجام این کارها به در دکانها و جلوی مردم رفته و بابت شادکردن آنها پولی دریافت می کردند.
*******************************